دهکده روابط بین الملل
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

بادرود بر کاربرمحترم هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت. با سپاس -نیکنام
موضاعات
سخنی با شما خاورمیانه خلیج فارس مقالات سیاسی یک هفته باخبر سازمانهای بین المللی برگه هایی از تاریخ شخصیتهای بین المللی اندیشه سیاسی امنیت در روابط بین الملل کتابخانه پیمانهای بین المللی انرژی
پیوند وبلاگ
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان POWER PLAY و آدرس powerplay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
مرکز آموزش و پژوهش های بین المللی وزارت امور خارجه
یو . اس . کلوزآپ
مرکز مطالعاتی رند
وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده
مرکز مطالعاتی و نظرسنجی پیو
موسسه مطالعاتی اسپن
موسسه بروکینگز
چشم انداز توسعه وامنیت
Barry Buzan
JOHN .MEARSHEIMER
Francis Fukuyama
FOREIGN AFFAIRS
Joseph Nye
بررسی استراتژیک
موسسه ابرار معاصر
انجمن ژئوپلیتیک ایران
پورتال جامع سیاسی
وبلاگ تخصصی سیاسی
پزوهشگاه مطالعات راهبردی
دانشکده روابط بین الملل
henry kissinger
وبلاگ دکتر مجید تفرشی
وبلاگ دکتر مجید استوار
سازمان ملل متحد
سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک)
دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت
وزارت امور خارجه
مركز مطالعات عالي بين الملل
باشگاه انديشه
مركز پژوهش هاي علمي ومطالعات استراتژيك خاورميانه
کتابخانه دید
موسسه مطالعات ايران واوراسيا
پايگاه تخصصي سياست بين الملل
كتابخانه الكترونيكي وزارت امور خارجه
مرجع تخصصي علوم سياسي و روابط بين الملل
پرتال جامع علوم انساني
دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه
مرکز مطالعات استراتژیک
ایران دیپلماتیک
دیپلماسی ایرانی
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 106
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 242375
تعداد مطالب : 479
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماشا

پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران


پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران

 

«سوزان مالونی» عضو ارشد «مرکز سیاست خاورمیانه سابان» در «اندیشکده بروکینگز» در گزارشی راه هایی را که آمریکا می تواند بر سر برنامه هسته ای ایران با تهران به توافق برسد پیشنهاد کرد. سایت خبری تحلیلی اشراف بدون تایید محتوا و ادعاهای مطرح شده در این گزارش، ترجمه آن را برای اطلاع نخبگان و تصمیم گیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاه‌های اندیشکده‌های غربی منتشر می‌کند.

قرار است «باراک اوباما» در اوایل سال ۲۰۱۳ در تلاش برای به سرانجام رساندن روابط سرد ایران و جامعه بین‌المللی اقدام دیپلماتیک جدیدی به اجرا بگذارد. اگر فکر می‌کنید این حرف تکراری است درست متوجه شده‌اید چرا که «اوباما» دوره نخست ریاست جمهوری خود را هم با طرحی مشابه در قبال ایران آغاز کرده بود. این اقدام ثمره‌ای است که از قبل کمپین رو به جلو درگیری با مصمم‌ترین دشمن آمریکا حاصل شد و ارتباطات مستقیم و مذاکرات مورد حمایت واقع گشت. با این همه، پیش‌درآمد ابتدایی «اوباما» با پیشرفت کمی همراه بود. به همین دلیل موضع خود را به رویکردی مبتنی بر فشار تغییر داد. این رویکرد با حمایت بی‌سابقه بین‌المللی مواجه شد و توانست موجی از تحریم‌های تنبیهی اقتصادی جدید علیه ایران به راه بیندازد. ادامه…..

«سوزان مالونی» عضو ارشد «مرکز سیاست خاورمیانه سابان» در «اندیشکده بروکینگز» است. تحصیلات او در زمینه ایران، اقتصاد سیاسی خلیج‌فارس و سیاست انرژی در خاورمیانه بوده است. او قبلا به عنوان مشاور سیاستی «وزارت امور خارجه آمریکا» فعالیت داشته و مشاوره‌های زیادی درباره مسایل خاورمیانه به شرکت‌های خصوصی داده است. او اخیرا کتابی با عنوان سیطره گسترده ایران: ایران به عنوان دولتی محوری در جهان اسلام منتشر کرده است.

■ آمریکا به آن میزان از نفوذ دست یافته که ایران را به بازبینی برنامه هسته‌اش مجبور کند ■

با این همه، در این مجال از مذاکرات صحبت خواهیم کرد و به بررسی یک شرط‌بندی بزرگ جدید که بر سر یک معامله تاریخی با ایران بسته شده می‌پردازیم. این بار دیگر به این تصور که رویکردی دوستانه از سوی آمریکا بتواند بیگانگی طولانی‌مدت میان تهران و این کشور را به پایان برساند دلخوش نخواهیم بود بلکه آن چه که امروز در پرتو فعالیت‌های هسته‌ای ایران اهمیت یافته تعیین مهلت و تصمیم بین دو گزینه بمباران ایران یا مواجهه با بمب اتمی ساخت ایران است. نکته دیگر این است که تصمیمات دیپلماتیک واشنگتن در قبال ایران به دلیل شرایط بد کشور دچار حسی از برتری شده است. آمریکا به تازگی از جنگی پر هزینه در عراق خارج شده و آماده است پرونده حضور خود در افغانستان را هم ببندد. در همین احوال اقتصاد ایران زیر بار شدیدترین و گسترده‌ترین تحریم‌های ائتلاف جهانی علیه این کشور کمر خم کرده است. تهران میلیاردها دلار از دست داده و فشار تحریم‌ها- تورم در حال افزایش، کمبود تولیدات و کاهش ارزش پول ملی- در تک تک جوانب زندگی جامعه ایران احساس می‌شود. در نهایت بسیاری از سیاست‌گذاران آمریکا اعتقاد دارند دولت «اوباما» برای اولین بار توانسته به نفوذی دست یابد که تهران را مجبور کند در رویکرد خود به مسئله هسته‌ای بازبینی انجام دهد.

■ پیشرفت هسته‌ای ایران و نگرانی آمریکا و اسرائیل ■

در نسخه دوم، شروط مشخصا سخت‌تری وضع شده است. از زمان آغاز دور اول ریاست جمهوری «اوباما»، ایران به موفقیت‌های چشم‌گیری در عرصه توانایی‌های هسته‌ای دست پیدا کرده است. این کشور توانسته هزاران سانتریفیوژ به داشته‌هایش اضافه کند و ساخت تاسیسات اتمی بسیار مستحکم زیر زمینی را آغاز نماید که احتمالا در برابر حملات کاملا ایمن خواهد بود. ذخیره اورانیوم غنی‌شده سطح پایین این کشور تقریبا هفت برابر شده و توانایی‌های جدید ایران امکان غنی‌سازی اورانیوم تا میزان تقریبی بیست درصد را ممکن کرده است. هم چنین شواهدی که به مرور آشکار می‌شوند حکایت از آن دارد که تحقیقات ایران در حوزه تسلیحات – که جامعه اطلاعاتی بین‌المللی تصور می‌کرد متوقف شده باشد- احتمالا دوباره از سر گرفته شده است. تقاضای اسرائیل برای تعهد روشن آمریکا به استفاده از زور «اوباما» را بر آن داشته رویکرد خود طی سال‌های اخیر را شدیدتر کند. او در طول کمپین انتخاباتی خود بیش از پیش به آمادگی کشورش برای جلوگیری از دست‌یابی تهران به توانایی ساخت تسلیحات اتمی اشاره کرد.

■ سال ۲۰۱۳ سالی سرنوشت ساز در مسئله هسته‌ای ایران ■

در نتیجه تمام مسائل، بسیاری از افراد در واشنگتن سال ۲۰۱۳ را سالی سرنوشت‌ساز در مجادلات طولانی بر سر مواجهه با تهدیدات ایران می‌دانند. بر اساس این منطق، تنها دو گزینه برای توقف پیشرفت مداوم ایران به سوی ساخت بمب اتمی وجود دارد. یکی این که جهان تصمیم بگیرد برای جلوگیری از رسیدن دولت انقلابی ایران به تسلیحات هسته‌ای محدودیت‌های پایداری وضع کند و یا این که خود را برای جنگی به هدایت آمریکا در خاور میانه تا ده سال آینده آماده کند. منطقی است اگر بپرسیم پیش فرض تعجیلی اتخاذ شده صحیح یا واقعی است با نه. لیکن باید دانست که متفکرین و سیاست‌گذاران آمریکایی و اسرائیلی به شکل عجولانه‌ای اعتقاد دارند رسیدن بحران هسته‌ای ایران به «نقطه بدون بازگشت» در طول یک سال آینده مبرهن و قابل پیش‌بینی است. با این همه عقیده واشنگتن در این زمینه جای زیادی برای بحث دارد.

■ آن چه باید در دور جدید مذاکرات سرلوحه غرب قرار گیرد ■

با این حال، استفاده از سیاست‌های خطرناک باعث شده حسی جدید از آمادگی برای بازبینی در دیپلماسی آمریکا در قبال ایران به وجود آید. در واقع باید گفت پس از ماه‌ها مذاکره پر سر و صدای تهران برای به دست آوردن امتیازاتی در برنامه غنی‌سازی به نظر می‌رسد هر دو طرف آماده‌اند برای گفتگوی جدی به میز مذاکره بازگردند. مشخص است که آمادگی صرف ضامن موفقیت نیست. اگر جهان می‌خواهد از لحن شدید یا چیزی بدتر از آن دوری کند، آمریکا و متحدانش باید دور جدید مذاکرات را با راهبردی هوشیارانه‌تر آغاز کنند تا نسبت به آن چه تا کنون از آمریکا دیده‌ایم به موافقت‌های معنادار تری دست پیدا کنند. پیشنهادات ذیل چهارچوب رویکردی را مشخص می‌کند که دورنمایی مطمئن از موفقیت به دست می‌دهد.

■ واشنگتن از موافقت‌نامه‌ای که حداقل توقعات طرفین را رعایت کند حمایت می‌کند ■

- اول، دولت «اوباما» باید تصورات و توقعاتش را پایین بیاورد

توقعات دور دوم ریاست جمهوری آمریکا به شکل قابل درکی زیاد است و دولت از جوانب مختلف داخلی و هم چنین از سوی رقبای جمهوری‌خواه و متحدان منطقه‌ای خود تحت فشار قرار گرفته تا به جای اتخاذ دیپلماسی تدریجی یا راه‌حل‌های کوتاه مدت، به تهدید ایران برای همیشه خاتمه دهد. واشنگتن تدریجا به نقطه‌ای رسیده که از موافقتی که حداقل توقعات دو طرف را تامین کند حمایت نماید و آن این که ایران اجازه داشته باشد در حد معتدل توانایی غنی‌سازی را حفظ کند ولی تمام مراحل غنی‌سازی مورد بازرسی و تایید دقیق قرار بگیرد. پیروزی دوباره رئیس جمهور در انتخابات بستر لازم برای پیش بردن چنین قراردادی را فراهم کرده است. اما بسیاری در واشنگتن معتقدند با توجه به این که سیاست‌های تدریجی برای اعتماد سازی با تهران به شکست انجامیده می‌توان درباره این رویکرد هم تردیدهای موجهی داشت. راهبرد آمریکا تا به امروز این بوده که حکومت ایران را به گوشه‌ای براند و با استفاده از فشار بیشترین امتیازات را از این موقعیت بگیرد.

■ رهبر ایران: ایران به خواسته‌های جاه‌طلبانه غرب تن در نمی‌دهد ■

رهبران ایران مسئله هسته‌ای را بهانه‌ای برای تغییر حکومت با حمایت آمریکا و تحریم‌ها را وسیله‌ای برای سقوط حکومت می‌دانند و اتخاذ راهبردی که در بالا از آن صحبت شد تنها به نگرانی گسترده رهبران ایران دامن زده است. سخنرانی که در اکتبر ۲۰۱۲ توسط رهبر ایران، ]آیت الله[ «علی خامنه‌ای» - که تصمیم گیرنده نهایی در مسایل هسته‌ای ایران است- ایراد شد این تصور را بیان می‌کند. به گفته او قدرت‌های غربی «نمی‌خواهند ایران را مجبور کنند به میز مذاکره بازگردد بلکه به دنبال این هستند که ایران در مقابل گردن کلفتی‌های غرب در طول مذاکرات کوتاه بیاید... پاسخ ایران این است: شما آن قدر قدرت ندارید که ملتی انقلابی، مقاوم، با بصیرت و آگاه را مجبور کنید در مقابل خواسته‌های جاه‌طلبانه شما کمر خم کنند... مشکل غربی‌ها این است که ایران طبق خواسته آن‌ها عمل نمی‌کند؛ و مشخص است که این مشکل حل نشده باقی نخواهد ماند».

■ فشار و تهدید علیه ایران موقتی است ■

بدین معنا تهران تلاش دارد از مذاکرات در پرتو راهبرد بقاء استفاده کند و تسلیم نشود. رهبران ایران بر این باورند که می‌توانند راه خود را از میان بحران حاضر پیدا کنند. آن‌ها معتقدند که با استفاده از تصمیمات ریاضتی، ارتباطات غیرقانونی، اقدامات ضد تحریمی و فرسایش تدریجی فشار غرب پس از فشارهای مالی از یک سو و کمپین روابط عمومی ایران برای تاکید بر وجه ضد انسانی مجازات‌ها از سوی دیگر می‌توانند از شرایط سخت کنونی گذر کنند. با وجود مباحثات داغی که در مقاطع بالای کشور وجود داشت بودجه آینده ایران بر اساس شرایط واقعی تنظیم شده و در آن صادرات نفت کمتر از نصف مقدار آن در سال‌های گذشته در نظر گرفته شده است. با این حال، در آمد کشور در حد بالایی نگه داشته شده- مخصوصا با توجه به هزاران بشکه‌ای که ایران اضافه بر اندازه به بازارهای تشنه آسیایی صادر می‌کند. ] آیت الله[ «علی خامنه‌ای» در جولای ۲۰۱۲ گفت: «اگر کشور به شکل عاقلانه‌ای با فشارهای موجود دشمن مقابله کند- مخصوصا با تحریم‌ها و موارد دیگری از این قبیل- نه تنها ترفند دشمن بی اثر خواهد شد بلکه آن‌ها دیگر نخواهند توانست در آینده از چنین سیاست‌هایی استفاده کنند. کشورهای دیگر در این بازی وارد شدند تا فشار و اجبار خود را حاکم کنند اما این حرکت آن‌ها بیشتر نمایشی بود. مشخص است که رفتارهایی چون ارعاب و فشار نمی‌تواند ادامه داشته باشد. این رویکردها تنها برای مدتی حاکم خواهند بود».

■ بی‌اعتمادی دوسویه مانعی بر سر راه پیشرفت مذاکرات ■

با اکتفا به این دلیل می‌توان حدس زد رسیدن به موافقتی گسترده با رهبران ایران – حتی موافقتی که به مسئله هسته‌ای محدود باشد- در این بازه زمانی ممکن نیست. تحریم‌های بیشتر موضع ]آیت الله[ «خامنه‌ای» را تغییر نخواهد داد چرا که او ده‌ها بحران‌ها را با رهبری روحانی خود مدیریت کرده و تسلیم شدن را با رسوایی و احتمال از هم پاشی حکومت مساوی دانسته است. رهبر ایران در جولای ۲۰۱۲ با ارجاع به مذاکرات پیشین با غرب گفت «عقب نشینی ما غربی‌ها را پر رو کرد». سپس بابت برعکس کردن عقب نشینی ها و جلوگیری از شکست ایران تبریک گفت. مذاکرات در شرایطی که اهداف دو طرف مذاکره به این اندازه ناهمگون باشد پیشرفت نمی‌کند. راهبرد آمریکا به منظور پیمانی همه‌جانبه بر سر مسئله هسته‌ای در فضای بی اعتمادی عمیق دو سویه به شکست خواهد انجامید و چنین ناکامی راه را برای آغاز جنگ هموار تر خواهد نمود.

■ رویکرد تدریجی نسبت به ایران نتایج مثبتی خواهد داشت ■

در مقابل آمریکا باید با تهران به تفاهم برسد تا با پیشرفت‌های تدریجی در شفافیت فعالیت‌های هسته‌ای ایران و اعمال محدودیت بر فعالیت‌های کنونی این کشور به راه حلی برای مشکل ایران رسیده باشد. مذاکرات باید حول پیشرفت اهدافی شکل بگیرد که واشنگتن و متحدانش در کمپینهای علنی متعدد دنبال کرده‌اند، از جمله ویروس «استاکس نت» که سانتریفیوژهای ایرانی را از کار انداخت. قراردادهایی چون توقف و جایگزینی غنی سازی بیست درصدی اورانیوم توسط ایران می‌تواند تدریجا از رسیدن ایران به توانایی تولید تسلیحات اتمی جلوگیری کند و به جامعه بین‌المللی اطمینان دهد که فرار احتمالی ایران از این قرارداد قابل پیش بینی است و فورا از آن جلوگیری خواهد شد.

■ دادن انگیزه بیشتر به ایران برای جلب اعتماد این کشور در مسئله هسته‌ای ■

- دوم، جامعه بین‌المللی باید انگیزه‌های واقعی را شناسایی و آن را به تهران پیشنهاد کند

دولت «اوباما» راهبرد خود در قبال ایران را تلاشی دوگانه برای کم کردن بی‌عدالتی‌ها به ایران که در رویکرد استعاره‌ای «هویج و چماق» اتخاذ شده توسط روسای جمهور قبل مستتر بود، اعلام کرده است. به نظر می‌رسد فشارها در ایجاد اشتیاقی جدید در حکومتی که در سی سال گذشته از مذاکره مستقیم با «شیطان بزرگ» دوری می‌کرده موفقیت‌آمیز بوده است. اما فشارها نمی‌توانند به تنهایی به امتیازاتی که واشنگتن و جامعه بین‌المللی در پی آن هستند بینجامد. قسمت «هویج» رویکرد باید بیشتر شود تا تهران را به قبول محدودیت‌ها و نظارت بیشتر بین‌المللی بر برنامه هسته‌ای این کشور متقاعد کند.

■ معامله مروارید با شکلات ناعادلانه است ■

از ابتدای بروز بحران هسته‌ای ایران در بیش از یک دهه پیش، رهبران ایران مرتبا اظهار کرده‌اند که حاضر نیستند بدون دریافت اقدامات جبرانی کافی، هیچ امتیازی در قبال «حق هسته‌ای مسلم» خود بپذیرند. در واقع همین مسئله بود که باعث شد تلاش‌های ابتدایی دولت‌های اروپایی برای موافقتی موقتی مجبور به عقب نشینی شود. تهران این موضوع را ناسپاسی بین‌المللی تعبیر کرد و در پی خشم از این رویکرد تعهدات خود در «موافقت‌نامه ۲۰۰۴ پاریس» را زیر پا گذاشت و با لغو تعلیق غنی‌سازی فعالیت‌های مربوطه را از سر گرفت. مشهور است که «علی لاریجانی» که مذاکره کننده هسته‌ای ایران در آن زمان بود و هنوز هم در امور مربوط به مسایل هسته‌ای نقش مهمی دارد تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای ایران را معامله مروارید توسط ایران برای گرفتن شکلات از غرب تعبیر کرد.

■ ایران آماده است مشکلات را تحمل کند اما به این آسانی از برنامه هسته‌ای خود دست نکشد ■

تحریم‌ها تنها باعث شد رویکرد معامله‌ای در سیاست خارجی ایران افزایش یابد. این نگاه سابقه دیرینه‌ای در رویکرد جهانی جمهوری اسلامی دارد و مسایلی مثل ماجرای ایران-کنترا موید این موضوع است. از نگاه تهران، تصمیمات سخت‌گیرانه جدید که در چهار سال اخیر به اجرا در آمده تنها مسئله را برای ایران جذاب تر کرده است. در واقع بسیاری از رهبران ایرانی متقاعد شده‌اند که آمریکا هرگز فشار اقتصادی بر ایران را کم نخواهد کرد تا زمانی که حکومت را از بین ببرد. این نگاه از ترس قدیمی رهبران ایران و آگاهی عمیق آن‌ها از عمق و تمرکز تحریم‌های آمریکا نشات می‌گیرد. «خامنه‌ای» در اکتبر ۲۰۱۲ اعلام کرد که مقامات آمریکایی و اروپایی «دروغ می‌گویند و ادعا می‌کنند اگر ملت ایران از دست‌یابی به انرژی هسته‌ای دست بردارد تحریم‌ها را لغو خواهند کرد. اما دلیل اصلی اعمال تحریم‌های غیرمنطقی از این دست- که نوعی وحشی‌گری محسوب می‌شوند- تنفر آنان از ملت ایران است». مذاکرات ناگهانی در تهران بر سر امکان گفتگوی دوجانبه مستقیم با واشنگتن و تمرکز امتیازات احتمالی هسته‌ای ایران نشان دهنده آن است که جمهوری اسلامی توقع دارد حتی برای ابتدایی‌ترین قدم‌ها در مسایل هسته‌ای امتیاز شایسته‌ای دریافت کند. به طور خلاصه باید گفت تهران آماده است مشکلات را تحمل کند.

■ غرب ایران را سزاوار امتیازات نمی‌داند ■

اگر از سوی دیگر میز مذاکره به این چانه‌زنی‌ها نگاه کنیم شرایط کاملا متفاوت است. در نظر واشنگتن و دیگر کشورهای مهم جهان اسب دوانی در مسئله هسته‌ای ایران مفهومی است که از نظر اخلاقی و راهبردی مورد پسند نیست. خواست ایران برای ساختن زیرساخت‌های پر هزینه هسته‌ای و تخطی مداوم کشور از تعهداتش در «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای» باعث شده نگرانی‌های عمیقی درباره امنیت منطقه‌ای و آینده سیاست منع گسترش شکل بگیرد. امتیاز دادن به رهبری که تعمدا قانون را نادیده می‌گیرد نشانه خوبی نیست.

■ همکاری صادقانه با جامعه بین‌المللی، تقاضای غرب از ایران ■

متاسفانه امنیت ملی همیشه با مبانی اخلاقی سازگار نیست. نمی‌توان دیپلماسی را بر مبنای درستکاری رقیب بنا نهاد بلکه برای این منظور باید منافع ملی حقیقی را در پیش گرفت. هر قراردادی که محدودیت‌های معنادار و پایداری بر جاه‌طلبی‌های ایران وضع کند هزینه حمله نظامی بر علیه برنامه هسته‌ای ایران را از دوش کشورها برمی‌دارد و به پیشرفت اهداف منع گسترش تسلیحات و منافع بزرگ‌تر امنیتی در منطقه‌ای که برای ثبات و رشد اقتصاد جهانی حیاتی است کمک شایانی خواهد کرد. به همین دلیل است که مقامات آمریکایی بارها در قالب قراردادی هسته‌ای پیشنهادات انگیزشی چون وعده برداشتن مجازات‌های کنونی به ایران داده‌اند. «هیلاری کلینتون»، وزیر امور خارجه آمریکا، در اکتبر ۲۰۱۲ گفت تحریم‌ها " می‌تواند به راحتی برداشته شود اگر دولت ایران به همکاری صادقانه با گروه «۱+۵» و جامعه بین‌المللی تمایل نشان دهد".

■ تعلیق تحریم‌ها چندان آسان نیست ■

اما واقعیت از اطمینان خوش‌بینانه «کلینتون» تا حدودی پیچیده‌تر است. تحریم‌های کنونی از یک رشته تصمیمات گسترده آمریکا بر مبنای شاخه اجرایی و اقدام قانونی، مجازات‌های تعیین و اجرا شده توسط «شورای امنیت سازمان ملل» و دسته‌ای از اقدامات هماهنگ پیچیده توسط کشورهای دیگر و «اتحادیه اروپا» تشکیل می‌شود. در بیشتر این تصمیمات گزینه‌ای برای ابطال مواضع در نظر گرفته نشده است؛ مخصوصا جدیدترین و موثرترین تحریم‌ها علیه «بانک مرکزی ایران»، قطع دسترسی به سامانه پرداخت الکترونیکی، توقف صادرات نفت به اروپا و خودداری شرکت‌ها از بیمه محموله‌های ایران در کشورهای دیگر موجب خواهند شد مجادله سیاسی سختی در داخل (یا بین کشورهای اروپایی) در بگیرد و برای لغو تحریم‌ها به اقدامات نظارتی سختی روی آورده شود. به همین منوال تعلیق تصمیماتی که رابطه موسسات مالی ایران، از جمله «بانک مرکزی» با جامعه بین‌المللی را مشکل کرده است به اعلام صریح «باراک اوباما» نیاز دارد. او باید تایید کند که این بانک‌ها ارتباط خود با فعالیت‌های هسته‌ای را قطع کرده‌اند.

■ کاهش تحریم‌ها آمریکا را در موضعی قوی‌تر قرار خواهد داد ■

واشنگتن و متحدانش بارها از سقوط اقتصادی ایران به عنوان شاهدی بر کارا بودن راهبرد دوگانه در قبال ایران یاد کرده‌اند و تلاش‌های زیادی صرف آن شده که در طول سالیان ساز و کارهایی برای تنبیه تهران و فلج کردن معاملات مالی این کشور با دیگر کشورهای جهان اندیشیده شود. دولت آمریکا باید اقدامی موازی و به همین اندازه جدی آغاز کند و به شناسایی مقاطعی که امکان سیاسی و لجستیکی کاهش تحریم‌ها در آن وجود دارد بپردازد البته همه این‌ها مستلزم آن است که تهران ثابت کند حاضر است در قبال برنامه هسته‌ای خود امتیازاتی بدهد. طراحی فهرستی از انگیزه‌های بالقوه می‌تواند واشنگتن را در موضعی قوی‌تر برای ایجاد و حفظ پیشرفت در قبال ایران قرار دهد.

■ شتاب‌زدگی مقامات آمریکا و اسرائیل در قبال ایران ■

- سوم، نباید بگذاریم سیاست- چه سیاست آمریکا و چه ایران- تعیین کننده جدول زمانی دیپلماتیک باشد

حتی قبل از این که «اوباما» دوره کاری خود در سال ۲۰۰۹ را آغاز کند، مشاجره شدیدی در مجامع سیاسی آمریکا و اسرائیل درباره لزوم رویارویی با جمهوری اسلامی بر مینای نیاز به تعیین مرزهای مشخص در یک جدول زمانی برای مذاکرات حتی قبل از این که برنامه مذاکرات مشخص شده باشد وجود داشت. شتاب‌زدگی موجود ترسی پایدار از این که تهران از روند مذاکرات برای حرکت سریع به سوی بمب اتمی استفاده کند را آشکار می‌کرد. اگر به شرایط اواخر سال ۲۰۰۹ نگاه کنیم تغییر به سوی راهبردی بر مبنای فشار معنا خواهد یافت؛ ایران به تازگی وجهه اعتمادسازی خود که ابتداعا توسط مقامات در مذاکرات ژنو پذیرفته شد، را رها کرده بود و علاوه بر آن فضای سیاسی داخلی این کشور بعد از ناآرامی‌های انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری به آشفتگی سوق پیدا کرده بود.

■ تنها موفقیت در قبال ایران از راه مذاکرات حاصل شد ■

با این حال اولویتی که به جدول زمانی شتابزده داده شد تغییرات رویکرد کوتاه مدت مداوم واشنگتن در قبال برنامه هسته‌ای ایران را توجیه می‌کند. رابطه بین پیشرفت هسته‌ای ایران و مشارکت آن کشور در گفتگوهای دیپلماتیک چندان قابل اتکا نیست؛ تهران در دوره‌های زمانی که دولت‌های «بوش» و «اوباما» به دنبال مذاکره نبودند به موفقیت‌های مستمری دست پیدا کرده است. در این میان تنها موفقیت در ترغیب ایران به محدود کردن فعالیت‌های هسته‌ای این کشور- تعلیق غنی‌سازی و بازپروری اورانیوم در فاصله سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵- از قبل مذاکرات حاصل شد.

■ اعلام ضرب‌الاجل تنها دست آمریکا را تنگ تر می‌کند ■

به زبان دیگر می‌توان گفت حساسیت زمانی به رسیدگی به فعالیت‌های هسته‌ای ایران نگرانی‌های جدی را توجیه می‌کند ولی دیپلماسی نه یک مسئولیت که یک امتیاز در قبال زمانی است که از دست می‌رود. مشخص کردن ضرب‌الاجل برای مذاکرات از پیش باعث می‌شود آمریکا سر میز مذاکره بدون دلیل انعطاف‌پذیری کمتری داشته باشد؛ هم چنین موجب می‌شود وابستگی رویکردی به وجود آید که به کمتر شدن گزینه‌ها خواهد انجامید و حسی از جنگ پشت پرده را القا می‌کند که ایران در استفاده از چنین موقعیت‌هایی استاد است. اعلام هر جدول زمانی برای مذاکرات باید بر اساس وجوه تکنیکی برنامه باشد و به اعلام ضرب‌الاجل برای مقاصدی با الویت سیاسی تبدیل نگردد. «اوباما» باید از هرگونه لحن سیاسی، چه از سوی آمریکا و چه متحدانش مثل اسرائیل، که او را به گزینه اقدام نظامی نزدیک کند اجتناب نماید. کمپین انتخاباتی نوامبر ۲۰۱۲ نشان داد که خودنمایی روی مسئله ایران امتیاز داخلی سیاسی ندارد و اطمینان بخشی به متحدان آمریکا نباید فضای تاکتیکی این کشور برای مانور را محدود کند.

■ ناآرامی‌های پس از انتخابات ۲۰۰۹ تاثیری بر تصمیم‌گیری‌های هسته‌ای نداشت ■

باید نوعی نگاه تردیدآمیز در قبال عجله‌ای که به خاطر انتخابات آتی ریاست جمهوری ایران در جون ۲۰۱۳ به وجود آمده اتخاذ شود. عقل سلیم و تجربه واشنگتن حکم می‌کند که در فصل بهار مبارزات سیاسی داخلی آن قدر مقامات ایرانی را درگیر می‌کند که آن‌ها نمی‌توانند به شکل جدی وارد روند مذاکرات بر سر برنامه هسته‌ای ایران بشوند. تجربه انتخاباتی مشابه در سال ۲۰۰۹ دولت «اوباما» را متقاعد کرد در قدم‌های اول در قبال جمهوری اسلامی بر عمل متقابل تاکید نداشته باشد. البته این موضع پس از ناآرامی‌های بعد از انتخابات کمرنگ شد. اما تحلیل‌هایی از این دست امروزه دروغ بزرگی را برملا می‌کند که در درک منقضی شده از تعادل داخلی قدرت در ایران سرچشمه می‌گیرد. هر چند انتخابات ایران هنوز انرژی زیادی از طبقه سیاسی کشور می‌گیرد ولی این روند به هیچ عنوان بر تصمیم‌گیری‌های هسته‌ای تاثیر مستقیم نمی‌گذارد. بی اعتباری که به نتایج انتخابات ۲۰۰۹ نسبت داده می‌شد در کنار اتفاقاتی که از آن زمان تاکنون رخ داده بیان‌گر آن است که کمپین آتی انتخاباتی ایران بیش از آن که یک رقابت باشد محفلی برای تقدس بخشی به نظام خواهد بود. با این که تغییری زیرکانه در زمین بازی سیاست در راه است ولی اجماع نظرات موضوعی است که هنوز در ایران مسئله‌ساز باقی مانده است.

■ انتخابات ایران نباید به فرصتی برای فرار تبدیل شود ■

با این همه، تنها مقام تصمیم‌گیرنده در مسایل هسته‌ای- رهبر ایران- به سیاست‌های انتخاباتی کاری ندارد و دستورات او درباره مسایل امنیتی منعکس کننده پاسخگویی به اولویت‌های داخلی که از قبل صندوق آراء در می‌آید نیست. البته درست است که انتخابات قدمی مهم در چشم‌انداز مذاکرات خواهد بود. اگر رهبر ایران به این نتیجه برسد که نمی‌توان از زیر دادن امتیازات چشمگیر فرار کرد ممکن است از انتخابات برای انتخاب دستیاری مورد اعتماد برای بر عهده گرفتن مسئولیت قرار دادی هسته‌ای استفاده کند. اما حتی این دورنما هم نمی‌تواند ایران را از شرکت در مذاکراتی جدی قبل از انتخابات سال آینده منع کند. همان طور که واشنگتن نباید تاریخ نهایی برای اتمام مذاکرات اعلام کند تهران هم نباید از فرصتی که به خاطر روند شدیدا مهندسی‌شده انتخاباتش در شش ماهه اول سال ۲۰۱۳ به وجود آمده سوء استفاده کند.

■ پیام نوروزی «اوباما» و دعوت به دوستی ■

- چهارم، با تمام انتقاداتی که به دولت « بوش» وارد است، واشنگتن باید متوجه شود که حسن نیت لزوما با حسن نیت پاسخ داده نمی‌شود

اولین سخن گفتن «اوباما» با ایران پیام ویدیویی او بود که به مناسبت «نوروز»، سال جدید ایرانی که در ماه مارس است، پخش شد. در لحن «اوباما» نشانی از انتقاد وجود نداشت و هرگونه اشاره به تغییر حکومت به دقت حذف شده بود. این پیام حالتی دوست داشتنی داشت و به احتمال زیاد اصلا با حساب و کتاب‌های رهبری جمهوری اسلامی نمی‌خواند.

■ آمریکا در پی کاستن از جنگ لفظی بوده است ■

جنگ لفظی وسیله‌ای است که واشنگتن و تهران در روابط پر از تنفر دو سویه و غیر قابل اجتناب خود از آن استفاده می‌کنند. اما در ذهن رهبران ایران احتمال کمی وجود دارد که تغییر لحن بتواند جذابیتی در دایره سیاسی تندخوی این کشور ایجاد کند. واشنگتن با مطالعه دقیق معنایی سخنان مقامات ایران به این نتیجه رسیده است. آمریکا بارها تلاش کرده از نشانه‌های ظاهری نرمش در گفتار مقامات ایران، گام برداشتن به سوی گفتگوی توانمند و تغییرات معنادار در سیاست تهران را برداشت کند. یکی از معروف‌ترین موارد سخنرانی وزیر امور خارجه وقت، «مادلین آلبرایت» در ماه مارس ۲۰۰۰ است. سخنرانی او مثل پیام نوروزی «اوباما» طوری تنظیم شد که در زمان سال نو ایرانیان، مهم‌ترین تعطیلات ایران، پخش شود. این سخنرانی به شکلی ماهرانه تنظیم شده بود تا برای ایرانیان و عوامل مهم برای رهبری ایران خوشایند باشد.

■ اقدام تاریخی آمریکا در لغو تحریم‌ها و سکوت متقابل ایران ■

سخنرانی بازخورد مثبتی داشت و رویکرد رئیس‌جمهور وقت آمریکا، «بیل کلینتون»، در پذیرش "سهم آمریکا در سردی روابط با ایران" را معنا دار تر کرد. «کلینتون» در آن زمان از بابت نقش آمریکا در کودتای ۱۹۵۳ و سقوط دولت مردمی «محمد مصدق»و حمایت این کشور از شاه ایران و جنگ «صدام حسین» با ایران در اولین سال‌های روی کار آمدن حکومت جدید این کشور اظهار ندامت کرده بود. در سخنرانی از سیاست‌های ایران انتقاد شد و بر نقش دستگاه امنیتی ایران در ایراد خشونت علیه مخالفان ایرانی و حضور در فعالیت‌های تروریستی برون مرزی تاکید شد. اما از دیگر سو «آلبرایت» از برداشته شدن تحریم‌ها از صادرات غیر نفتی ایران، که در آن زمان شامل خاویار، فرش و پسته می‌شد، خبر داد. این کار برای دولتی که تنها پنج سال پیش تحریم‌ها بر ایران را سخت‌گیرانه تر کرده بود قدم کوچکی به حساب نمی‌آمد. اما نه شمایل و نه محتوای سخنرانی نتوانست بر شکاف داخلی عمیق ایران یا تردیدهای مقامات رسمی ارشد این کشور در قبال واشنگتن فایق آید. تهران پاسخ مثبتی به این اقدام تاریخی واشنگتن نداد و هر دورنمایی از رفتار منطقی و پایدار با جمهوری اسلامی زیر وزن عکس‌العمل سیاسی رنگ باخت. موضع ایران وقتی سخت تر شد که احساس کرد اصلاح‌طلبان از حمایت مخفیانه یا علنی آمریکا به نفع خود استفاده خواهند کرد.

■ ایران هم نشانه‌هایی از تمایل به همکاری نشان داده است ■

اقدامات چندگانه در دوره «کلینتون»، تلاش «جرج دبلیو بوش» برای استفاده از کمک رسانی آمریکا به تهران برای رسیدگی به بازماندگان زلزله مرگبار شهر تاریخی «بم» در دسامبر ۲۰۰۴ و دیپلماسی ویدیویی «اوباما» و استفاده او از دیگر سازوکارهای ارسال پیام به شکل خصوصی و علنی همگی در گرفتن پاسخی متقابل از ایران ناکام بوده‌اند. مقامات ایرانی به سهم خود نشانه‌های مورد توجه واقع نشده‌ای ابراز کردند؛ از تلاش‌های رئیس‌جمهور وقت، «علی اکبر هاشمی رفسنجانی» گرفته تا پیشنهاد ایران در سال ۱۹۹۵ برای احداث اولین مسیر نفتی به یک شرکت آمریکایی و همکاری مستقیم ایران در اولین مراحل جنگ علیه «طالبان» و «القاعده» به رهبری آمریکا.

■ قدم گذاشتن در مسیر مذاکره مستقیم، تنها راه باقی مانده ■

واقعیت این است که پیشقدمی در دیپلماسی هرگز در ایران موفق نبوده و چنین رویکردی با چینش کنونی رهبران ایران نسبت به همیشه بی‌فایده‌تر خواهد بود. رهبران ایران تعامل لحن تعاملی «اوباما» را دوگانه دانستند و پیام خصوصی و بی سابقه او به ]آیت الله[ «خامنه‌ای» را مورد عتاب قرار دادند. چنین کارهایی توسط آمریکا می‌تواند تاثیر مثبت فرعی بر احساسات موافق با آمریکا در سطح وسیع‌تر مردم داشته باشد- و از سویی با توجه به مجازات‌های اقتصادی ایران به رهبری آمریکا می‌توان درباره نفع واقعی این مقاصد برای مردم ایران بحث‌های زیادی کرد- اما این کارها مشخصا نمی‌تواند جای گفتگوی مستقیم را بگیرد یا انجام آن را تسهیل کند. یک راهبرد جدی در قبال ایران باید از محدوده امن اما بی‌حاصل نشانه‌ها و نمادها بگذرد و به مسیر نامطمئن، ناخوشایند و سخت مذاکره مستقیم وارد شود.

■ ساز و کارهای خود محدود کننده در موافقت نامه احتمالی با ایران ■

پنجم، واشنگتن باید آماده از سر گیری مذاکرات باشد

این یک تاکتیک ایرانی است که در واقع قبل از حکومت اسلامی وجود داشته و در طول زمان از آن استفاده شده است. روند بازنگری سیاسی ایرانیان هرگز واضح و شفاف نبوده است؛ در شرایط ناباورانه‌ای که تهران به سوی تغییری بزرگ در موضع هسته‌ای خود و دیگر سیاست‌ها قدم بردارد بعید نیست اگر به ناگه ببینیم رویکرد ایران تغییر کرده و همه چیز برعکس شده است. آن‌ها که دیپلماسی امروز ایران را نادرست می‌دانند کافیست به رویکرد شاه ایران در ترغیب «استالین» به بیرون کشیدن نیروهای شوروی از استان‌های شمالی ایران در سال ۱۹۴۶ نگاه کند. در مقایسه با شرایط حاضر، موفقیت نسبی تلاش‌های ابتدایی اروپا در قبال مسئله هسته‌ای ایران- که شامل تعادل نسبی حاصل از مذاکرات ستیزه‌جویانه و مورد انتقاد آمریکا می‌شد- بسیار بزرگ به نظر می‌رسد. اما ایران تعهدات فعلی خود را هم مرتبا زیر پا می‌گذارد و تغییر می‌دهد. هر موافقت‌نامه‌ای که قرار باشد در مورد موضوع هسته‌ای جمهوری اسلامی وضع شود باید سازوکارهای خود محدود کننده‌ای داشته باشد که جلوی عدم پذیرش ایران را بگیرد؛ هم چنین هر روندی که اتخاذ شود باید امتیازات سیاسی مکفی برای خود بخرد که با استفاده از آن در طول مسیر پر فراز و نشیب گریزناپذیر مذاکرات دوام بیاورد.

■ مثبت اندیشی کافیست ■

اقدام «اوباما» در دور دوم ریاست جمهوری در قبال تهران باید از حیث ماهیت و رویکرد متفاوت باشد. تلاش زودهنگام دولت برای تعامل نشان دهنده رویکرد بزرگ‌تری است که با ایجاد شبکه‌ای از منافع و اعتماد خود تقویت کننده ایرانی‌ها را تعدیل می‌کند. تلاش برای وارد کردن ایران به تعامل به این ترتیب کار جاه‌طلبانه و مثبت اندیشانه‌ای بود؛ اما هر چه قدر هم که این اقدامات در زمان خود مبتنی بر واقعیت بوده باشد ایران دلیلی ارائه نمی‌کند که بر اساس آن امروز هم با همان میزان از مثبت اندیشی به مسئله بنگریم.

■ جامعه بین‌المللی از حل مشکلات سیاسی ناتوان است ■

اتفاقا دیپلماسی فعال در قبال تهران اهداف محدودتری خواهد داشت. آمال هسته‌ای ایران به مشکلی سیاسی که به راه حلی فنی نیاز دارد تعبیر شده است. امروز مشخص شده که جامعه بین‌المللی نمی‌تواند مشکلات سیاسی اساسی را حل کند. این مشکلات ماهیت حکومت ایران و بی اعتمادی در مقاصد این کشور است. با وجود این حقیقت احتمال رسیدن به یک راه حل فنی منتفی نیست. حتی دست‌یابی به موافقت‌های تاکتیکی، حتی به شکل موقت، برای برنامه هسته‌ای ایران زمان می‌خرد. استفاده از مذاکرات به عنوان یک تاکتیک مستمر در موش و گربه بازی بر سر آمال هسته‌ای ایران به نتیجه‌ای کمتر از آن چه مدنظر است خواهد انجامید، اما رویکردی که ریشه در درک واقعی از محدودیت‌های حکومت کنونی ایران، هم درباره توانایی‌ها و هم درباره عمر احتمالی حکومت، داشته باشد می‌تواند موثر واقع شود.

■ گفتگو با تهران، راه حل نهایی ■

در این فاصله زمانی نیاز حیاتی به دیپلماسی وجود دارد، حتی اگر اطمینانی به موفقیت آن نباشد. روند گفتگوها می‌تواند از رسیدن به سناریوی بدترین حالت جلوگیری کند. بدترین حالت می‌تواند دخالت نظامی ناگزیر باشد که از اصطکاکات اخیر و تلاش ایران برای انتقام‌جویی نشات گرفته. دولت «اوباما» باید علاوه بر مسئله هسته‌ای به فکر راه‌هایی باشد که از آن طرق بتوان تهران را برای گفتگوی مستقیم بر سر مسایل و منافع مشترک پای میز مذاکره کشاند. پیش فرض بزرگ کردن زمین بازی به منظور هم‌پوشانی با اعتماد مستتر در راهبرد تعامل نیست بلکه در نظر دارد راه‌هایی مجزا برای پیشرفت در هر زمان و هرمکانی که میسر باشد ایجاد کند. همکاری در مناطق دیگر مثل افغانستان به نظر تاثیری بر تسهیل در مسایل مرتبط با موضوع هسته‌ای ایران نخواهد داشت. با این همه تجربه دولت «جرج دبلیو بوش» مبنی بر ارائه بسیاری از منافع آمریکا به عنوان گروگان مقاصد ایران در تعامل بر سر مسئله هسته‌ای نشان داد دوری از هرگونه تماس با تهران بی‌ثمر خواهد بود. ممکن است منافع بالقوه و تمایل دوطرفه را در خیلی از مقاطع پیدا کنیم اما کاری که در حال حاضر باید انجام دهیم گفتگو با تهران است.

اندیشکده بروکینگز


سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا

 

سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا

 
 

تا سال 2011 به موجب سازوکارهایی همچون اتحادیه مدیترانه و در پی سیاست همسایگی اتحادیه اروپا سطح روابط این اتحادیه با سوریه به بالاترین سطح خود از 1977 (آغاز روابط دو بازیگر) رسید اما تسری تحولات خاورمیانه به سوریه، اتحادیه اروپا را در مقابل این کشور قرار داد.
همانطور که برای حسن روابط دو بازیگر تا سال2011 دلایل بیشماری را می‌توان ذکر کرد؛ تنزل سطح روابط آنها در فضای فعلی منطق خاص خود را داشته که برخاسته از تعریفی نوینی است که به موجب آن، این اتحادیه تلاش می‌کند بازتعریفی از نقش و جایگاه خود در نظام بین‌الملل در شرایط فعلی ارائه دهد. بنا بر این تعریف، هویتی شکل می‌گیرد که موجب نگاه خاص اتحادیه اروپا به تحولات خاورمیانه و متعاقب آن به سوریه می‌شود.
مسئولین سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعتقاد دارند که دنیا وارد مرحله انتقالی شده است. آنها گواه ادعای خود را تطویل بحران مالی جهانی و نیز امواج پردامنه دموکراسی‌خواهی در جهان عرب می‌دانند. به باور آنها، این امر اتحادیه اروپا را محکوم به سازگاری با شرایط جدید می‌کند. چراکه دوران گذار در هر مقطع تاریخی می‌تواند موقعیت بازیگران را در سلسه مراتب قدرت جابجا کند.
 با این بینش، اتحادیه اروپا تلاش می‌کند از چالش‌های موجود، فرصت‌های تاریخ‌ساز خلق کند و با بهره‌گیری از فرصت‌های ایجادی از سطح یک ابردولت به یک ابرقدرت ارتقا یابد. بدین منظور، باید پاشنه آشیل اتحادیه اروپا یعنی نبود سیاست خارجی و امنیتی واحد تقویت شود. تحولات خاورمیانه و بخصوص ناآرامی‌های سوریه این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار می‌دهد تا به دور از موضوعاتی از سیاست خارجی که مستقیماً چالش‌هایی را برای اعضا ایجاد می‌کند و اموری که رسیدن به اجماع پیرامون آنها دشوار است تمرین سیاست‌گذاری خارجی واحد را در دستورکار اعضا قرار دهد.
از این‌رو، به باور سولانا، بحران سوریه به دلیل ابعاد خاص آن می‌تواند این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار دهد تا به جای آنکه این نهاد درگیر پروسه‌ها باشد بیشتر به اقدام و مشارکت بپردازد و از این طریق، به ایجاد و بازسازی نهادها و سازوکارهای مناسبی اقدام کند تا در آینده ابتکار عمل را در دو منطقه تاثیرگذار در سلسه مراتب قدرت جهانی یعنی مدیترانه و خاورمیانه بدست گیرد.
نکته قابل تامل در ایفای نقش اتحادیه اروپا در سوریه بازی با قواعد جاری و در عین حال منحصر به این اتحادیه می‌باشد به طوری‌که کاترین اشتون نماینده سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در سخنرانی خود در جمع نمایندگان پارلمان اروپا در ماه سپتامبر 2012 با اعلام ناکارآمدی سیاست‌‌های جامعه بین‌‌الملل در قبال سوریه از ابتکار عمل اروپایی در سوریه صحبت کرد. هرچند کاترین اشتون اشاره‌ای به جزئیات رویکرد اروپایی در قبال بحران سوریه نکرد ولی ناگفته پیداست که اتحادیه اروپا به دنبال راهی اروپایی است که دربردارنده بیشترین منافع برای این بازیگر است و در عین مشابهت در اهداف اعلامی و نیز قواعد بازی با رویکرد آمریکا (مانند سخن گفتن از نقض حقوق بشر در سوریه در توجیه سقوط اسد و یا اعمال تاکتیک تحریم‌های پله‌ای)، اختلافات جدی نیز در اهداف اعلانی با آمریکا دارد. به عنوان مثال تامین امنیت رژیم اسراییل آن‌گونه که برای آمریکا واجد اهمیت است برای اتحادیه اروپا اولویت ندارد چراکه عمدتا نگاه اروپایی بیشتر معطوف به منافع اقتصادی در مناطق موصوف است برعکس رویکرد آمریکایی که تثبیت و حفظ نظم آمریکایی بعد از جنگ سرد را الویت اصلی خود می‌داند.
به نظر می‌رسد اتحادیه اروپا سعی می‌کند به اندرزهای خاویر سولانا که به عنوان نماینده این اتحادیه در کنفرانس سالانه موسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا شرکت داشت گوش دهد. مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا در این کنفرانس اذعان داشت در دنیای بی‌ثبات فعلی، اتحادیه اروپا نیازمند راه‌حل‌های هدفمند به جای راه‌کارهای عمومی است. یکی از این راهها، گذار از نظریه‌های فراگیر مانند جنگ علیه تروریسم و ورود به اختلافات تعیین‌کننده در مقیاس منطقه‌ای و جهانی مانند ایران و سوریه است. از این‌رو، اتحادیه اروپا در بحران سوریه در نظر دارد به جای تن دادن به روندهایی که توسط دیگران طراحی می‌شود، روندهایی را برای دیگران طراحی کند تا بدین وسیله، با مشارکت بیشتر در توسعه و بازسازی نهادها و قواعد مخصوصاً در دو منطقه خاورمیانه و مدیترانه سهم بیشتری از مدیریت جهان را حداقل در مناطق راهبردی به مدد اقتصاد قدرتمند خویش از آن خود کند.
 
حسین کبریایی‌زاده، کارشناس خاورمیانه

 


قدرت مانور کره شمالی

 

قدرت مانور کره شمالی
 

کره شمالی اعلام کرده است که در پی انجام موفقیت‌آمیز موشک دوربردش قصد دارد دومین آزمایش هسته‌ای‌اش را به‌زودی انجام دهد. برد نسل جدید موشک‌های دوربرد کره شمالی تا سواحل آمریکا می‌رسد. این کشور هدف خود را از توسعه تکنولوژی موشکی‌اش، بازدارندگی در مقابل آمریکا اعلام کرده و روشن ساخته است که در تیررس قرار دادن خاک آمریکا به‌وسیله موشک‌های بالستیک بخشی از این سیاست بازدارندگی است و این به‌رغم مخالفت‌هایی است که در شورای امنیت سازمان ملل متحد از توسعه موشکی و هسته‌ای کره شمالی وجود دارد. از این‌رو این پرسش مطرح می‌شود که پیونگ یانگ واقعاً از چه پشتوانه عملی برای نادیده گرفتن فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار است که می‌تواند همه مخالفت‌ها را نادیده بگیرد؟ در این خصوص چند موضوع جداگانه را می‌باید درنظر گرفت:
1. قدرت استقلال عمل ملی؛
2. موقعیت ژئوپلیتیک در همسایگی چین و روسیه؛
3. سیاست‌های زیاده‌طلبانه آمریکا در شرق آسیا؛
4. نگرانی کره جنوبی و ژاپن از فروپاشی کره شمالی.
هرکدام از این موضوعات قدرت مانور کره شمالی را به نحو غیرقابل انکاری افزایش داده‌اند و رهبران کره شمالی نشان داده‌اند که به‌درستی نقش خود را می‌دانند و دست به بازی ماهرانه‌ای زده‌اند تا حداکثر توان خود را برای حفظ نظام به‌کار گیرند و فرصت‌ها را در مقابل تهدیدات بالقوه افزایش دهند. دلیل اصلی اینکه پس از پایان جنگ سرد و تقویت وحدت‌طلبی در کشورها و ملت‌هایی که تحت تأثیر بلوک‌بندی‌های قدرت تجزیه شده بودند کره شمالی با نمونه یمن جنوبی و یا آلمان شرقی روبه‌رو نشد، در همین واقعیت نهفته است. از قضا تفاوت در وضعیت و موقعیت کره شمالی و کره جنوبی به قدری زیاد بود که نه کره جنوبی و نه متحدانش حاضر به پذیرش هزینه‌های چند صد میلیاردی اتحاد دو کره نشدند و این فرصت برای نظام مارکسیستی ـ لنینیستی پیونگ یانگ به‌وجود آمد که راه جداگانه‌ای را در پیش بگیرد. تلاش وحدت‌طلبان در سئول در عمل با مانع درونی روبه‌رو شده بود. علاوه‌بر‌این معضل دیگری برای ژاپن هم وجود داشت که از ترکیب نظم اجتماعی و قدرت نظامی کره شمالی و ادغام آن با نظم اقتصادی و توسعه کره جنوبی نگرانی داشت و چین نیز مایل نبود که از ترکیب این دو در شبه‌جزیره کره با قدرت مزاحم جدیدی روبه‌رو شود.
در چنین فضایی بود که شبه‌جزیره کره، تجربه متفاوت‌تری را از آلمان و یمن درپیش گرفت و همچنان به میراث دوران جنگ سرد وفادار باقی ماند. ولی آیا این همه ماجراست؟ گمان نمی‌رود که چنین باشد، جایگاه چین و روسیه در معادله جهانی قدرت و ادعاهای این دو کشور که تمایل آشکاری به چندگانگی قدرت جهانی پیدا کرده‌اند و ادعای تک‌قطبی بودن قدرت را که آمریکا مدعی آن است به زیر سؤال برده‌اند، به سود کره شمالی عمل کرده است و قدرت مانور آن را افزایش داده است. رهبران پیونگ یانگ ارزیابی درست‌تری از شرایط منطقه‌ای و جهانی دارند و تا حد زیادی به حمایت روسیه و چین در شرایط حاد امیدوارند. منتهی این امیدواری هم تمامی حقایق را دربر ندارد. کره شمالی به‌عنوان یک بازیگر ماهر به واقعیت‌های متفاوت‌تری نظر دارد. رهبران کره شمالی در این خصوص دچار سوءتفاهم نیستند و به‌درستی می‌دانند که چین و روسیه در هر حال و در تمامی مواقع و شرایط حمایت بدون قید و شرطی از کره شمالی ندارند. روی همین اصل هم هست که توان ملی خود را افزایش می‌دهد، هرچند که این توان ملی همه‌‌جانبه نیست و جهت‌گیری اصلی آن به طرف تقویت بنیه دفاعی موشکی ـ هسته‌ای است و این تک‌بعدی بودن قدرت ملی کره شمالی آسیب‌پذیری‌های خاص خود را دارد.
اینکه کره شمالی تا کی و تا چه زمانی می‌تواند شرایط کنونی را تحمل کند به‌درستی روشن نیست. نظام حاکم در کره شمالی نظامی بسته و منزوی است تا آنجا که مردم این کشور از آنچه در همسایگی‌شان در کره جنوبی می‌گذرد، اطلاعات موثق چندانی ندارند. رسانه‌ها به‌شدت تحت کنترل دولت قرار دارند و دسترسی به تلفن همراه و اینترنت رویایی دست‌نیافتنی برای توده‌های مردم در کره شمالی است و این در حالی است که در کره جنوبی از امور پیش‌ پاافتاده تلقی می‌شوند. این تفاوت سطح زندگی دو ملت جداگانه از یک ملت واحد تاریخی ساخته است که به‌غایت مصنوعی به‌نظر می‌رسد و بقای آن در بلندمدت با ابهامات جدی روبه‌روست. درست از همین زاویه است که بحث دیگری مطرح می‌شود و هیچ‌کس حاضر نیست درباره آن فکر کند و یا به‌صورت علنی اظهار نظر کند. ابهام این است که آیا سیاست‌های آمریکا در شبه‌جزیره کره با قدرت مانور کره شمالی به‌نوعی سازگاری پنهانی نرسیده است؟ قضاوت در این خصوص ساده نیست ولی ارزش فکر کردن دارد.

 

پیرمحمد ملازهی، کارشناس آسیا


غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه


 
چاپ
غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
 

 
 

بحران سوریه وارد هجدهمین ماه خود شده است. زخمی کهنه که هرچه زمان بر آن می‌رود، عمیق‌تر و درد آن برای ملت سوریه طاقت‌فرساتر می‌شود. نبرد خونین میان نیروهای دولتی و مخالفان مسلح، سوریه را به میدان جنگی تمام‌عیار تبدیل کرده که هر روز جان ده‌ها نفر را می‌گیرد و صدها تن دیگر را نیز آواره می‌کند. اما آنچه وضعیت را بغرنج‌تر و پیچیده‌تر کرده، تبدیل شدن سوریه به کانون نزاع قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است. سوریه امروز بسان عروس هزاردامادی شده که هریک، آن را برای خود می‌خواهد.
طی روزها و هفته‌های اخیر به نظر می‌رسد که سه کشور غربی آمریکا، بریتانیا و فرانسه که در کنار سه کشور منطقه یعنی عربستان، قطر و ترکیه، پیش‌قراول جبهه ضد سوری در فضای بین‌المللی هستند، به طرز آشکاری روش‌های خود در قبال بحران سوریه را تغییر داده‌اند که بهترین تعبیر برای آن گذر از فاز سیاسی به فاز نظامی است.
یکی از جلوه‌های این تغییر، فاصله گرفتن از اپوزیسیون سیاسی خارج‌نشین سوریه و در راس آنها «شورای ملی سوریه» و تلاش برای نزدیکی به گروه‌های اپوزیسیون دیگر بویژه مخالفان مسلح و در راس آنها «ارتش آزاد سوریه» بوده است.
کشورهای غربی طی ماه‌های اخیر به دنبال نزدیکی و مطرح ساختن شورای ملی سوریه به عنوان آلترناتیو دولت کنونی سوریه بودند. اما گذر زمان نشان داد که غرب نمی‌تواند از رهگذر این گروه اهداف خود را در سوریه تامین کند.
شورای ملی که سال گذشته تاسیس شد گرچه مدعی بود که گروهی فراگیر متشکل از جریانات مختلف مخالف دولت سوریه از اسلام‌گرا تا لیبرال است اما حضور این جریان در خارج از سوریه و نفوذ پایین آن در داخل، اختلاف‌های داخلی و نبود انسجام تشکیلاتی باعث شد که غرب رفته‌رفته اعتمادش را نسبت به این گروه از دست بدهد.
با توجه به تنوع و تکثر بالای موجود در اپوزیسیون سوری، به نظر می‌رسد کشورهای غربی به این نتیجه رسیده‌اند که برای تاثیرگذاری بیشتر در فرایند تحولات این کشور باید با بیشتر گروه‌های تاثیرگذار ارتباط داشت و از همه ظرفیت آنها استفاده کرد. در چنین فضایی، ارتباط و حمایت از مخالفان مسلح و در راس آنها گروه موسوم به ارتش آزاد سوریه به طرز محسوسی در دستورکار غرب قرار گرفته است.
ویلیام هیگ وزیرخارجه بریتانیا چند روز پیش خبر از کمک 5 میلیون پوندی کشورش به مخالفان مسلح سوریه داد. تا پیش از این معمولا کشورهای غربی در قالب شورای ملی سوریه به مخالفان کمک می‌کردند و کمک مستقیم به دیگر گروه‌ها بویژه ارتش آزاد سوریه دست‌کم به صورت علنی بی‌سابقه است.
هیلاری کلینتون وزیرخارجه آمریکا نیز روز 12 اوت گذشته در جریان سفر به ترکیه با تعدادی از مخالفان دولت سوریه دیدار کرد اما هیچ‌یک از اعضای شورای ملی سوریه در این دیدار حضور نداشتند.
یکی از دلایل دیگری که غرب را واداشته تا به ارتش آزاد سوریه بیشتر نزدیک شود، ممانعت از سیطره کامل عربستان و قطر بر این گروه است. سیطره‌ای که به زعم بسیاری باعث نفوذ جریان‌های سلفی و تندرو در بدنه ارتش آزاد شده است.
چند روز پیش نیز جان ویلکس از مقام‌های وزارت خارجه بریتانیا در استانبول با شخصی که بنا به گفته این وزارتخانه یک مقام سیاسی سرشناس در ارتش آزاد سوریه بود دیدار کرد. گفته شده این مقام بریتانیایی شرط حمایت از ارتش آزاد را دوری این گروه از جریان‌های افراطی عنوان کرده است.
 
 

جلوه دیگر تغییر در سیاست غرب در قبال سوریه، فاصله گرفتن از روندهای بین‌المللی حل و فصل سیاسی بحران سوریه است. به بیان دیگر پس از آنکه غرب، مقاومت روسیه و چین در شورای امنیت را در برابر قطعنامه‌های پیشنهادی ضد سوری دید، به این جمع‌بندی رسیده که روندهای بین‌المللی نمی‌توانند غرب را در رسیدن به هدف خود که همانا تغییر دولت در سوریه است رهنمون سازد و یا دست‌کم برای به نتیجه رساندن روندهای بین‌المللی باید ابزارهای دیگر از جمله ابزار نظامی را به مثابه ابزار فشار در دستورکار قرار داد.
به نظر می‌رسد استفاده غرب از ابزار نظامی در دو فاز انجام بگیرد؛ فاز نخست نزدیکی و حمایت گسترده‌تر از مخالفان مسلح است که در سطور قبلی به آن اشاره شد. بر این اساس غرب به دنبال این است تا با قدرتمند ساختن ارتش آزاد، توازن قدرت در سوریه را که تاکنون به نفع نیروهای دولتی بوده، تغییر دهد و به اصطلاح کار را در داخل یکسره کند. بر این اساس پیش‌بینی می‌شود که ظرف روزها و هفته‌های آینده شاهد دور تازه‌ای از درگیری‌های گسترده میان نیروهای دولتی و مخالفان مسلح باشیم.
در صورتی که فاز اول به نتیجه نرسد؛ غرب به سمت فاز دوم حرکت می‌کند و آن مداخله نظامی است. گرچه قاعدتا مداخله نظامی نیازمند قطعنامه سازمان ملل است اما طرح مواضعی همچون اظهارنظر اخیر باراک اوباما رییس‌جمهوری آمریکا مبنی بر اینکه بکارگیری و یا حتی جابجایی سلاح‌های شیمیایی توسط دولت سوریه، خط قرمز آمریکاست و ممکن است این کشور را وارد مداخله نظامی کند، نشان می‌دهد که غرب به‌دنبال زمینه‌سازی‌ها و بهانه‌تراشی است که حتی در صورت لزوم بدون موافقت شورای امنیت اقدام به حمله یکجانبه به سوریه کند. هرچند غرب امیدوار است فاز اول یعنی تغییر دادن موازنه به نفع نیروهای مسلح در داخل سوریه به نتیجه برسد و دیگر نیازی به اجرا شدن فاز دوم که بسیار پرهزینه و دشوار خواهد بود، نرسد.
آنچه مسلم است این است که قوی کردن نیروهای مسلح مخالف دولت، آینده سوریه را با خطرات جدی مواجه می‌کند و می‌تواند سرنوشت لیبی را برای این کشور رقم بزند. در لیبی نیز مسلح شدن مردم گرچه یکی از عوامل سقوط قذافی بود اما پس از آن، وجود حجم بالای سلاح با توجه به بافت قبیله‌ای در این کشور باعث شد که اینک جنگ‌های قبیله‌ای و قتل تبدیل به امری عادی در لیبی قرار بگیرد. بنا به گفته دولت لیبی، امروز به ازای هر شش لیبیایی یک سلاح در سطح جامعه وجود دارد. بی‌تردید برخورد غیرمسئولانه غرب در برخورد با بحران سوریه و دامن‌زدن به درگیری‌های مسلحانه می‌تواند امنیت منطقه را بیش از پیش با خطر روبرو سازد.

موسسه ابرار معاصر


محمد خواجوئی، کارشناس خاورمیانه

 

 



نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟


 
چاپ
 
 
 
نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
 

 

موارد متعددی در ارزیابی مسائل مرتبط با انتخابات در آمریکا مورد توجه قرار دارد. از جمله مسائل مطرح در تمامی روندهای انتخاباتی، مسئله اسرائیل و اعلام حمایت کاندیداها از این رژیم است. در این رابطه احزاب رقیب در تلاشند تا نظر یهودیان آمریکا را به خود جلب کنند. یهودیان معمولاً در انتخاب خود به دو مسئله اقتصاد و حمایت از اسرائیل اهمیت می‌دهند. در مورد اول هیچ‌کدام از دو حزب کارنامه اقتصادی درخشانی ندارند. بنابراین هر دو کاندیدا ترجیح می‌دهند مسائل دیگر به‌ویژه مسائل سیاست خارجی تا حد امکان بزرگ شوند و اذهان عمومی را به خود جذب کنند. در این بین اسرائیل مسئله کلیدی محسوب می‌شود که بسیاری از مسائل حوزه سیاست خارجی آمریکا به آن پیوند می‌خورد. در این رابطه رامنی تلاش می‌کند مانور زیادی در مورد اسرائیل به‌ویژه امنیت این رژیم بدهد. از جمله بحث موافقت وی با حمله اسرائیل به ایران در حالی مطرح شد که دولت اوباما مخالفت جدی خود را با چنین حمله‌ای ابراز کرده است.
یهودیان خود را بخشی از حزب دموکرات می‌دانند و به ارزش‌‌های آن پایبند هستند. روند فعالیت‌های سیاسی یهودیان در قرن بیستم نشان می‌دهد که آنها گرایش بیشتری به گروه‌های لیبرال و سازمان‌های حمایت از حقوق کارگران داشته‌اند و برخلاف انتظار جذب گروه‌های حامی سرمایه‌داری که اغلب جمهوری‌خواه هستند، نشده‌اند. حمایت از حزب دموکرات و کاندیداهای این حزب از اوایل قرن بیستم به گونه‌ای بوده است که معمولاً کاندیداهای دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری به‌طور متوسط بیش از ٥٠ درصد آرای یهودیان را بدست آورده است.
با این حال مسئله جذب آرا و کمک‌های مالی اقلیت ثروتمند یهودی در آمریکا همواره مورد توجه دو حزب عمده دموکرات و جمهوری‌خواه بوده است اما یکی از ویژگی‌های انتخابات امسال که باعث شده دو طرف تلاش بیشتری در این رابطه داشته باشند، نزدیکی دو رقیب در نظرسنجی‌هاست. در آخرین نظرسنجی‌ها میزان محبوبیت باراک اوباما و میت رامنی اختلاف بسیار کمی را نشان می‌دهد که باعث شده جمهوری‌خواهان برای ورود به کاخ‌سفید انگیزه بیشتری پیدا کنند. در این بین میزان حمایت از اوباما در میان یهودیان نسبت به سال ٢٠٠٨ نیز کاهش قابل توجهی را نشان می‌دهد که شاید مهمترین علت آن استمرار وضعیت اقتصادی نامناسب باشد. در واقع در این انتخابات این پیش‌بینی وجود دارد که به خاطر این فاصله کم انتخابات بسیار تنگاتنگ انجام می‌شود و هر رأی دارای ارزش است. این امر به‌ویژه در ایالت‌های سرنوشت‌ساز بیشتر مورد توجه دو رقیب قرار دارد. در این ایالت‌ها جمعیت یهودیان ساکن بیش از سایر ایالت‌هاست و با تغییر نظر بخشی از جمعیت محدود این مناطق نیز دو رقیب می‌توانند به پیروزی دست یابند. مسئله مورد توجه این است که برای کاندیدهای رقیب آرای یهودیان اهمیت دارد یا پول آنها؟
یهودیان آمریکا ٢ درصد کل جمعیت این کشور را شامل می‌شوند و ٤ درصد واجدین شرایط رأی دادن را دربر می‌گیرند. با وجود جمعیت کم یکی از دلایل اهمیت آرای آنها این است که ٩٤ درصد جمعیت یهودیان در ١٣ ایالت سرنوشت‌ساز در انتخابات، به‌ویژه فلوریدا، پنسلوانیا و اوهایو، ساکن هستند. آرای این ایالت‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری بسیار تأثیرگذار است. در این رابطه به انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٢٠٠٠ اشاره می‌شود که جورج بوش پسر با اختلاف بسیار کمی توانست در فلوریدا برنده شود و آل گور از حزب دموکرات را شکست دهد. در این سال تکلیف انتخابات تنها به وسیله 537 رای در فلوریدا تعیین شد.
رامنی در واقع به دنبال کم کردن فاصله خود با رقیب دموکراتش در ایالت‌های سرنوشت‌ساز است و تلاش می‌کند تا جایی که می‌تواند آرای بیشتری از یهودیان را بدست آورد. اوباما در سال ٢٠٠٨، در حدود ٨٠ درصد آرای یهودیان را بدست آورد. جمهوری‌خواهان در تلاش هستند تا با تخصیص میلیونها دلار بخشی از آرای اوباما را بدست آورند.
 
 


یکی دیگر از مسائل مورد توجه جمهوری‌خواهان در ایالت‌های سرنوشت‌ساز، آرای شهروندان دوملیتی آمریکایی ـ اسرائیلی است. برآورد می‌شود که در حدود سیصد هزار شهروند دوملیتی در اسرائیل زندگی می‌کنند که بسیاری از آنها اهل فلوریدا هستند. از دید جمهوری‌خواهان در صورتی که کاندیدای این حزب بتواند حتی 5 هزار نفر از آنها را در روز انتخابات به فلوریدا بیاورد، این رقم تعیین‌کننده انتخابات خواهد بود.
نقش مهم دیگر یهودیان در انتخابات آمریکا، کمک‌های انتخاباتی آنها به کاندیداهاست. یهودیان از جمله گروههای اقلیتی هستند که در انتخابات در آمریکا فعالیت زیادی دارند به گونه‌ای که ٦٠ درصد کمک‌های انتخاباتی دموکرات‌ها و ٢٥ درصد کمک‌های انتخاباتی جمهوری‌خواهان را تأمین می‌کنند. جذب کمک‌های مالی بیشتر یهودیان انگیزه مهمتری برای جمهوری‌خواهان است و به این دلیل وقت و سرمایه زیادی را برای جلب نظر آنها صرف کرده‌اند. در واقع ویژگی انتخابات سالهای اخیر در آمریکا صرف هزینه‌های گزاف انتخاباتی است و هر کاندیدایی که بیشتر هزینه کرده‌ در انتخابات پیروز شده است. از جمله در مورد اوباما در سال ٢٠٠٨ یکی از تحلیل‌ها در مورد پیروزی وی هزینه‌های انتخاباتی وی بود که تقریباً دو برابر رقیب جمهوری‌خواهش برآورد شد. در این سال اوباما بیش از ٧٧٨ میلیون دلار و مک‌کین ٣٨٤ میلیون دلار صرف مبارزات انتخاباتی کردند که در تاریخ آمریکا بی‌سابقه بود.
پیش‌بینی می‌شود تیم اوباما به رکورد هزینه‌های انتخاباتی با ١میلیارد دلار دست یابند که بسیار بیشتر از جمهوری‌خواهان است. به همین‌خاطر تیم رامنی در تلاش است تا کمک‌های بیشتری را بدست آورد. یکی از ویژگی‌های انتخابات امسال نیز این است که برخی شخصیت‌های برجسته که در انتخابات گذشته مبالغ زیادی را به تیم دموکرات‌ها کمک کردند در این انتخابات از میت رامنی حمایت مالی کرده‌اند. از جمله جورج سوروس در انتخابات ٢٠٠٨ بیش از ١٠٠ میلیون دلار به اوباما کمک کرد اما وی اعلام کرد که در انتخابات ٢٠١٢ از رامنی حمایت می‌کند. در این رابطه به نظر می‌رسد جریان کمک‌های مالی یهودیان برای هر دو حزب از آرای آنها اهمیت بیشتری داشته باشد.
در مجموع، با وجودی که رابطه دموکرات‌ها و یهودیان ریشه‌های تاریخی عمیقی دارد و ژست‌های سیاسی و یا سفر به اسرائیل نمی‌تواند تأثیر زیادی بر این رابطه بر جای گذارد، در انتخابات ریاست‌جمهوری امسال انتقال بخشی از آرا و کمک‌های مالی یهودیان می‌تواند به‌ویژه در ایالت‌های سرنوشت‌ساز تأثیر زیادی بر جای گذارد.

 

موسسه ابرار معاصر

افسانه احدی، کارشناس آمریکا





 

 



شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر

 
 

در دوره خیزش‌های مردمی در خاورمیانه، به‌ویژه در ماه‌های اخیر، همکاری و هماهنگی سیاست‌های ترکیه با عربستان و مجموعه شورای همکاری در سوریه، از جمله در تامین نیازهای مالی و نظامی مخالفان نظام اسد از طریق خاک ترکیه گسترش یافته است. اما این پرسش مطرح می‌شود که ترکیه تحت رهبری حزب عدالت و توسعه و وزارت احمد داوود اوغلو، که «صفرکردن مشکلات» با کشورهای پیرامونی را در پیش گرفته بود، چرا چنین سیاستی را اتخاذ کرد؟ پرسش دوم آن است که آیا این همکاری‌ها محدود به سوریه است یا به سراسر منطقه گسترش خواهد یافت؟

مشخصاً از زمانی که احمد اوغلو به عنوان وزیر خارجه ترکیه منصوب شد این کشور سیاستی نوین در روابط خارجی خویش را بنا بر نگرش وی در پیش گرفت. این سیاست را که اوغلو پیشتر تحت عنوان «صفرکردن مشکلات» تئوریزه کرده بود، بر دوری از تنش با تمامی کشورها و مناطق پیرامون ترکیه تاکید داشت و اگرچه بعدها استثناهایی ـ حداقل در تعامل با اسرائیل به آن وارد شد، در مجموع توانست روابط خاورمیانه‌ای ترکیه را در مدت‌زمان نسبتاً کوتاهی ترمیم کند. افزون بر این، قدرت چانه‌زنی ترکیه با اتحادیه اروپا را بالا برد. اتحادیه‌ای که آنکارا دهه‌ها در انتظار ورود، پشت دروازه‌های بسته آن ایستاده بود.

بدین ترتیب ترکیه توانست بار دیگر به یکی از قدرت‌های حاضر در خاورمیانه تبدیل شود. با این‌ حال، بسط و گسترش نفوذ ترکیه در خاورمیانه، به نحوی که آنکارا را به قدرتی فعال و نقش‌آفرین در منطقه تبدیل کند، با یک مشکل اساسی روبرو بود: ترکیه در جنوب، خود را در محاصره «کمربند مقاومت» یافت؛ محوری که برخی آن را «هلال شیعی» نامیده‌اند و منطقه نفوذ ج.ا.ایران به‌شمار می‌رود. ترکیه ابتدا تلاش کرد در عراق نفوذ کند، اما از یک‌سو ایران ابتکار عمل را در این کشور در دست گرفته بود و از سوی دیگر متحدان عراقی ایران، بسیار نیرومندتر از طرفداران بسط رابطه با ترکیه حضور و فعالیت داشتند. گزینه دوم ترکیه، سوریه بود. گسترش همکاری با سوریه و تحکیم رابطه با آن البته به هیچ‌وجه به معنای بسط نفوذ منطقه‌ای نبود. آنکارا نیز با این تحرک عملاً ناکامی تلاش‌های عراقی خویش را اذعان می‌کرد. بالا بردن تنش با اسرائیل نیز با هدف همراه کردن افکار عمومی منطقه با سیاست‌های منطقه‌ای اسلام‌گرایان ترکیه بود. این تحول نیز به‌رغم اثرگذاری، عملاً انزوای جغرافیایی ترکیه در خاورمیانه را کاهش نداد.
 
ترکیه اگرچه به برکت حضور اسلام‌گرایان در قدرت روابط گرمی با محور مقاومت در خاورمیانه داشت، اما با صلاحدید اوغلو روابطش با محور اعتدال نیز گرم بود و در واقع ـ بنابر سیاست صفرکردن مشکلات ـ نمی‌خواست جزئی از هیچ‌یک از دو محور خاورمیانه باشد. اما مشکل از آنجا آغاز شد که گویا اهمیت و استحکام روابط درون‌محوری مقاومت یا حداقل روابط سوریه و ایران از دید ترکیه و سیاست‌های داوود اوغلو مغفول ماند.

ترکیه در جریان خیزش‌های عربی و با هدف گسترش نفوذ خاورمیانه‌ای خویش، در تونس، مصر و لیبی جانب معترضان را گرفت. در یمن اما با سازوکار غرب و شورای همکاری همراهی کرد. اما همچنانکه در جریان قیام مصر، روابطش با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را از روابطش با مصر حسنی مبارک جدا کرد و در این راه توانست روابط گرم خود با این کشورها را حفظ کند، با آغاز بحران سوریه نیز به‌تدریج به صف مخالفان نظام حاکم پیوست، با این تصور که می‌تواند روابطش با ایران را از روابطش با سوریه جدا کند. داوود اوغلو چه بسا تصور می‌کرد بحران سوریه نیز به سرعت با سقوط اسد بسان سایر بحران‌های خاورمیانه پایان یافته و زمینه برای بسط نفوذ ترکیه فراهم می‌شود. در این معنا، ترکیه جویای ویران کردن دیواری است که محور مقاومت در خاورمیانه پیش رویش کشیده بود. اما این محاسبات از دقت لازم برخوردار نبود. نه روابط ایران ـ سوریه همچون روابط ریاض ـ قاهره قابل جدا کردن بود و نه اسد به سرعت مبارک سرنگون شد. با این‌ حال ترکیه راه پس نداشت و تنش در روابطش با ایران و سوریه به منتهی درجه رسیده بود.

در این بین شورای همکاری خلیج فارس و ریاض وارد عمل شدند. پس از اجلاس مشترک وزرای خارجه شورای همکاری و ترکیه در استانبول در فوریه 2012، نوعی هماهنگی میان دو طرف در مورد چگونگی تعامل با بحران سوریه بروز یافت. البته پیش از آن نیز همکاری‌هایی در کمک به مخالفان اسد صورت گرفته بود. اما در سال 2012 محوری از شمال و جنوب تحرکات هماهنگی در مورد سوریه در پیش گرفت. اموال و اسلحه از سوی شورای همکاری و تامین گذرگاه و پشتیبانی لجستیک از سوی ترکیه نشان داد که دو طرف در مورد سرنگونی اسد به توافقی نهایی رسیده‌اند و عملاً تقسیم کار کرده‌اند. ایجاد شکاف در هلال نفوذ ج.ا.ایران در خاورمیانه هدف مشترکی است که کشورهای عربی ـ به استثنای عراق ـ و ترکیه را به‌طور کامل در کنار یکدیگر قرار داده است.

گذشته از محوریت ترکیه و عربستان در این چارچوب، این محور در تلاش است مصر را با خود همراه سازد. اسلام‌گرایان مصری اگرچه نسبت به هماهنگی شمال و جنوب علیه نظام اسد و اهداف آنها ظنین هستند، منافع خود را در بهبود رابطه با عربستان و در پیش گرفتن گفتمانی هماهنگ با محور ترکیه ـ عربستان می‌بینند. در این زمینه نباید تعلقات ایدئولوژیک اخوان المسلمین مصر در حمایت از مخالفان اسد را نادیده گرفت. اما این تعلقات جایگاهی تبعی نسبت به منافع اقتصادی مصر دارند. در سیاست خاورمیانه‌ای مصر امروز، هدف به وضوح وسیله را توجیه می‌کند. بر این مبنا، خاورمیانه شاهد شکل‌گیری مثلثی دیپلماتیک است که برخلاف دهه 1990 (سوریه ـ مصر ـ عربستان) مثلثی عربی نیست و ترکیه را به جای سوریه در کنار مصر و عربستان قرار می‌دهد. هر یک از سه کشور یادشده جویای اهدافی است که در شرایط فعلی آن را در کنار دو ضلع دیگر مثلث دیپلماتیک خاورمیانه قرار می‌دهد. ترکیه راهی برای بسط نفوذ خود در خاورمیانه می‌جوید و درصدد پاره کردن زنجیر مقاومت در مرزهای جنوبی خویش است، مصر حمایت مالی و اقتصادی می‌طلبد و هماهنگی با محور یادشده را در شرایط فعلی به سود خود می‌داند و عربستان افزون بر تلاش برای جبران مافات (سرنگونی مبارک و تزلزل محور اعتدال عربی) جویای مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران است. در این معنا، نباید ریاض را صرفاً یکی از اضلاع مثلث یادشده دانست بلکه باید توجه داشت که عربستان ابتکار عمل را در این محور در دست دارد و دو کشور دیگر همراهی با آن را که در شرایط فعلی در جهت منافع آنها نیز هست، برگزیده‌اند.

حسن احمدیان، کارشناس مسائل خاورمیانه

موسسه بین المللی ابرار معاصرتهران


راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر

 

راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر

 


استراتژی NAM در قبال ایران

موازنه سازی  استراتژی اعمالی جنبش عدم تعهد در قبال ایران در طول 3 دهه گذشته بوده است. این استراتژی نشات گرفته از اصول پنج گانه (Panchaseela) حاکم بر منطق شکل‌گیری و استمرار فعالیتهای این نهاد بین‌المللی از زمان تاسیس آن تاکنون است. در طول نزدیک به 33 سال گذشته که ایران عضو این جنبش بوده است حداکثر فعالیتهای این جنبش در قبال ایران مبتنی بر حمایتهای بیانیه‌ای، دیپلماتیک و عدم تعهد به حمایت عملی جانبدارانه  این جنبش از منافع ملی ایران بوده است.

نخستین موضع‌گیری‌ها و فعالیتهای جنبش عدم تعهد در قبال ایران در اجلاس سران این سازمان در هاوانا در سال 1979 تکوین یافت. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، موضوع اصلاحات در سازمان ملل متحد، موضوع استفاده ایران از انرژی هسته‌ای از جمله موضوعاتی بودند که جنبش عدم تعهد موضع‌گیری‌های خود را در قبال منافع ملی ایران در طول 33 سال گذشته نشان داده است.

مهمترین و فوری‌ترین نتیجه عضویت ایران در جنبش عدم تعهد و اتخاذ رفتار متعادل‌گرایانه این نهاد بین‌المللی علیه ایران بعد از انقلاب اسلامی، عدم برگزاری هفتمین و هشتمین نشست سران این جنبش در بغداد فارغ از حمایت قاطع عملی جانبدارانه این نهاد از منافع و اهداف ملی ایران است.

اما چرا ماهیت استراتژی نم در قبال ایران تلاش در جهت موازنه‌سازی است؟ مشخصا می‌توان به چند موضوع ماهیت و اهداف اصلی این نهاد بین‌المللی؛ مکانیسم رای‌گیری اتفاق آرا  در این سازمان، فقدان نهادمندی، شامل فرآیند تصمیم‌گیری این سازمان و فقدان ضمانت اجرای تصمیمات این نهاد بین‌المللی چندجانبه  اشاره داشت.

مخصوصا در فضای امنیتی بعد از حادثه 11سپتامبر تاکنون استراتژی حمایت‌گرایانه بیانیه محوری این جنبش در قبال ایران شفافیت و ظهور و بروز بیشتری پیدا کرده است. در حالی‌که اکثریت کشورهای ائتلاف غرب در ارتباط با موضوع فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران در طول نزدیک به 10 سال گذشته رویکردی خصمانه داشته‌اند ولی رویکرد کلان جنبش عدم تعهد در قبال این موضوع حمایت حداکثری از استفاده صلح‌طلبانه ایران از انرژی هسته‌ای بوده است.

در فضای بعد از تحولات «بهار عربی» در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جنبش عدم تعهد انفعال قابل توجهی در زمینه مدیریت موضوعات منطقه‌ای  داشته است. به نظر می‌رسد که با توجه به وزنه پررنگ ایران در تحولات مزبور و همزمان با ریاست آتی ایران بر جنبش عدم تعهد بعد از اجلاس تهران (26-31 آگوست 2012) می‌توان امیدوار بود که ظرفیت‌های مکتوم این نهاد بین‌المللی مجددا به فعلیت برسد.

استراتژی عمده جنبش عدم تعهد در قبال ایران با توجه به روندهای حاکم، انگیزه‌ها و اهداف این سازمان حتما در دورنمای آتی همچنان اجتناب از حمایت‌های جانبدارانه حداکثری از منافع ملی این کشور و تابعی از میزان کنش‌گری ایران در فعالیتهای نهادی این سازمان و دیگر سازوکارهای چندجانبه بین‌المللی خواهد بود.

به هر حال 3 سال ریاست آتی ایران بر این جنبش می‌تواند استراتژی این جنبش در قبال ایران را نهادمحورتر و منفعت‌محورتر برای اهداف سیاست خارجی این کشور نماید.

در مجموع رویکرد و نگاه کلان جنبش عدم تعهد در قبال کشوری همچون ایران در طول 33 سال گذشته تلاش جهت متعادل‌سازی رفتار قدرت‌های بزرگ علیه اهداف سیاست خارجی ایران بوده است. موضوعی که در هر صورت می‌توان امیدوار بود در فضای آتی نیز رویکرد مزبور در قبال ایران ادامه پیدا کند و این جنبش نهاد فرصت‌سازی را برای کشورهایی همانند ایران در مقابل دیگر سازوکارهای نهادی چندجانبه همانند شورای امنیت سازمان ملل متحد و ناتو به نفع منافع ملی ایران فراهم سازد.

به نظر می‌رسد نکته مهم این است که مبتنی بر فعالیت‌های ایران در این جنبش در 3 سال آتی استراتژی ایران در قبال این جنبش در ارتباط با دیگر موضوعات منطقه‌ای مهم همانند بحران اعراب ـ اسرائیل، بحران سوریه و آینده ایفای نقش قدرت‌های بزرگی همانند آمریکا در معادلات منطقه‌ای مورد سنجش قرار گیرد.

سوال اساسی پیش‌رو در این زمینه این است که به هرحال در چشم‌انداز پیش‌رو تا چه حدی استراتژی نم در قبال ایران تحت‌الشعاع استراتژی قدرت‌های بزرگ و سازمان‌های بین‌المللی مهم دیگری همانند سازمان ملل متحد، ناتو، اتحادیه اروپا، شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و یا دیگر سازمان کنفرانس اسلامی در قبال این کنش‌گر مهم بین‌المللی قرار خواهد گرفت و منافع ملی و نفوذ استراتژیک ایران در سطح معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟


استراتژی ایران در قبال NAM

استراتژی ایران در قبال جنبش عدم تعهد نشات‌ گرفته از رویکرد سنتی «بی‌طرفی»  حاکم بر اندیشه سنتی سیاست و روابط خارجی این کشور در قبال نهادهای بین‌المللی است. استمرار اندیشه «بی‌طرفی» در سیاست خارجی ایران در طول قرون 18، 19 و 20 و در طول 3 دهه گذشته انطباق بسیار زیادی با اهداف این جنبش در عرصه نظام بین‌الملل داشته و ایران را به سمت و سوی بهره‌برداری از ظرفیت‌های این جنبش پس از انقلاب اسلامی متمایل کرده است.

جنبش عدم تعهد از زمان شکل‌گیری و شروع به فعالیتش در باندونگ اندونزی سال 1955، تحرک قابل توجهی در موضوعات بین‌المللی؛ مبتنی بر اندیشه حمایت از حقوق کشورهای ثالث و بی‌طرف در عرصه جهانی داشته است. سابقه عضویت ایران در جنبش عدم تعهد مربوط به اوایل شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و تلاش این کشور جهت بهره‌برداری از تریبون‌ها و سازوکارهای بی‌طرفانه چندجانبه در عرصه بین‌المللی جهت شناسایی و حمایت از حقوق بلافصل و حقه خود است. بر همین مبنا و در اویل پیروزی انقلاب اسلامی 1979 اندیشه بی‌طرفی حاکم بر اردوگاه جنبش عدم تعهد انطباق بسیار بالایی با اهداف و مواضع «نه شرقی ـ نه غربی» و دکترین «موازنه منفی» حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشت و توجه دستگاه دیپلماسی این کشور را به سمت این نهاد بین‌المللی جلب کرد.

ایران به صورت رسمی در جریان برگزاری ششمین نشست سران جنبش عدم تعهد در هاوانای کوبا در سال 1979 به عضویت این جنبش درآمد. از این سال به بعد ایران حضوری فعال و هدف‌محور در اکثریت نشست‌های این سازوکار نهادی چندجانبه بین‌المللی داشته است.

مهمترین خواسته ایران از جنبش عدم تعهد در طول نزدیک به سی و سه سال عضویت ایران در این جنبش استفاده از این نهاد بین‌المللی جهت بازنگری در متن معادلات بین‌المللی و کسب حمایت از اندیشه استقلال‌خواهی و عدالت‌طلبی حاکم بر سیاست خارجی این کشور بوده است. خواسته استراتژیک ایران در قبال جنبش عدم تعهد مخصوصا در ارتباط با موضوعاتی همانند جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، موضوع فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای و تلاش ایران جهت مشارکت در  مدیریت جهانی و منطقه‌ای در طول نزدیک به 33 سال گذشته چیزی جز حمایت از استقلال‌خواهی و احترام به واقعیت‌های خیرخواهانه و نیات عدالت‌جویانه این کشور نبوده است. حمایت‌های کشورهای عضو جنبش عدم تعهد به صورت جداگانه و یا در گروه‌بندی‌های شناخته شده این جنبش در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در طول چند سال گذشته خود شاهدی بر حمایت جنبش عدم تعهد از این حقوق مصرحه ایران است.

ایران در تاریخ 6-9 مرداد 1387 در تهران میزبان پانزدهمین اجلاس وزرای امور خارجه جنبش عدم تعهد گردید و برگزاری سران جنبش عدم تعهد در سال 2012 مهمترین واقعیت عملی هم‌راستا و منطبق با رویکرد استراتژیک ایران در قبال روندها، فضاها و واقعیت‌های بین‌المللی در فضای پیش‌رو است. بر این مبنا، برگزاری اجلاس شانزدهم سران عدم تعهد در تهران همزمان با بستر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی بعد از بهار عربی گامی دیگر در مسیر تحقق عملیاتی شدن استراتژِی کلاسیک «بی‌طرفی» حاکم بر جهت‌گیری کلان سیاست خارجی ایران است.

تلاش ایران در جهت نظام‌مندکردن، نهادمحور ساختن، برنامه‌ محورسازی، فعال‌سازی و تجدید حیات این جنبش در سطح جهانی در حال حاضر در راستای هویت‌دهی مجدد و موثرسازی فعالیت‌های این نهاد بین‌المللی و استفاده از ظرفیت‌های قدرت نرم این کشور و افزایش اعتبار دیپلماتیک ایران در سطح منطقه و نظام بین‌الملل است.

در طول سال‌های بعد از جنگ سرد تاکنون این نهاد بین‌المللی نقشی کم‌رنگ و منفعل در عرصه معادلات بین‌المللی ایفا کرده است. امید می‌رود همزمان با عهده‌دار شدن ریاست این جنبش توسط ایران برای 3 سال آتی و همگام با هم‌راستا شدن اهداف سیاست خارجی ایران با اهداف جنبش عدم تعهد در فضای دیپلماسی چندجانبه اجلاس تهران (26-31 آگوست 2011)؛ این سازمان نیروی محرکه‌ای جدید به اهداف و انگیزه‌های جنبش عدم تعهد و منافع کشورهای عضو آن مبتنی بر استراتژی «بی‌طرفی» ایران در قبال این نهاد بین‌المللی پیدا کند.

استفاده درست ایران از ظرفیت‌های ریاست این جنبش در 3 سال آتی گامی مهم در مسیر تنش‌زدایی روابط ایران با قدرت‌های منطقه‌ای و بزرگ، پیاده‌سازی راه‌حل‌های بومی و منطقه‌ای برای اعضای آن، افزایش اقتدار دیپلماتیک ایران و کمک‌کننده به فرآیند بی‌اثر کردن و لغو سیاست‌های تحریم بر علیه این کشور مبتنی بر استفاده از ظرفیت همکاری‌های جنوب ـ جنوب و نگاه به شرق حاکم بر اندیشه سیاست خارجی فعلی ایران خواهد بود.

بدون‌شک هماهنگی ایران با رویکرد آتی کشورهایی همانند هند، مصر، اندونزی، مالزی و آفریقای جنوبی و کوبا که به صورت سنتی نقشی مهم در تحولات این نهاد بین‌المللی داشته‌اند نقشی مهم در دستیابی ایران به اهداف استراتژیک مشارکتش در این نهاد بین‌المللی دارد.
 
بهزاد خوش‌اندام، کارشناس مسائل بین‌المللی


اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج


 

اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج


 

 اندیشکده “بروکینگز” با اشاره به دستور الظواهری برای حرکت نیروهای القاعده به سوریه علیه بشار اسد، می‌نویسد؛ هرچه جنگ داخلی در سوریه بیشتر طول بکشد، القاعده از هرج ومرج و جنگ‌های فرقه‌ای و کشیده‌شدن خشونت از سوریه به لبنان، ترکیه، عراق و اردن بهره بیشتری می‌برد.

القاعده، بیش از یک دهه است که بهار عربی را برای ایجاد بزرگترین مخفی‌گاه‌های امن و پایگاه‌های عملیاتش در کشورهای عربی استثمار کرده است. در ۱۸ ماهی که از آغاز انقلاب‌های عربی می‌گذرد، القاعده باو جود مرگ موسسش “اسامه بن‌ لادن” و فقدان حمایت عمومی، قویتر شده است. این سازمان تروریستی همانند دیگر مردم جهان، از انقلاب‌هایی که منجر به ساقط کردن دیکتاتورها در تونس، لیبی، مصر و یمن شد، متعجب گردید. ایدئولوژی خشونت القاعده، با جنبش‌های انقلابی آرامی که کل شمال آفریقا و خاورمیانه را در بر گرفت، به چالش کشیده شد. القاعده خود را با شرایط تطبیق می‌دهد و از هرج و مرج و معضلاتی که در اثر تغییرات انقلابی به وجود آمده، برای ایجاد پایگاه‌ها و مقرهای جدید خود از یک سوی جهان عرب تا سوی دیگر استفاده می‌کند.ادامه….

* القاعده شمال مالی را تحت کنترل دارد

در شمال آفریقا، “القاعده در مغرب اسلامی” که یکی از شاخه‌های این سازمان بین‌المللی است، به طور موفقیت‌آمیزی با یک گروه تندروی محلی در مالی با عنوان “انصارالدین” متحد شده و آنها به طور موثری کنترل دو سوم شمال مالی را در اختیار گرفته‌اند. علاوه بر این، آنها در حال تخریب میراث اسلامی شهر افسانه‌ای “تیمبوکتو”، همانند آنچه که القاعده بر سر بناهای تاریخی افغانستان پیش از ۱۱ سپتامبر ‌آورد، هستند. القاعده در مغرب اسلامی، همواره جزو شاخه‌های ضعیف‌تر القاعده بوده است. این گروه که از یک گروه تروریستی الجزایری در سال ۲۰۰۶ به وجود آمد، یک سال پس از تاسیس، موفقیتی زودهنگام را با منفجر کردن مقر سازمان ملل در الجزیره بدست آورد. اما این گروه بیشتر عمرش را محدود به ربودن غربی‌هایی گذرانده که در بیابان‌های دور الجزایر، مالی، موریتانی و نیجر به سفر پرداخته‌اند و یا به دیگر اقدامات جنایی مشغول بوده است. القاعده در مغرب اسلامی، بهار امسال پس از یک کودتای نظامی در مالی، شریکی با نام انصارالدین یافت و آنها به کمک یکدیگر، نیروهای دولتی را از شمال مالی رانده و سپس به مبارزه با جنبش مستقل “توآرگ” پرداختند که در ابتدا شریکشان محسوب می‌شد و اکنون، مقری وسیع به اندازه ایالت تگزاس را در صحرا تحت کنترل خود دارند.

 

رهبران مراکشی و فرانسوی، اکنون مقر “القاعده در مغرب اسلامی” در مالی، را به عنوان بزرگترین تهدید برای ثبات منطقه‌ای در بیش از یک دهه گذشته می‌دانند. رهبران القاعده در مغرب اسلامی، اکنون در حال زندگی آزادانه در شهرهای مالی هستند و از تخریب آثار اسلامی این کشور حمایت می‌کنند و این مسئله را برگرفته از اسلام واقعی می‌دانند. جنگجویان القاعده در مغرب اسلامی، برای ارعاب و کنترل جمعیت محلی با انصارالدین همکاری می‌کنند. تلفیق تحریک‌آمیز “القاعده در مغرب اسلامی”، “انصارالدین” و شورشیان “توآرگ” پیچیده و خطرناک است. آنها همگی، پس از غارت انبار تسلیحاتی در لیبی پس از سقوط معمر قذافی، مسلح شده‌اند. “القاعده در مغرب اسلامی”، تسلیحاتی را از لیبی بدست آورد که احتمالا آن را به مسلح‌ترین شاخه القاعده در جهان تبدیل می‌کند.

 

 

 

* تسلیحات به غارت رفته لیبی اکنون علیه اسرائیل استفاده می‌شوند

 

در مصر نیز، مقر جهادی دیگری از القاعده در صحرای سینا در حال شکل‌گیری است که مدتها، پریشان و عصبانی در حاشیه بود. پس از انقلاب، قبایل بدوی ناراضی در صحرای سینا با زندانیان جهادی آزادشده از زندان‌های مبارک، در انجام حملات علیه تاسیسات امنیتی و خط لوله گاز مصر-اسرائیل همکاری کردند. القاعده‌ای‌های صحرای سینا، تابع دستورات “ایمن الظواهری” رهبر مصری القاعده هستند که جانشین بن‌لادن شد. ظواهری به نوبه خود، حملات آنها علیه اهداف اسرائیلی را تایید می‌کند گرچه هنوز آنها را به طور رسمی به عنوان یکی از شاخه‌های القاعده نشناخته است. تسلیحات لیبیایی همچنین به صحرای سینا نیز راه یافته‌اند.

 

 

 

* القاعده یمن تاکنون سه تلاش ناکام علیه اهدافی در آمریکا داشته است

 

در یمن نیز، گروه “القاعده در شبه‌جزیره عرب” از سقوط دیکتاتوری “علی عبدالله صالح”، برای کنترل بر بخش‌های دوردست جنوبی و شرقی این کشور استفاده کرده است. این گروه تابستان جاری، بر اثر حملات نیروهای دولتی کنترل خود را بر چندین شهر از دست داد اما همچنان به حملات مرگبار خود، علیه اهداف امنیتی در صنعا و عدن و دیگر شهرهای بزرگ ادامه می‌دهد. القاعده در شبه جزیره عرب، از سال ۲۰۰۹ تاکنون، سه بار تلاش کرده به اهدافی در آمریکا حمله کند و تنها، شانس و همکاری خوب اطلاعاتی بین آمریکا، انگلیس و عربستان سعودی مانع از این کار شده است.

 

 

 

* القاعده عراق نیروهایش را برای مبارزه با حکومت بشار اسد به سوریه اعزام می‌کند

 

در عراق نیز انتظار می‌رفت اقدام سال ۲۰۰۷ جرج بوش، گروه “کشور اسلامی عراق” که یکی از شعبات القاعده بود را از بین ببرد اما موفقیت‌آمیز نبود. برغم فشار زیاد و کشتار رهبران ارشد این گروه، این شعبه القاعده باقی ماند و خود را احیا کرد. این گروه، وابسته به اقلیت اهل سنت عراق است که احساس می‌کند توسط دولت شیعه این کشور، مورد ظلم قرار می‌گیرد. این گروه القاعده، ماه جاری خونبارترین حملات خود در طول سالهای گذشته را در سراسر کشور انجام داد. القاعده در عراق، بر حملات علیه حکومت شیعه تمرکز دارد که از آن به عنوان “لانه شیطانی صفوی”، اشاره به امپراطوری ایرانی شیعه که در قرن هفدهم بر ایران و عراق حکومت می‌کرد، یاد می‌کند. “ابوبکر البغدادی”، رهبر این گروه متعهد شده حملات بیشتری را در عراق و در آمریکا انجام دهد.

 

القاعده در عراق، در حال فعالیت برای صدور جهادش به سوریه در قالب هرج و مرج و جنگ داخلی است. “ظواهری” از جهادی‌های سراسر جهان خواسته، بهار جاری به سوریه سفر کنند تا به ناآرامی‌ها علیه حکومت بشار اسد و اقلیت علوی که از آن حمایت می‌کنند، بپیوندند. اسد و علوی‌ها برای القاعده هدفی کامل هستند؛ بسیاری از اعضای اهل سنت معتقدند که علوی‌ها، شاخه‌ای از اسلام هستند که باید سرکوب شوند. در حالی که القاعده بخش کوچکی از مخالفان در سوریه را تشکیل می‌دهد اما مهارت‌های منحصربفردی در ساخت بمب و عملیات‌های انتحاری دارد.

 

 

 

* امروز القاعده در سطح عملیاتی در جهان عرب قویتر از سال‌های گذشته است

 

وب‌سایت‌های القاعده، هر روز گزارش می‌دهند که “شهدای” جدید القاعده که ملیت‌های سعودی، فلسطینی و مصری دارند، در مبارزات دمشق و حلب کشته شده‌اند. گزارشات موثق از خبرنگاران حاکی از آن است که گروهی از القاعده‌هایی که از پاکستان، بنگلادش و کشورهای دیگر هستند، ارتباطات کمی با القاعده دارند. هرچه جنگ داخلی در سوریه بیشتر طول بکشد، القاعده از هرج ومرج و جنگ‌های فرقه‌ای سود بیشتری می‌برد. القاعده همچنین از کشیده شدن خشونت از سوریه به لبنان، ترکیه، عراق و اردن بهره خواهد برد.

 

موفقیت القاعده در سود بردن از تغییرات انقلابی در جهان عرب در حالی صورت می‌گیرد که این گروه، از حمایت مردمی گسترده‌ای برخوردار نیست. این گروه همچنان همان جنبش تندرویی است که تنها در میان اقلیتی کوچک محبوبیت دارد اما تروریسم، مسابقه بر سر محبوبیت نیست. امروزه القاعده در سطح عملیاتی در جهان عرب قویتر از سالهای گذشته است و چشم‌اندازهای بیشتری از قویتر شدن این گروه در آینده وجود دارد.

 اندیشکده بروکینگز / “بروس ریدل


تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان


 

 

 

در پی افزایش سوء‌قصدهایی که از طرف نیروهای امنیتی افغانستان علیه سربازان ناتو در این کشور صورت می‌گیرد، رئیس ستاد ارتش آمریکا اعلام کرد که این کشور قصد دارد سرویس‌های اطلاعاتی خود را در افغانستان تقویت کند.

ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد ارتش ایالات متحده‌ی آمریکا روز سه‌شنبه (۱۴ اوت/۲۴ مرداد) اعلام کرد که بر شمار ماموران اطلاعاتی آمریکا در افغانستان افزوده خواهد شد. وی افزود که فعالیت سرویس‌های مخفی آمریکا در نیروهای امنیتی افغانستان نیز بیشتر خواهد شد.به گفته‌ی ژنرال دمپسی تا کنون صدها سرباز افغان که در خطر رادیکالیزه شدن بوده‌اند از صفوف نیروهای امنیتی افغانستان پاکسازی شده‌اند. در میان آنان سربازانی وجود داشته‌اند که بارها به پاکستان سفر کرده بودند.پاکستان به پناهگاه تروریست‌های شبکه‌ی القاعده و ستیزه‌جویان اسلام‌گرای افراطی تبدیل شده است. نیروهای افراطی همچنین در این کشور آموزش نظامی می‌بینند.ادامه….

“خطری برای مناسبات دوجانبه”

لئون پانه‌تا وزیر دفاع آمریکا که در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی با ژنرال مارتین دمپسی در واشنگتن شرکت کرده بود نیز نگرانی عمیق خود را از حوادث اخیر افغانستان ابراز کرد. وی گفت که تاسف فقط از بابت قربانیان حوادث اخیر نیست، بلکه این خطر نیز وجود دارد که به مناسبات میان آمریکا و افغانستان آسیب وارد شود.

روز جمعه در افغانستان دو سوء‌قصد علیه نیروهای آمریکایی انجام گرفت که در جریان آن روی هم ۶ سرباز آمریکایی کشته شدند. در یکی از این موارد چند پلیس افغان سه تفنگدار دریایی آمریکا را به صرف شام در مراسم افطار در خانه‌ی خود دعوت کرده و کشته بودند.

افزایش این سوء‌قصدها به اعتماد میان ناتو و رهبران افغانستان آسیب زده است. این امر در زمانی رخ داده است که نیروهای بین‌المللی در افغانستان در تدارک سپردن وظایف امنیتی به نیروهای افغان و خروج از این کشور تا پایان سال ۲۰۱۴ هستند.

dw.de

درگیری مرزی میان افغانستان و پاکستان و نسخه جدید اسلام‌آباد

مقام‌های کابل پاکستان را به خمپاره‌اندازی به خاک افغانستان متهم می‌کند. دو وزیر افغان اخیرا در ارتباط با همین موضوع برکنار شدند. دولت پاکستان می‌کوشد با اصلاح ساختار اداره مناطق مرزی، از نفوذ گروه‌‌های تندرو بکاهد.

 امسال تا کنون در ۲۹ سوء‌قصدی که به سربازان ناتو در افغانستان شده، ۳۷ سرباز جان باخته‌اند. سال ۲۰۱۱ در همین مدت زمانی ۱۶ سوء‌قصد صورت گرفته بود که ۲۸ قربانی برجای گذاشته بود. سال گذشته روی هم ۳۵ سرباز ناتو قربانی سوء‌قصدها شدند.

روزی خونبار برای افغانستان

روز سه‌شنبه (۱۴ اوت) نیز در سوء‌قصدهایی که در افغانستان روی داد روی‌هم ۵۰ تن جان باختند. به گفته‌ی پلیس افغانستان در سه عملیات انتحاری در ولایت نیمروز دست‌کم ۳۶ تن کشته و ۶۶ تن مجروح شدند. انفجار بمبی در ولایت قندوز نیز ۱۰ قربانی برجای گذاشت.

پلیس افغانستان همچنین اعلام کرد که بدوا قرار بوده عملیات انتحاری در ولایت نیمروز از طرف ۱۱ نفر و به‌طور همزمان در نقاط پر رفت و آمد صورت گیرد. ولی نیروهای امنیتی در ساعات شبانه دو عامل انتحاری را کشته و سه تن دیگر را بازداشت کرده‌اند.

روز سه‌شنبه نیز سه تن دیگر از عوامل انتحاری هدف گلوله‌ی نیروهای امنیتی افغانستان قرار گرفته و کشته شده‌اند. با این همه سه تن از عوامل انتحاری نهایتا توانسته‌اند بمب‌های همراه خود را در برابر یک بیمارستان و در دو بازار منفجر و خسارات شدید جانی وارد کنند.

ولایت نیمروز که با ایران هم‌مرز است تا کنون جزو مناطق نسبتا آرام افغانستان به‌شمار می‌رفت. هنوز هیچ گروهی مسئولیت ترورهای خونین روز سه‌شنبه را برعهده نگرفته است، ولی در گذشته عملیات مشابهی صورت گرفته بود که اسلام‌گرایان افراطی طالبان مسئولیت آن را برعهده گرفته بودند.

صدای المان


لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنش‌های اخیر

 

لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنش‌های اخیر

 

 

رحمان مالک، مشاور امور داخلی نخست‌وزیر پاکستان عالی‌ترین مقام سیاسی است که دولت افغانستان را متهم به حمایت از مولانا فضل‌اله، یکی از رهبران تحریک طالبان کرده است. قبلاً مقامات نظامی در توجیه بعضی از اقدامات نظامی در امتداد مرزهای مشترک افغانستان و پاکستان این‌گونه ادعاهایی را مطرح می‌کرده‌اند، اما اخیراً مشاهده می‌شود که مقامات دولتی هم در پاکستان و هم در افغانستان اتهامات متقابلی را مبنی‌بر حمایت از گروه‌های مخالف خود که تحت عنوان کلی تروریسم طبقه‌بندی شده‌اند مطرح می‌کنند. چنین اتهاماتی نه تنها از عادی شدن مناسبات دو کشور همسایه که نیازهای متقابل زیادی با هم دارند جلوگیری می‌کند، بلکه خطرات امنیتی جدی برای هر دو طرف دربر خواهد داشت.
البته این احتمال که مولانا فضل‌اله و مولانا حافظ گل‌بهادر، دو رهبر طالبان پاکستان که در دره سوات با ارتش پاکستان درگیر جنگ سختی شدند و پس از شکست به کوهستان‌ها عقب‌نشینی کردند، به افغانستان پناه برده باشند منتفی نیست. ادعای پاکستان آن است که این دو نفر در ولایت «کنر» افغانستان با حمایت عناصری از دولت افغانستان پایگاه‌های آموزشی و تدارکاتی به‌دست آورده‌اند و از آنجا عملیات نظامی علیه ارتش پاکستان در مناطق قبایلی و ایالت «خیبرپختونخواه» را هدایت می‌کنند، اما دولت افغانستان به‌صورت رسمی این ادعای پاکستان را رد می‌کند و در مقابل معتقد است که طالبان افغانستان، شبکه حقانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که علیه دولت کابل می‌جنگند از حمایت مؤثر آی.اس.آی هسته مرکزی قدرت در پاکستان برخوردارند. مقامات افغان گلوله‌باران و راکت‌پرانی‌های تداوم‌یافته ارتش پاکستان به مناطق مرزی این سوی خط مرزی دیوراند به ایالت‌های «کنر»، «نورستان»، «خوست» و «پکتیکا» را با هدف نفوذ دادن اعضای شبکه حقانی و استقرار آنها در داخل خاک افغانستان تصور می‌کنند و در توجیه این برداشت خود به فشاری که پاکستان از طرف ناتو متحمل می‌شود که ارتش را به وزیرستان شمالی اعزام کند اشاره می‌کنند. وزیرستان شمالی محل اصلی استقرار شبکه حقانی ـ القاعده و گروه‌های وابسته به آن است اما ارتش پاکستان تاکنون به‌دلایل خاص داخلی مایل به لشکرکشی تمام عیار به وزیرستان شمالی نشده است. خودداری ارتش پاکستان از تهاجم گسترده به وزیرستان شمالی باعث اختلاف آمریکا و پاکستان شده و عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا علیه القاعده، و گروه‌های مرتبط با آن به‌رغم درخواست‌های مکرر پاکستان برای توقف آنها ادامه یافته است؛ امری که از نظر پاکستان نقض آشکار حاکمیت ملی این کشور تلقی شده و اعتبار ارتش را به نحو محسوسی در افکار عمومی به زیر سؤال برده است که چرا از تمامیت ارضی و تجاوز خارجی به بخشی از خاک و قلمرو ملی پاکستان دفاع نمی‌کند.
واقع امر آن است که در چنین فضای ابهام‌آمیزی است که تفکر جدیدی در میان افغان‌های ناسیونالیست شکل گرفته که پاکستان نوعی سیاست اعلامی و سیاست اعمالی در افغانستان دارد و در سیاست اعلامی آن از صلح و ثبات افغانستان و دولت حامد کرزای دفاع می‌شود ولی در سیاست اعمالی، گروه‌های مسلح بر‌هم‌زننده صلح و ثبات از طرف آی.اس.آی و ارتش پاکستان مورد حمایت قرار گرفته‌اند و در نگاهی استراتژیک پاکستان مایل به حفظ صلح و ثبات در افغانستان نیست. این بحث در افغانستان در ارتباط با سیاست‌های پاکستان جدید نیست و از زمان حکومت سردار داودخان در دوره نخست‌وزیری‌اش که رهبران گروه‌های اسلامی مخالف «داودخان» به پیشاور فرار کردند و مورد حمایت ذوالفقار علی‌ بوتو، نخست‌وزیر وقت پاکستان قرار گرفتند مطرح بوده است، اما آنچه جدید است تقویت تمایلی در افغانستان است که سیاست مشابهی با پاکستان در پیش بگیرند. بدین‌معنا که در سیاست اعلامی خود روی همکاری با پاکستان تأکید کند و آن را تبلیغاتی و رسانه‌ای سازند و در سیاست اعمالی از مخالفان مسلح و خواهان تجزیه پاکستان حمایت به‌عمل آورند. سردمدار اصلی این تفکر حزب افغان ملت به رهبری آقای احدی است و گمان می‌رود که در دستگاه‌های نظامی و امنیتی افغانستان، این امر به‌عنوان یک اصل بازدارنده در مقابل آنچه که از آن به نام دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان یاد می‌شود پذیرفته شده است. اظهارات صریح رحمان مالک مؤید چنین برداشتی است و به‌نظر می‌رسد در هسته مرکزی قدرت این تفکر مقابله به مثل کردن جدی گرفته شده است و مخاطرات آن برای پاکستان درک شده باشد. بنابراین پاکستان با دو گزینه محدود روبه‌رو شده است:
۱. دست کشیدن از حمایت طالبان ـ شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار؛
۲. پذیرش تداوم جنگ داخلی و حمایت شده خارجی.
این هر دو گزینه برای ساختار نظامی قدرت در پاکستان با منافع استراتژیک تصورشده هم‌خوانی ندارند هرچند که در بخش سیاسی قدرت ممکن است این‌طور نباشد. منتها اهداف مهم‌تر پاکستان به‌رسمیت شناساندن خط مرزی «دیوراند» است که تاکنون افغان‌ها حاضر به پذیرش آن نشده‌اند. احتمالاً پاکستان امیدوار است که از شرایط به ظن خودش مساعد حضور آمریکا و ناتو استفاده نموده، با افزایش تنش‌ها در مرزها توجه آنها را به ریشه اصلی مشکل بین پاکستان و افغانستان جلب کند و تا قبل از آنکه دیر شود مسئله خط مرزی «دیوراند» را به سود خود حل‌وفصل کند. به‌ویژه آنکه در حاکمیت کنونی افغانستان در رهبران قومیت‌های غیرپشتون نوعی تمایل به پذیرش خط مرزی «دیوراند» به‌وجود آمده است.

 
 


منتها حقیقت آن است که پشتون‌ها مطالبات خاص قومی خود را دارند و اهداف استراتژیک آنها همچون اهداف استراتژیک پاکستان چند بعدی است و به‌سادگی قابل صرف‌نظر کردن نیست، بحرانی که در افغانستان بر سر راکت‌پرانی‌های ارتش پاکستان به ولایت «کنر» و نورستان افغانستان در پارلمان پیش آمد و به برکناری دو وزیر کلیدی دفاع و کشور منتهی گشت در ارتباط با همین واقعیت قابل توضیح می‌باشد. به‌تدریج به‌نظر می‌رسد که قدرت ابتکار از دولت‌های حزبی به دستگاه‌های امنیتی ـ استخباراتی هم در پاکستان و هم افغانستان واگذار می‌شود و اگر چنین اتفاقی بیفتد هر دو کشور بازندگان نهایی آن خواهند بود. برنده‌ای اگر قابل تصور باشد آمریکاست که هر دو کشور را بیش از پیش وابسته به خود نگاه خواهد داشت و به بهانه حفظ صلح در جنوب آسیا پایگاه‌های نظامی بلندمدت خود را به افغانستان و پاکستان تحمیل خواهد کرد.
در این شرایط بحرانی در مناسبات پاکستان و افغانستان که سیاست مقابله به مثل دارد هواداران جدی‌ای در افغانستان پیدا می‌کند و پاکستان نیز قادر به دست کشیدن از سیاست‌های دوگانه سابق نیست، دورنمای صلح در جنوب آسیا از هر زمان دیگری تیره و تارتر به‌نظر خواهد رسید. با این حال همه روزنه‌ها مسدود نشده است و اگر ایران از تجربیات گذشته استفاده کند می‌تواند به‌دلیل مناسبات دوستانه با پاکستان و افغانستان در نقش میانجی ظاهر شود و طرفین را به مصالحه دعوت کند. در غیر این صورت سیاست مقابله به مثل، افغانستان و پاکستان را در موقعیت آسیب‌پذیری حتی در سطح تجزیه قومی قرار خواهد داد و حتی شاید در بدترین حالت به طالبانیزه شدن قدرت در کابل و اسلام‌آباد به‌وسیله گروه‌های رادیکال اسلامی مورد حمایت طرفین منتهی شود.

 

پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبه قاره


جنجال حمله به ایران عملیات روانی اسراییل روی امریکا و اروپا است

 

استفن والت : جنجال حمله به ایران عملیات روانی اسراییل روی امریکا و اروپا است


 

 

 

 استفن والت استاد برجسته دانشگاه هاروارد و پژوهشگر روابط بین الملل در تازه ترین مقاله خود که روز شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۱ (۱۱ اوت ۲۰۱۲) در نشرسه فارین پالیسی منتشر شده، استدلال کرد که مسئله حمله به ایران که اخیرا از سوی اسراییلی ها برجسته شده، چیزی جز یک پروژه عملیات روانی بزرگ نیست.متن کامل مقاله والت در ادامه می آید.

شاید شما نیز متوجه شده باشید که برنامه فعالی برای دور نگه داشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای ادامه دارد. اما هدف اصلی این‌ کار در حقیقت جلوگیری از رسیدن ایران به ظرفیت بالقوه تولید سلاح است تا اگر در مقطعی این کشور تصمیم بگیرد چنین سلاحی تولید کند توانایی آن را نداشته باشد. به همین دلیل آمریکا و کشورهای دیگر تحریم های بسیار شدید اقتصادی علیه ایران اعمال کرده اند، مبارزه مخفیانه ای مانند ویروس استاکس نت را در پیش گرفته اند و مرتب این کشور را به توسل به نیروی نظامی تهدید می کنند.یکی از عوامل کمک کننده به این برنامه، هشدارهای پی در پی سران اسرائیل مبنی بر «رو به اتمام بودن زمان» است و اینکه آنها خود را برای حمله پیشگیرانه یکجانبه آماده می کنند. البته اجرای این طرح تا حد زیادی به همکاری روزنامه نگاران همراه و سازمان های رسانه های فرمانبردار بستگی دارد زیرا آنها به عنوان سکویی برای انتشار این پیشگویی های بدبینانه عمل کرده اند.ادامه….

به عنوان مثال در سپتامبر ۲۰۱۰ نشریه آتلانتیک یک گزارش روی جلد به قلم جفری گلدبرگ با عنوان نقطه بدون بازگشت چاپ کرد که مبنای آن مصاحبه با ده ها مقام اسرائیلی بود. گلدبرگ در آن مقاله به این نتیجه رسید که احتمال حمله اسرائیل به ایران تا ژوئیه ۲۰۱۱ بیش از ۵۰ درصد است. خوشبختانه دقت این پیش بینی گلدبرگ مانند پیش بینی های قبلی وی در مورد خاورمیانه بود و درست از آب در نیامد. پس از آن در ژانویه امسال، روزنامه نیویورک تایمز مقاله ای از رونان برگمن روزنامه نگار اسرائیلی با عنوان آیا اسرائیل به ایران حمله می کند؟ به چاپ رساند. این مقاله در واقع تکرار مقاله قبلی گلدبرگ بود. در این مقاله نیز به نقل از چندین مقام اسرائیلی گفته شد برنامه هسته ای ایران به مرحله بحرانی نزدیک می شود و اگر ایران حاضر به متوقف ساختن کامل غنی سازی نشود، اسرائیل علیه این کشور دست به اقدام نظامی خواهد زد. با اینکه در این مقاله، در چند مورد به صورت جزئی به خطرات حمله و این احتمال که حمله باعث توقف طولانی مدت پیشرفت ایران نمی شود اشاره شد، اما جهت کلی مقاله به این سمت بود که احتمال حمله به ایران بسیار بالاست. حتی نشریه فارن پالیسی نیز وارد این بازی شد و چند روز پیش گزارش مشابهی را از جان هانا مشاور سابق دیک چنی چاپ کرد. به گفته هانا، صحبت های اخیر وی با مقامات اسرائیلی او را قانع کرد که «تصمیم اسرائیل به برخورد یکجانبه با برنامه هسته ای ایران به هیچ وجه تهدید توخالی نیست». وی در پایان مقاله به این نتیجه رسید که «حمله به ایران بسیار محتمل تر از آن است که قبلا فکر می کردم». روز گذشته نیز روزنامه هاآرتص مقاله باراک راوید را به چاپ رساند که مبنای آن مصاحبه با یک مقام ناشناس اسرائیلی بود. در این مقاله ادعا شده است که بر اساس تازه ترین اطلاعات آمریکا، پیشرفت ایران به سمت بمب، سریع است. اطلاعات ارائه شده در این مقاله در نهایت از سوی ایهود باراک وزیر جنگ اسرائیل تایید می شود (البته همه ما می دانیم که منبع اولیه تمام این اطلاعات باراک بوده است)، اما بلافاصله از سوی مقامات آمریکایی تکذیب می شود. در این خصوص نوام شیزاف نویسنده مستقل می گوید روزنامه های اسرائیلی مملو از عناوینی است که بر اساس آنها خطرات رو به افزایش است و نتانیاهو و باراک مصمم هستند در یکی از روزهای پاییز امسال به ایران حمله کنند. تازه ترین و البته نه آخرین نمونه، گزارش روز گذشته روزنامه نیویورک تایمز است که مطلبی یک طرفه در مورد سایه جنگ بین اسرائیل و ایران منتشر کرد و تقریبا تمام تقصیرات مربوط به ایجاد بحران را به گردن ایران انداخت. این روزنامه در صفحه نخست خود از حملات مداوم ایران یاد کرد بدون اینکه اشاره کند که ایران و اسرائیل مجموعه ای از حملات لفظی علیه یکدیگر داشته اند. پس از این اقدام یکجانبه، اشاره کوتاهی به ترور دانشمندان غیرنظامی ایران شد (که تقریبا مسجل است کار موساد بوده است). من قصد ندارم از آنچه که ایران انجام می دهد دفاع کنم و تنها یادآوری می کنم اینکه تمام اقدامات آمریکا و اسرائیل را صرفا دفاعی توصیف کنیم و بگوییم ایران دست به اقدامات تهاجمی جاه طلبانه ای زده است، گمراه کننده است.

همان طور که چند ماه قبل اشاره کردم، ‌تقریبا غیر ممکن است که میزان صحت پیش بینی های مکرر احتمال حمله اسرائیل به ایران را تعیین کنیم. این نشان می دهد که هیچ کمبودی در زمینه روزنامه نگاران و نظریه پردازان طرفدار دولت اسرائیل وجود ندارد؛ اما نشان نمی دهد که چه اتفاقی قرار است بیفتد و مقامات اسرائیلی واقعا چه اندیشه ای دارند. دلیل آن این است که مقامات مختلفی که این مقالات بر اساس اظهارات هشدار دهنده آنها شکل می گیرد،‌ دلایل متفاوتی برای لزوم حمله به ایران ارائه می کنند.

کسانی که جنگ علیه ایران را پیش بینی می کنند احتمالا تلاش می کنند تحریم های جهانی علیه این کشور را تقویت کنند و این کشور را در انزوا قرار دهند. آنها می دانند که آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم را به جنگ ترجیح می دهند و بنابراین به طور مداوم از جنگ سخن می گویند تا اروپا و آمریکا را به تشدید تحریم ها مصمم تر کنند.

این کار همچنین راه خوبی برای فشار آوردن و مجبور ساختن آمریکا به ارائه کمک های نظامی بیشتر به اسرائیل است و از سویی افکار عمومی را از مسائل جنجالی مانند افزایش شهرک سازی و فرایند صلح که تقریبا مرده و دفن شده است، ‌منحرف می کند.

با توجه به این انگیزه ها،‌ شاید بتوان گفت تهدید حمله اسرائیل به ایران چندان جدی نیست. اگر چه من فکر می کنم جنگ با ایران کاری احمقانه است، اما نمی توان آن را به طور کامل منتفی دانست.

هر کشوری ممکن است مرتکب اشتباه شود و اسرائیل و آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیستند و ممکن است دچار اشتباهات محاسباتی شوند. نمونه این اشتباهات را می توان در جنگ عراق و حمله به لبنان دید. ولی من تردید دارم که اسرائیل به ایران حمله کند، به این دلیل ساده که اسرائیل توانایی نظامی لازم را برای وارد آوردن آسیب استراتژیک جدی به تاسیسات هسته ای ایران ندارد. بر اساس گزارش سرویس تحقیقاتی کنگره آمریکا که اوایل سال ۲۰۱۲ منتشر شد،‌«مقامات اسرائیلی و کارشناسان اتفاق نظر دارند که حمله نمی تواند باعث نابودی کامل برنامه هسته ای ایران شود». در این گزارش همچنین آمده است حمله اسرائیل نمی تواند برنامه هسته ای ایران را برای مدت طولانی متوقف کند و موفقیت بلند مدت در این زمینه، نیازمند حملات نظامی پیاپی و یا فعالیت دیپلماتیک پس از حملات مانند اعمال تحریم خواهد بود.

بنابراین بررسی اطلاعات موجود نشان می دهد که تمام صحبت ها در مورد «خطوط قرمز» اسرائیل و حملات قریب الوقوع (مانند احتمال حملات غافلگیرانه اکتبر) تنها در حد حرف است. در واقع آنهایی که وقوع جنگ را پیش بینی می کنند کم کم به افراد حواس پرتی شباهت پیدا می کنند که مرتب پایان دنیا را پیش بینی می کنند و زمانی که دنیا در تاریخ تعیین شده به پایان نمی رسد آن تاریخ را تمدید می کنند.

ما چه زمان از توجه کردن به این افراد دست می کشیم؟ همان طور که گفتم نمی توانم به طور کامل مطمئن باشم که منطق پیروز می شود و جنگ رخ نمی دهد، هر چند که به نظر می رسد افراد منطقی زیادی در دستگاه امنیتی اسرائیل حضور دارند که با جنگ مخالفت می کنند و نسبت به آن هشدار می دهند. آنچه که مرا بیش از هر چیز نگران می کند این است که افرادی که تا به حال از وقوع جنگ سخن گفته اند نگران شوند اعتبار آنها زیر سوال برود و بنابراین به تلاش برای وقوع جنگ ادامه دهند. البته این احمقانه ترین دلیلی است که می توان به آن فکر کرد ولی گاهی افراد بسیار باهوش هم مرتکب اشتباهات احمقانه می شوند».

ایران هسته ای


اجلاس غیرمتعهدها، پیامدهای برگزاری و فرصتهای ایران

 اجلاس غیرمتعهدها، پیامدهای برگزاری و فرصتهای ایران

 

 

 ایران در دهه نخست شهریور ماه سال جاری میزبان بزرگترین همایش بین‌المللی دهه‌‌های اخیر خود با عنوان شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد خواهد بود و در این اجلاس برای دوره‌ای سه ساله، ریاست را بر عهده خواهد گرفت. در این بین برای بررسی بیشتر نوع رویکرد کشورها به این اجلاس و حضور و یا عدم حضور کشورهای عربی و بررسی مهمترین پیامدها و فرصتهای این اجلاس برای ایران به گفتگویی با دکتر محمود رضا گلشن پژوه معاون پژوهشی موسسه بین المللی ابرار معاصر تهران پرداخته‌ایم.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: نقش کنونی جنبش عدم تعهد در نظام جدید بین‌الملل در مقابل دیگر قطب‌ها، اتحادیه‌ها، ‌معادلات و ترتیبات اقتصادی- سیاسی جهانی تا چه میزانی است؟

 به نظر من جنبش در حال حاضر هنوز اهمیت نمادین بسیاری دارد. با این‌حال چالش‌ها و نقاط ضعفی نیز همراه جنبش حضور دارد. در حال حاضر بزرگترین چالش موجود برای این جنبش عظیم، ناهمگونی اعضا، اهداف و سیاست‌های آن‌ها می‌باشد. این امر که در زمان تاسیس جنبش تا اوایل دهه ۹۰ میلادی و هم‌زمان با فروپاشی شوروی سابق نمود بارزی نداشت، به‌ویژه در دهه اخیر بازتاب فراوانی در عملکرد جنبش داشته است. بالا بودن تعداد اعضا، پراکندگی آنان در تمامی مناطق جغرافیایی و تعلق آنان به سیستم‌های حکومتی بعضا متضاد، در کنار اهداف متنوع، متعدد و در برخی حوزه‌ها در مقابل یکدیگر، سبب می‌شود تا امکان رسیدن به تصمیم‌های قاطع بر سر موضوعات مهم جهانی کند و در مواقعی نیز ناممکن شود. اما در مقابل عناصری همچون تمرکز همیشگی جنبش بر اصل همکاری میان ملل؛ حمایت پایدار از صلح؛ تاکید همیشگی بر اصل خلع سلاح؛ پافشاری همیشگی بر حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، حاکمیت دولت، استقلال سیاسی اعضا و اعلام موضع دائم درخصوص برابری میان اعضا؛ تمرکز بر موضوع توسعه پایدار؛ تاکید بر لزوم تغییر ساختار سازمان ملل و نهادهای آن، به‌ویژه شورای امنیت با هدف مشارکت بهینه جامعه جهانی در فرایندهای بین‌المللی و مرتبط با سرنوشت بشریت؛ متصف بودن به اعمال و اصرار بر اتخاذ سیاست‌های چندجانبه، و نهایتا تمرکز و هم‌رایی پیرامون موضوع حقوق بشر و چندگانگی فرهنگی، از جمله نقاط قوت جنبش عدم تعهد به‌شمار می‌آید که نمی‌بایست آنها را کم‌ارزش انگاشت.ادامه….

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: اجلاس سران عدم تعهد در هفته نخست شهریورماه سال جاری برگزار می‌شود آیا ایران طبق پروتکل موظف به دعوت همه اعضا است؟

طبیعی است در اینگونه مواقع تقریبا تمامی کشورهای میزبان اختلافات احتمالی خود با برخی از اعضا را کنار گذارده، تشریفات مربوط به میزبانی و دعوت یکسان از تمامی کشورها را رعایت می‌کنند.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: برخی با اشاره به سرکوب مردم بحرین تاکید کرده اند که حاکم بحرین نباید به اجلاس عدم تعهد در تهران دعوت شود و اشاره کرده اند که در راستای دعوت سران کشورهایی عدم تعهد و باید علاوه بر دعوت از مبارزان بحرین، کرسی ای نیز در اختیار آنها قرار دهند نگاه شما در این زمینه چیست؟

 جنبش عدم تعهد همانند هر سازمان دیگری از فرایندهای سیاسی تاثیر پذیرفته و خواهد پذیرفت. تنش دائمی میان هند و پاکستان همواره در این سازمان وجود داشته و اکنون نیز باتوجه به شکاف در میان کشورهای مسلمان منطقه پیرامون موضوعاتی همچون حمایت از انقلاب بحرین، مساله سوریه، سیاست‌های عربستان و قطر و بسیاری موارد دیگر، احتمال سایه عمیق سیاست بر جنبش دور از ذهن نخواهد بود. با این‌حال عدم دعوت، نه نسبت به بحرین یا عربستان، بلکه نسبت به هر عضو دیگری شایسته نیست. نباید یادمان رود که بدترین اتفاق برای عرصه سیاست، رفتارهای احساساتی است. خیلی از کشورهای رقیب ما منتظر انجام چنین رویکردهایی از ما هستند تا بتوانند این فرصت بزرگ (برگزاری اجلاس و ظرفیت‌های آن برای کشور) را از نظام گرفته و کشور را منزوی سازند.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: با برگزاری شانزدهمین اجلاس سران در ایران، ایران برای یک دوره سه ساله ریاست این نهاد بین‌المللی را با ۱۱۸ کشور عضو،( که بزرگترین نهاد بین‌المللی بعد از سازمان ملل محسوب می شود،) برعهده خواهد گرفت. در این حال مهم ترین فرصت های این ریاست برای سیاست خارجی ایران چیست؟

 اول این‌که اگر ایران بتواند با نگاهی جامع، هوشمند، و متمرکز بر اهداف بلندمدت، رهبری معقول و مناسبی را برای سازمان فراهم سازد، امکان رشد مجدد این جنبش به‌عنوان سازمانی کارامد و تاثیرگذار در صحنه بین‌الملل خواهد بود. این خلا بزرگی است که در دوران‌ ریاست مصر و قبل از آن نیز وجود داشته و تحولی اساسی در این مورد انجام نشده است.

 دوم این‌که اگر ایران بتواند در حد توان و مقدورات، فضایی برای نهادهای غیردولتی و جوامع مدنی کشورهای عضو جهت نقش‌آفرینی فراهم آورد، برد زیادی کرده. در بسیاری از نهادهای بین‌المللی، سمن‌هایی که بتوانند حمایت جنبش عدم تعهد را پشت سر خود داشته باشند قدرت مانور و تاثیرگذاری بسیاری خواهند داشت و این یقینا به نفع منافع ملی کشور نیز خواهد بود.

 سوم اگر ایران بتواند توان مدیریتی خود را در این سازمان اثبات نموده و ظرفیت‌های بالقوه‌ای از این جنبش را به فعلیت درآورد، یقینا در آینده سودمندی‌های بی‌شماری برای سیاست خارجی کشور بوجود خواهد آمد.

 چهارم، استفاده از ظرفیت‌های بالای رسانه‌ای و تبلیغاتی را در راستای این اهداف نباید فراموش کرد. این‌که ایران بتواند در قامت رییس جنبش عدم تعهد، حتی از ظرفیت رسانه‌هایی همچون الجزیره و العربیه برای تامین اهداف جنبش و توانمندسازی ابزارهای آن برای تغییر در فرایندهای نظام کنونی بین‌الملل استفاده کند، نمایش هوشمندی حقیقی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: برگزاری شانزدهمین اجلاس سران سران عدم تعهد در تهران چه تاثیری در پرونده هسته ای ایران و مشکلات ایران با غرب بر جا خواهد گذاشت؟

 این امر به فاکتورهای متعددی بستگی دارد. یقینا غرب تلاش خواهد کرد با کمک همفکران خود در درون اعضای جنبش، از هرآن‌چیزی که به دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران فضا بدهد، جلوگیری نماید. با این‌حال اگر ایران بتواند همانند چند سال گذشته، قطعنامه‌ای از اعضای جنبش در جهت تایید حق جمهوری اسلامی بر بهره‌مندی از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای، همچنین محکومیت حضور یک رژیم مسلح به تسلیحات هسته‌ای در منطقه (رژیم صهیونیستی) و استفاده آن از استانداردهای دوگانه غرب بگیرد، موفقیت بزرگی برای دیپلماسی ایران خواهد بود.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: با در نظرداشت روابط ایران با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و مصر حضور و یا عدم حضور رهبران این کشورها در شانزدهمین اجلاس سران جلاس سران عدم تعهد در تهران چه پیامدهایی بر روابط منطقه‌ای ایران بر جا می‌گذارد؟

 یقینا حضور آنان در بالاترین سطح، تاثیر مثبت‌تری از حضور در سطوح پایین‌تر خواهد داشت. گاهی در شرایطی، تاثیر ظواهر یک رویداد از باطن و محتوا و نتیجه مباحث بیشتر است. به هرحال نباید این اصل فراموش شود که زندگی در تنش دائم با همسایگان مطلوب هیچ کشوری، به‌ویژه جمهوری اسلامی ایران نیست و ایران همواره تلاش داشته تا همسایگان خود را متقاعد سازد که اختلافات میان خود را، خود حل کنند و به این اصل نیز برسند که حضور نیروهای فرامنطقه‌ای در هیچ‌ زمانی از تاریخ این منطقه تاثیر مثبتی بدنبال نداشته است.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: مهمترین چالش ها و موانع برگزاری شانزدهمین اجلاس سران جلاس سران عدم تعهد در تهران چه می تواند باشد ؟

 به نظر من، سیاست‌زدگی اجلاس بزرگترین چالش آن خواهد بود. تحولاتی که بعد از بیداری اسلامی در ارتباطات میان تعدادی از کشورهای منطقه، که تقریبا تمامی آنها عضو جنبش عدم تعهد نیز هستند، رخ داد، گرچه در ظاهر تاثیر نامطلوبی بر اجلاس خواهد گذاشت، با این‌حال در صورت بهره‌گیری هوشمندانه، می‌تواند به فرصت نیز تبدیل شود. اگر ایران بتواند به‌عنوان میزبان نقشی در نزدیکتر ساختن حتی اندک دیدگاه‌های کشورهای عضو، خصوصا مسلمان به یکدیگر و در صورت امکان انتشار بیانیه‌ای مشترک درخصوص تحولات منطقه ایفا کند، این تهدید را می‌توان به فرصتی ناب تبدیل نمود.

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: در چه صورتی برگزاری شانزدهمین اجلاس سران اجلاس سران عدم تعهد در تهران میتواند پیامدهای منفی برای منافع ملی کشور داشته باشد؟

 برگزاری صرف اجلاس، فارغ از هرگونه تبعات مثبت، فی‌نفسه به‌سود منافع ملی کشور است. اما اگر مباحث و گفتگوها به سمتی برود که ناظران و رسانه‌ها از آن به ‌عنوان شکاف عمیق میان اعضا نام ببرند، هم برای ما و هم برای کل جنبش خوب نخواهد بود. ایران باید تمام هوشمندی، ظرفیت و اقتدار دیپلماتیک خود را در این اجلاس و در طول این سه سال بکار گیرد و مانع از آن شود که تعدادی از دولت‌های رقیب یا معاند، بتوانند این برداشت را جا بیندازند که در دوران ریاست ایران شکاف میان جنبش بیشتر شده است. یقینا ارزش جنبش و ظرفیت‌های آن، خصوصا بعد از ریاست نمونه، پویا و اقتدارساز ایران در سه سال آتی، برای نظام جمهوری اسلامی ایران تا سال‌های سال تولید قدرت نرم خواهد نمود و نباید این فرصت را از دست داد.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC/فرزاد رمضانی بونش/

 

 گفتگو با دکتر محمودرضا گلشن پژوه /


وارثان هیتلر آغاز به کار کردند
وارثان هیتلر آغاز به کار کردند

بازگشت راست افراطی در اروپا

گروه های راست افراطی در اروپا از یک طرف نسبت به برداشته شدن مرزهای و تعیین پول واحد به شدت انتقاد دارد و خوستار خروج کشورهای شان از یورو هستند، از طرف دیگر با عضویت کشورهایی مانند ترکیه به این کلوپ مسیحی مخالف اند.
 
 

 



 



  پس از جنگ جهانی دوم و شکست متحدین به نظر می رسید فاشیسم اروپایی برای همیشه از صحنه اجتماع و سیاست رخت بربسته است. اما دیری نگذشت که در دهه شصت نسل جدیدی از اروپایی ها در مرکز و شمال این قاره دیگر بار دست به بازتولید افکاری زدند که هیتلر و موسولینی نماینده سنتی آن به شمار می رفتند.

سیل مهاجرت از شرق به ویژه آسیای جنوب شرقی و ترکیه برای تجربه زندگی بهتر و دستمزد بیشتر به کشورهای اروپایی "دیگری" نوینی برای افکار دست راستی اروپا فراهم کرد تا با توسل به مسئله اقلیتهای ناهمسو و مهاجرین افکار عمومی را تهییج و متوجه خطری بزرگ تری کنند که مشابه مسئله یهودی می توانست برای اروپا خطرساز شود. این گفتمان نوین بیشتر از هر چیز به مسئله مهاجرهایی تاکید داشت که قصد نداشتند با ارزش های اروپایی همگون شوند و آداب و رسوم محلی خود را حمل می کردند.

 

       فراناسیونالیسم و مهاجرت

فراناسیونالیسم به گفته لیندا بوش در کتاب «ملت های رها شده» (1994) فرآیندی است که طی آن نوعی روابط اجتماعی چند بعدی که جوامع اولیه و اقامتگاههای جدید را به هم پیوند می دهد ایجاد می کند. تصویری که این کتاب از مهاجرین ترسیم می کند معرفت جماعتی است که زندگی مطلوبی را در زادگاه اولیه و هم در جامعه جدید تجربه می کنند. ولی در آن سو جوامع مهاجر پذیر با شهروندانی روبرو هستند که اگرچه از نظر فیزیکی در حوزه صلاحیت آن دولت زندگی می کنند اما از نظر نظام های ارزشی و رفتارهای اجتماعی در کشورهای خود باقی مانده اند. یکی از عوامل مهم در فرا-ناسیونالیسم، فراکوچ است. فراکوچ به مثابه موقعیتی در نظر گرفته می شود که در آن مهاجران روابط خود را با سرزمین مادری حفظ می کنند. به این ترتیب افراد با بیش از یک ملت ارتباط دارند. این شبکه خویشاوندی و دوستی به نوبه خود حرکت مردم بین کشورهای میزبان و مبدا را تسهیل می کند. در شرایطی که همه افراد امکان دیدارها و مراجعت های متناوب به زادگاه اولیه را نداشته باشند ممکن است جریان اشیاء اهمیت بیابد. موسیقی، نوع پوشش و تغذیه، سینما و... همگی درگیر این جریان هستند و می توانند هویت های فراملی را پرورش دهند.در چنین شرایطی افراد با انتخاب هویت های چندگانه و گاه متعارض روبرو می شوند. فراکوچ در حالت کلی منشا فراناسیونالیسم محسوب شده و باعث می شود فرد در عین حال به سرنوشت دو کشور علاقه نشان دهد.

این چندگانگی ها و مجموعه علایق و انتخاب ها در کشور میزبان به دقت از سوی گروه ها و افراد مختلف زیر نظر است. طیف هایی از جامعه که به هر دلیل تحمل چندگانگی فرهنگی را نداشته و یا انتخاب های مهاجرین را خطری بالقوه تلقی می کنند در اشکال مختلف به خیل مهاجران و اقلیت ها واکنش نشان می دهند. این واکنش ها زمانی شدیدتر می شود که گروه های مهاجر خواستار حقوق شهروندی بیشتری بر اساس ریشه های قومیتی شوند و یا حاضر نباشد با همه هنجارهای جامعه میزبان همسو شوند و برعکس خواستار بهره مندی از امتیازهای مدنی جامعه میزبان نیز هستند.

در سال های گذشته پیامد منفی و افراطی این تعارض ها را در قالب بحران مناره ها در سوئد، مسئله حجاب در فرانسه،مخالفت با حضور پاکی ها و ترکها در انگلستان و آلمان و همچنین حوادث تروریستی نروژ تجربه شد و نام گروه های موسوم به راست افراطی را دیگر باره در رسانه ها مطرح نمود.

 

·       ترمینولوژی راست افراطی

ریشه و مفهوم راست افراطی را باید در فاشیسم تاریخی جستجو کرد. وفاداران فاشیسم اروپایی بعد از پایان جنگ جهانی دوم در اروپای غربی موفق به بازسازی نسبی خود شدند، که از آن ها به عنوان گروه های نئونازی یاد می شد و بعدها تندروهای راستگرا نامیده شدند. دنیل بل اصطلاح رادیکالیسم راست گرا را در دهه 1960 برای توصیف این گروه ها وارد علوم سیاسی کرد ولی این واژه در میانه های دهه 1970 جای خود را به افراط گرایی دست راستی یا راست افراطی داد که بعنون نام جمعی این گروه ها در علوم سیاسی و علوم اجتماعی پذیرفته شد. از آغاز دهه 1980 اطلاق عبارت "افراط گرایی دست راستی" مورد توافق همگان قرار گرفته بود. در 1990 جان میرشیمر در مقاله ای با عنوان «چرا بزودی برای جنگ سرد دلتنگ خواهیم شد؟» نسبت به عواقب فروپاشی شوروی و از میان رفتن ساختار قدرتمند قبلی و سیل مهاجرت ها و منازعات قومی در آسیا و شرق اروپا هشدار داد. وی برای توصیف این وضعیت از عبارت ناسیونالیسم افراطی(هاپیرناسیونالیسم) استفاده می کرد و بیان می داشت که این نوع ناسیونالیسم بزرگ ترین خطری است که صلح را تهدید می کند.

·       مهاجران،بحران اقتصادی و بیکاری:

اروپا در شصت سال گذشته با امواج مختلف راست افراطی مواجه بوده است. راست افراطی در کشورهای مهاجر پذیری که در حال سپری کردن بحران اقتصادی، بیکاری و تورم هستند به اوج خود می رسد و گفتارهایی که در صدد محدود کردن مهاجرت،مالیات بیشتر از خارجی ها و ... هستند افزایش می یابند. در دوران ثبات، گفتارهای بیگانه سیتز و یا بیگانه هراس نیز در ذیل مخالفت با چندفرهنگ گرایی،تروریسم،گسترش اسلام سیاسی و... تقویت می شوند. طرفداران راست افراطی خواهان حفظ سنت های مسیحی،هویت ملی کشور خود و بسته شدن مرزها می باشند. اقشار سنتی و محافظه کار اروپایی از پایگاه های سنتی احزاب دست راستی محسوب می شوند.به گزارش یورونیوز در انتخابات 2012 فرانسه حزب جبهه ملی 35% از آرای خود را از روستاها به دست آورد. همین طور حدود 35% از کارگران به این حزب رای دادند.

بعد از فروپاشی شوروی یکی از پدیده های کلیدی واقعیت سیاسی در غرب اروپا اختلاف نظرهای متعدد در مورد مهاجرت بود. این روند از اواخر دهه 1980 شروع شد و احزاب راست افراطی مساله مهاجرت را جهت جلب افکار عمومی طرح می کردند. در این مسیر اغلب دو عامل متقارن به عنوان عوامل موثر در تحولات شناخته می شد. نخست تحولات مربوط به فروپاشی شوروی بود که نگرانی هایی را در خصوص مهاجرت از اروپای شرقی و جماهیر آن ایجاد می کرد و دوم سیل مهاجرت از شمال افریقا به فرانسه و سایر کشورهای اروپایی. از سوی دیگر در کشورهای اروپای شرقی نیز نژادپرستی رو به افزایش بود. در این جوامع فروپاشی کمونیسم سبب ایجاد خلاء سیاسی شده و وضعیت فاجعه باری را به بار آورد. همین مساله به بی نظمی های وسیع اجتماعی و اقتصادی منجر شد. در چنین وضعیتی جنبش های راست افراطی با مقصر جلوه دادن گروه های اقلیت مانند کولی ها و جهودها در قبال معضلات اجتماعی و اقتصادی قادر بودند حمایت مردم را جلب نمایند.

 

·       به سوی یک فراکسیون در پارلمان اروپا

طرفداران راست افراطی حتی در قشر مرفه نیز نسبت به تشکیل اروپایی واحد با اقتصادی به همپیوسته شدیدا مخالف است. آنها از گسترش بیش از حد اروپا بشدت واهمه دارند و به درستی معتقدند که روند جهانی شدن و اروپایی شدن در حال تهدید هویت های ملی است. از این منظر اروپا به عنوان یک تهدید هویت و ملیتی دیده می شود. اما احزاب راست افراطی در اواسط دهه گذشته تصمیم گرفتند با ایجاد یک حزب اروپایی و متحدسازی گروه های پراکنده راستگرا اتحادی را در راستای حمایت از اروپا در برابر موج مهاجرت از شرق و جهانی سازی ایجاد نمایند. این تصمیم علیرغم عدم رغیت به اروپا به علت احساس خطر بزرگ تری بود. افزایش مهاجرت قشرهای سنتی و محافظه کار را بشدت نگران می کرد.

 این حزب که قرار است بود بر اساس سنت های مسیحی برپا شود قصد دارد فراکسیونی از راستگرایان افراطی را در پارلمان اروپا تشکیل دهد. قاعدتا ظهور چنین رویکردهایی به این معنی خواهد بود که راست افراطی در اروپا در حال حرکت به سوی یک اجماع علیه مسلمانان است و در این مسیر می تواند خاطرات گذشته را به فراموشی سپارد.

 

·       مهاجران به مثابه هدف جدید

در گفتمان راست افراطی بر خلاف فاشیسم کلاسیک که اغلب یهودی ها را بعنوان "دیگری" تعریف می کرد،مهاجران خارجی به عنوان مزاحمان جامعه پیشرفته جایگاه ویژه ای پیدا کردند.جنبش والامز بلوک در بلژیک و جبهه ملی فرانسه از گفتارهای یهودستیزانه و ضدمهاجرت به عنوان دال های کلیدی گفتمان سیاست عملی و جلب حمایت توده استفاده می کنند.در آلمان نیز گروه هایی مانند ریپابلیکنر و... از گفتار مشابهی بهره می برند و از تغییر سیاست های مهاجرتی دولت سخن می گویند. شعار کلاسیک نازی ها یعنی آلمان عاری از یهودی در گفتمان راست افراطی به آلمان عاری از خارجی تبدیل شده است. در واقع جنبش های دست راستی امروزه از جانب مهاجرین شرقی به ویژه رنگین پوستان احساس خطر بیشتری می کنند تا یهودی ها.

 

·       برآمد:

گروه های راست افراطی در اروپا از یک طرف نسبت به برداشته شدن مرزهای و تعیین پول واحد به شدت انتقاد دارد و خوستار  خروج کشورهای شان از یورو هستند، از طرف دیگر با عضویت کشورهایی مانند ترکیه به این کلوپ مسیحی مخالف اند. آن ها تشکیل کشورهای مسلمان در شرق اروپا و بالکان را به دیده تردید می نگرند. راست افراطی در اسکاندیناوی به همراه راست میانه به شدت مخالف سیاست های چندفرهنگ گرایانه به نفع مسلمانان است. در جزوه 1500 صفحه ای به نام "اعلامیه استقلال اروپا: 2083" که پلیس نروژ از آندرس بریوک عامل حملات تروریستی اخیر در نروژ به دست آورده بود، حملات تندی به مسلمانان مهاجر دیده می شود. وی در این جزوه خواستار جنگ مسیحیان با مسلمانان برای دفاع از اروپا شده بود. مجموعه این مولفه ها نشان می دهد که راست افراطی اروپا علیرغم همه مشکلاتی که کشورهای اروپایی در گذشته داشته اند و علیرغم اشغال بسیاری از آنها همانند فرانسه،نروژ،روسیه و... توسط نازیها طی جنگ جهانی دوم حاضرند در یک ائتلاف بزرگ علیه آن چه خطر مهاجرت مسلمانان می نامند در یک صف واحد متحد شوند. از سوی دیگر عدم احترام به ارزش های اجتماعی جامعه میزبان توسط مهاجرین،عدم تمایل به یادگیری زبان و افزایش جرم و جنایت توسط مهاجرینِ ترک، پاکستانی،عرب و افغانی سبب تحریک جریان هایی می شود که دیدگاه ویژه ای به مسائل فرهنگ و جامعه خود دارند. بنابراین نمی توان پاسخ همه مشکلات را در حوزه کسانی جستجو کرد که از حضور مهاجران ناراضی هستند،بلکه نوع رفتار مهاجران نیز اهمیت دارد.


 

سالار سیف الدینی


وقتی پوتین هیجان زده می شود

وقتی پوتین هیجان زده می شود

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پس از پیروزی جودوکار کشورش در مسابقات المپیک همراه با وی به خوشحالی پرداخت.
 

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پس از پیروزی جودوکار کشورش در مسابقات المپیک همراه با وی به خوشحالی پرداخت.  شخص پوتین در ورزش جودو مهارت ویژه ای دارد و شاید خوشحالی وی از این قهرمانی ریشه در همین مهارت داشته با-شد.




دیپلماسی ایرانی

با یادی از ناداوری  اعمال شده در حق قهرمان بوکس ایران مظاهری و سکوت حقارتبار مسئولین ورزشی ما.....واینچنین تصاویر حمایتی از ورزشکاران؟؟؟؟؟؟؟؟       کوروش ایرانی


آخرین وصیت کوفی عنان به سوریه و غرب
 
آخرین وصیت کوفی عنان به سوریه و غرب

چگونه بحران را مهار کنیم؟

کوفی عنان دبیرکل سابق سازمان ملل 24 ساعت پیش استعفای خود از عنوان نماینده جامعه جهانی در سوریه را اعلام کرد و در نوشتاری آخرین حرف ها را بر زبان راند.
 
 
 

 

 

حلب در محاصره است و انتظار از دست رفتن زندگی هزاران غیر نظامی دیگر در سوریه بسیار زیاد است. سازمان ملل حرکت در جهت جنگ شهری را محکوم کرده اما درگیری ها بدون هیچ نشانه ای از بهبود برای سوری ها پیش می رود. عناصر جهادگرایان نیز پا به عرصه کشمکش ها گذاشته اند. همچنین نگرانی زیادی در مورد تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی سوریه وجود دارد. جامعه بین المللی نیز به طور چشمگیری در تلاش ها برای مهار بحران بدون قدرت بوده اما به هیچ وجه این روند بدیهی نیست.

در حالی که شورای امنیت در یک بن بست گرفتار شده، سوریه نیز دچار همین بن بست است. دولت می کوشد اغتشاش هایی را که در 40 سال اخیر بی سابقه بوده، فرونشاند. نتیجه کاهش قدرت کنترل زمینی بوده و گروه های مخالف نیز عملیات نظامی خود را به راه انداخته اند تا به جنگ ادامه دهند. اما هنوز مشخص نیست که دولت چگونه می تواند تنها از طریق زور، به درگیری ها پایان دهد.

همچنین یک بن بست سیاسی نیز وجود دارد. پس از مارس 2011، یک جنبش وسیع بر مبنای درخواست های مدنی و حقوق سیاسی و تقویت صدا ها برای تغییر در سوریه شکل گرفت. اما این اعتراض ها جنبشی نبود که بر بخش های اشتراکی سوریه پل بزند و فرصت ها برای غلبه بر این مشکل در درگیری های گسترده از دست رفت.

روش های نظامی نیز به تنهایی در پایان دادن به بحران موثر نیست. به طور مشابه یک دستور کار سیاسی که جامعه و مشمول نباشد نیز شکست می خورد. توزیع نیرو ها و تقسیم جامعه سوریه به گونه ای است که تنها یک گذار سیاسی مذاکره ای می تواند امید خاتمه سرکوب و جلوگیری از وقوع جنگ فرقه ای را احیا کند. برای چالشی به این اندازه بزرگ، تنها جامعه بین المللی متحد می تواند هر دو طرف را برای تعامل در جهت گذار سیاسی صلح آمیز قانع کند. اما یک روند سیاسی اگر غیر ممکن نباشد دشوار است، در حالی که همه طرف ها در داخل و یا خارج از حکومت به روش های نظامی اعتقاد دارند. اختلاف بین المللی نیز به معنی حمایت از دستور کار گروه های پوششی و دامن زدن به ناآرامی ها است.

به همین دلیل است که من به دنبال کمک به جامعه بین المللی برای همکاری در جهت پایان دادن به این نیروی محرکه منهدم کننده و تمرکز ذهن طرف ها بر تعامل در روندی سیاسی هستم. در نخستین روز هایی که من اختیار برخی امور در این زمینه را به دست گرفتم از حمایت جامعه بین المللی برخوردار شدم و شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه هایی را صادر کرد که به موجب آن مجوز حضور ناظران نظامی سازمان ملل در سوریه صادر شد. پس از اعلام آتش بس در 12 آوریل، بر خلاف برخی ادعا ها، سرکوب دولتی علیه جامعه های غیر نظامی متوقف شد که نشان دهنده تاثیری است که این اتحاد می تواند داشته باشد.

با این حال حمایت بین المللی تقویت شده ادامه نیافت. آتش بس به سرعت پرچیده شد و دولت دریافت در صورتی که به عملیات نظامی گسترده بازگردد، پیامد وخیمی در انتظارش نخواهد بود. در نتیجه این اقدام ، من به دنبال انرژی بخشیدن به حرکت در جهت اتحاد بودم و گروه اقدام بین المللی در سوریه را در ماه ژوئن ایجاد کردم. چارچوبی برای دوره گذاری ترتیب داده شد که از تلاش های سوری ها برای حرکت در جهت بدنه دولت انتقالی با قدرت اجرایی کامل حمایت می کرد. گذار به معنی تغییر کامل اما مدیریت شده است، تغییری در این زمینه که چه کسی و چگونه سوریه را رهبری می کند. ما این نشست را با این امید ترک کردیم که قطعنامه شورای امنیت از تصمیم گروه اقدام حمایت کند. اما از آن پس اقدامی در این زمینه انجام نشد و به جای آن خواستار ارائه فهرستی از نام اشخاص مورد نظر شد.

در یک گذار سیاسی مدیریت شده بین قدرت های منطقه ای و بین المللی منافع مشترک روشنی وجود دارد. اما آتشی زیر خاکستر است که دامن آن می تواند منطقه و جهان را تحت تاثیر قرار دهد. در اینجا به مصالحه حکومت نیاز است تا بر اغواگری مخرب رقبای ملی غلبه کند. اقدام مشترک به تلاش های دوجانبه و به هم پیوسته از سوی تمامی کشور های صاحب نفوذ نیاز دارد تا به طرف ها بقبولانند که یک راهکار سیاسی، حیاتی و ضروری است.

برای روسیه، چین و ایران این به معنی تلاش های هماهنگ به منظور راضی کردن دولت سوریه برای حرکت در جهت تغییر، حمایت از گذار سیاسی و پذیرش از دست رفتن مشروعیت دولت کنونی است. نخستین حرکت از سوی دولت مهم است. چرا که ناسازگاری و مخالفت آن با اجرای طرح 6 ماده ای جدی ترین چالش در هر روند سیاسی صلح آمیز به شمار می رود و عدم اطمینان مخالفان نسبت به پیشنهاد های گذار مذاکره ای را تضمین می کند.

برای آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه ، عربستان سعودی و قطر نیز این به معنی تحت فشار قرار دادن مخالفان برای پذیرش یک روند سیاسی است که همه جوامع و موسسه هایی که هم اکنون با دولت در ارتباط هستند را شامل شود. این همچنین به معنی درک این واقعیت است که در آینده سوریه، اداره و کنترل امور تنها به دست یک نفر نیست.

این روشن است که اسد باید دولت را ترک کند. اما تمرکز بیشتر باید روی اقدامات و ساختاری معطوف باشد که گذار دراز مدت و صلح آمیز را تضمین کرده و از سقوط اغتشاش آمیز آن جلوگیری کند. این جدی ترین مساله است و جامعه بین المللی باید سهم مسئولیت خود در این زمینه را ادا کند.

البته هیچ یک از این اهداف بدون مصالحه حقیقی همه طرف ها محقق نمی شود. بن بست به این معنی است که هر یک از طرف ها باید تغییر مسیر بدهد. از دولت گرفته تا گروه های مخالف، جامعه بین المللی و قدرت های منطقه ای. در این راه، جامعه بین المللی می تواند شرایط ضروری برای یک روند سیاسی را ایجاد کند. یک جامعه بین المللی متحده می تواند به صورت موثری حامی یک گذار صلح آمیز تا دولت قانونی باشد.

سوریه همچنان می تواند از فاجعه مصون نگاهداشته شود. اما این به جرات و جسارت دولت، اعضای دائم شورای امنیت و چهره هایی مانند باراک اوباما و ولادیمیر پوتین، روسای جمهور آمریکا و روسیه نیاز دارد. آیا این ما به عنوان جامعه بین المللی هستیم که باید رای دفاع از آسیب پذیر ترین نقاط جهان اقدام کرده و فداکاری های لازم برای کمک در این زمینه را انجام دهیم؟

 

هفته های آتی در سوریه، پاسخ این پرسش را خواهد داد.

نویسنده: کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل



حضور اسرائیل در منطقه قفقاز جنوبی

 

حضور اسرائیل در منطقه قفقاز جنوبی

 

 

قفقاز جنوبی بعنوان منطقه ای دارای اهمیت ژئوپلتیک، از دیرباز مورد توجه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. در این میان و با توجه به فروپاشی شوروی در سالهای پایانی قرن بیستم و تلاش عده ای از کشورها برای ایجاد اتحاد با کشورهای جنوب قفقاز، بیش از پیش بر اهمیت آن افزوده است. اسرائیل نیز به عنوان یکی از طرف های فعال در مسایل قفقاز از ابتدای ایجاد رابطه با این کشورها سیاست اتحاد سازی را در پیش گرفته است.مقاله ی حاضر با توجه به حضور فزاینده اسرائیل در منطقه ی قفقاز جنوبی بر آن است که ابعاد این حضور را تشریح کرده و از رهگذر بیان استراتژی و اهداف اسرائیل از پیگیری سیاست اتحاد سازی در قفقاز، پیامدهای امنیتی مترتب بر امنیت ج.ا.ایران را مورد بررسی قرار دهد.

قفقاز جنوبی از حیث موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک یکی از مهمترین مناطق جهان است. قفقاز به عنوان یک منطقه ی حایل میان روسیه، اروپا و خاورمیانه ی عربی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با خلاء ژئوپلتیکی روبرو شده و از همین رو مورد توجه سیاسی، امنیتی و اقتصادی بازیگران سیستم بین الملل قرار گرفته است. متعاقب فروپاشی اتحاد شوروی، اسرائیل به منظور بسط روابط خود در این منطقه، در جستجوی متحدان و دوستانی از میان جمهوری های نوپای قفقاز برآمد.پر واضح است که تکثر فرهنگی- هویتی این منطقه باعث می شودتا هریک از همسایگان این کشورها با توسل به اهرمی خاص ورود خود را به تحولات این حوزه ی جغرافیایی مشروع جلوه دهند. اسرائیل نیز حضور عده ی کثیری از یهودیان در این جمهوری ها را علت علاقه ی خود به مشارکت در مسایل قفقاز معرفی می کند. اسرائیل به عنوان مهمترین دگر هویتی جمهوری اسلامی ایران از ورود به این منطقه اهدافی راهبردی را دنبال می کند که در هرحال به نحوی متضمن خدشه وارد آوردن به امنیت و حضور ایران در قفقاز جنوبی است. از این رو شناخت زوایای پنهان این مسئله به منظور اتخاذ بهترین تصمیم در قبال اقدامات اسرائیل در منطقه ضرورت دارد.ادامه….

در مورد حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی طی سالهای اخیر آثار متنوعی به رشته ی تحریر درآمده است، بخش عمده ی این آثار به بررسی مکانیسم ها و اهداف اسرائیل در سیاست ایجاد اتحاد با کشورهای قفقاز پرداخته اند. اما کمتر نویسنده ای به بررسی پیامدهایی که از این سیاست اسرائیل متوجه امنیت جمهوری اسلامی ایران خواهد شد را مورد بحث قرار داده است. غلامرضا هاشمی در کتاب امنیت در قفقاز جنوبی زیر سیستم منطقه ای قفقاز را از بعدی کاملا امنیتی مورد توجه قرار داده است. نویسنده با بیان ویژگی های جغرافیایی، ارتباطی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی این این زیر سیستم منطقه ای، اهمیت استراتژیک آن را در دو سطح منطقه ای و بین المللی تشریح می کند. وی سپس از رهگذر توضیح بحرآن های حادث شده در منطقه قفقاز به عوامل اثرگذار در امنیت آن اشاره می کند. وی این فاکتورها را در قالب دو دسته عوامل درون منطقه ای(ویژگی های ساختارهای داخلی کشورهای جنوب قفقاز) و عوامل برون منطقه ای(نقش بازیگران فرامنطقه ای و همچنین سازمانهای منطقه ای و بین المللی) بررسی می کند. میر قاسم مؤمنی در مقاله “جامعه ی یهودیان آذربایجان و ابعاد روابط دوجانبه آذربایجان و اسرائیل” از رهگذر بررسی قشر بندی یهودیان آذربایجان راهبردهای امنیتی کلان اسرائیل در منطقه را شرح می دهد. به بیان وی مهمترین اهداف اسرائیل را می توان در جذب نخبگان سیاسی، اقتصادی و تکنوکرات ها از این کشور و سایر جوامع قفقاز، ایجاد اتحادی به منظور مقابله با محور ایران، روسیه، ارمنستان، نفوذ در بازارهای منطقه ای، بهره برداری از ذخایر انرژی های فسیلی آذربایجان و . . . خلاصه نمود. همچنین کتاب نفوذ اقتصادی اسرائیل در منطقهضمن بررسی اهداف و استراتژی های اقتصادی اسرائیل در خاورمیانه، تعاملات اقتصادی این رژیم را مدنظر قرار داده و نفوذ آن را در بازار خاور میانه عربی، رابطه ی اقتصادی و بازرگانی با ترکیه، نفوذ اقتصادی در شمال آفریقا و آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی؛ نیم نگاهی نیز به نقش سرمایه داران اسرائیلی در دستگاه سیاست خارجی امریکا و تلاشها برای مهار ایران در بازار این مناطق دارد.(۱) اکبر مهدی زاده نیز در مقاله ای با عنوان “بررسی اهداف و خط مشی های رژیم صهیونیستی در آسیای میانه و قفقاز “؛ به بررسی فعالیت های رژیم صهیونیستی و علل و عوامل مؤثر بر چنین رفتاری از سوی مقامات اسرائیلی می پردازد. به نظر ایشان گسترش روابط و بسط نفوذ اسرائیل در قفقاز عمیقا ناظر به کسب مشروعیت (به مثابه مهمترین چالش هویتی اسرائیل) و خروج از انزوای سیاسی بوده است.(۲)

آثار پیش گفته هریک به نحوی ابعاد روابط و تعاملات اسرائیل را با کشورهای قفقاز مورد توجه قرار داده اند. نکته قابل توجه آنکه همه ی این آثار خواه بطور صریح و یا بطور تلویحی، حضور اسرائیل را ناظر بر سیاست اتحاد سازی در منطقه قلمداد کرده اند حال آنکه هیچ یک به بررسی نظری پیرامون این استراتژی در روابط بین الملل و کاربست آن در سیاست خارجی اسرائیل در قبال قفقاز نپرداخته و حداکثر آنرا بعنوان امری بدیهی پذیرفته اند. از اینرو ابتدا به طور بسیار موجز به بررسی استراتژی اتحاد در روابط بین الملل پرداخته شده و ابعاد سیاست خارجی اسرائیل در این قالب مورد تدقیق قرار خواهد گرفت.

سیاست اتحاد سازی در روابط بین الملل:

در بررسی مفهوم اتحاد فارغ از نوع و متغیرهای اتحاد (اعم از سیاسی، اقتصادی و نظامی) دو عامل کلیدی پایه ی بحث قرار می گیرند: تهدید مشترک و منافع مشترک بین دو یا چند کشور. اتحادها ذاتاً به منظور افزایش توانایی دولت ها برای مدیریت تهدیدات و بحران ها به وجود می آیند، تهدیدات و منافع مقطعی پایه ی تشکیل اتحادهای تاکتیکی بوده و منافع و تهدیدات بلند مدت منجر به اتحاد استراتژیک می گردند. بطور کلی اتحادها یکی از نمودهای قدرت در عرصه ی بین المللی هستند. دولت ها از رهگذر اتحاد سازی توانایی و قدرت ملی خود را سازمان داده و امنیت خود را بیشینه می سازند. منافع ملی از طریق اتحاد در محیط رقابت آمیز بین المللی بهتر تأمین می شوند. البته اتحادها در نظام متشکل از دولت ها حیات می یابند. و دولت ها در مواردی برای مقابله با تهدیدات مشترک دست به اتحاد سازی می زنند.(۳) هدف از شرکت در یک اتحاد، جستجوی امنیت و فرصتی است که دولت را قادر می سازد منافع ملی مورد نظر خود را از طریق پیوند قدرت خود با قدرت یک یا چند دولت دیگر که دارای منافع همسان و همانندی هستند، تعقیب کند.(۴) اتحادها دارای سه خصوصیت هستند: (۵)ویژگی سیاسی دارند، مشخص و معین هستند، هدف مند و اختصاصی هستند.

عوامل مختلفی در شکل گیری اتحادها در عرصه ی روابط بین الملل نقش دارند. آنچه که بدیهی می نمایاند این است که هدف اتحاد کسب قدرت و بیشینه سازی منافع از رهگذر ترکیب نیروها و افزایش توانایی هاست. مورگنتا بر آن است که هر دستور کار سیاسی در خدمت حفظ، افزایش یا نمایش قدرت است.(۶) از همین رو دولت ها تنها در صورتی که مزایای اتحاد بیش از مضار آن باشد، وارد چنین پروسه ای می شوند. پس می توان گفت که علت عمده ی متحد شدن واحدهای سیاسی به یکدیگر، احساس نیاز مشترک، ایجاد نوعی بازدارندگی، حفظ امنیت و تحقق اهداف و منافع ملی از طریق ترکیب توانایی هاست. از مفهوم منافع ملی به مثابه راهنمای عمل دولت ها در روابط خارجی خویش می توان به منطق سود و زیان در برقراری اتحادها نیز اشاره کرد. استفن و والت بر مبنای همین منطق و بی توجه به نوع و درجه ی اهمیت تهدیدات نسبت به امنیت و منافع ملی دولت ها، به قدرت طرفین اتحاد توجه کرده و آن را متغیری کلیدی در بررسی مفهوم اتحاد فرض می کند.(۷)

در مقابل والت، مورگنتا مواردی که موجودیت یک ملت در معرض خطر قرار می گیرد را استثنایی بر قاعده ی کلی خویش (اینکه قدرت ملی، عرصه ی عمل سیاست خارجی را معین می کند)، تصور می کند. به بیان وی در چنین موقعیت هایی اهمیت بقا بیش از محاسبات عقلانی مربوط به قدرت است و همین امر رابطه ی سیاست و ملاحظات قدرت را تحت الشعاع قرار می دهد.(۸)

به کوتاه سخن، “هنگامی که گفته می شود دو کشور با همدیگر اتحاد کرده اند؛ در واقع دو نظام سیاسی و اقتصادی همگون را به وجود آورده اند. “(۹) اتحادها در محیط های مستعد منازعه به وجود می آیند و کشورهایی که وارد اتحاد می شوند، در روند همکاری ها با درجه ی اطمینان بیشتر عمل کرده و همین امر موجب کاهش تهدیدات امنیتی و افزایش ضریب اطمینان و تضمین های امنیتی ایشان می گردد.

بنا بر انچه گفته شد شکل گیری اتحادها ناظر بر بقا یا بسط قدرت است. از دیگر سو اعمال و اقدامات اسرائیل از ابتدای ورود به صحنه ی تحولات قفقاز حتی پیش از فروپاشی دیوار برلین عمدتا ناظر بر رفتار اتحاد سازی است. نگاهی به سیاست خارجی اسرائیل در قبال کشورهای قفقاز و همچنین اقدامات و راهبردهای امنیتی و سیاسی اسرائیل در این منطقه مؤید این رفتار اتحاد سازی از سوی اسرائیل است.

به لحاظ کارکردی نیز رفتار اتحاد سازی و شاخصه های اینگونه رفتار بر رفتار خارجی اسرائیل در قفقاز منطبق است. اتحادها دارای کارکردهایی بنیادین هستندکه اساس تشکیل یک اتحاد به شمار می آیندو نقش عوامل اولیه را در شکل گیری و تداوم اتحادها بازی می کنند. بر این مبنا تقویت بازدارندگی نسبت به کشورهای متخاصم با اسرائیل نظیر جمهوری اسلامی ایران و یا گروه کشورهای خاورمیانه ی عربی از سوی رژیم صهیونیستی یکی از کارکردهای اتحاد و رفتار اتحاد سازی اسرائیل است. از سوی دیگر متحدین اسرائیل نیز از رهگذر این رفتار(اتحاد سازی) درجه ی ضریب امنیتی خویش را افزایش می دهند. برای مثال جمهوری آذربایجان که دارای حجم قابل توجهی از جمعیت شیعیان است، همواره به دنبال تضمین هایی برای تثبیت و تداوم الگوی لائیک حکومتی بوده است، که این مهم از طریق اتحاد با کشورهای موافق(به لحاظ ایدئولوژی و سیستم سیاسی) تا حد زیادی تامین خواهد شد.

با توجه به بافت هویتی منطقه، اسرائیل با هدف حذف احتمال حمله و یا هرگونه فشار مضاعفی از سوی کشورهای منطقه(علی الخصوص جمهوری آذربایجان)به سیاست اتحاد سازی روی آورد.دستیابی به منافع مشترک نیز یکی از کارکردهای اتحاد است که در این راستا بارزترین مثال استفاده از ذخایر انرژی و منابع هیدروکربوری قفقاز توسط اسرائیل است. همچنین افزایش تراز تجاری طرفین نیز دلیلی دیگر بر اثبات این مدعاست. (۱۰)

همانگونه که گفته شد هرگونه رفتار اتخاد سازی معطوف به منافع و علایق سیاسی، اقتصادی و گاها ایدئولوژیک است. بنظر می رسد اسرائیل نیز از پیگیری سیاست اتحاد سازی در منطقه و نزدیکی به کشورهای قفقاز جنوبی، نیل به اهدافی از همین دست را در دستور کار خویش قرار داده است. در این راستا اصلی ترین استراتژی های این رژیم به منظور دستیابی به اهداف خویش در قفقاز از یکسو کسب مشروعیت از رهگذر ایجاد رابطه با کشورهای اسلامی میانه رو و همچنین احیای اهمیت استراتژیک خود در معادلات آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی است. با فروپاشی اتحاد شوروی ماهیت امنیتی اسرائیل به عنوان مانع جدی توسعه ی نفوذ و بسط کمونیسم به مناطق پیرامونی اتحاد شوروی از بین رفت . به زودی سلسله حوادثی به وقوع پیوست که بیش از پیش موجب تردید در مورد جایگاه اسرائیل در استراتژی امنیتی غرب شد. حمله عراق به کویت و آغاز جنگ خلیج فارس و به دنبال آن ورود مستقیم نیروهای ائتلاف بین المللی به منطقه، مهمترین عوامل موثر بر ایجاد چنین تردیدی در ذهن دست اندرکاران سیاستگذاری و استراتژی غرب بودند. همچنین طرح فرایند صلح اعراب و اسرائیل و لغو تحریم های این رژیم از سوی پاره ای از کشورهای عربی نیز این مطلب را تقویت کرد. لذا دولت اسرائیل به دنبال ایجاد نقش جدیدی برای خود برآمد که با بهره گیری از آن کماکان به حیات خود در چارچوب استراتژی های کلان بین المللی ادامه داده و از کمک ها و حمایتهای ایالات متحده نیز برخوردار باشد.

به عبارت دیگر ، سیاست خارجی اسرائیل همواره تحت تاثیر چند عامل از جمله موقعیت ژئوپلیتیک آن ، اختلافات اعراب با اسرائیل و مشکل پذیرش موجودیت و مشروعیت آن توسط جامعه جهانی به ویژه دولت های عرب بوده است . در این راستا دو اصل کلی ، سیاست حضوردر مناطق پیرامونی و خروج از انزوای سیاسی و دیپلماتیک ، از ابتدا الگوی دیپلماسی رهبران اسرائیل بوده و بر همین اساس اندیشه ائتلاف منطقه ای در دستور کار سیاستمداران اسرائیل قرار گرفته است. چنان چه بن گوریون در پی ایجاد یک اتحاد خاورمیانه ای شامل کشورهای غرب گرا بود. این استراتژی که “پیمان میثاق حاشیه ای” نیز نامیده می شد بر این بنیان استوار بود که سیاست خارجی اسرائیل باید متکی بر کشورهای پیرامون و غیر عرب باشد . این طرح ارتباط با کشورهایی نظیر ایران(تا پیش از انقلاب فوریه)، ترکیه و اتیوپی؛ به عنوان شرکای قابل اعتماد و متحدان استراتژیک را پیشنهاد می کرد.

اما با پیروزی انقلاب اسلامی و در پیش گرفتن سیاست غرب ستیزی و اسرائیل ستیزی در سال ۱۹۷۹ این استراتژی دچار خدشه شده و طبیعتاَ از افق ذهن تصمیم گیران صهیونیست خارج شد. از آن پس اسرائیل تلاش کرد روابط خود را با دو کشور مسلمان دیگر که چهره ای از اسلام میانه روبه نمایش گذاشته و یا در روند سیاستگذاری، سیاست های لائیسیته را دنبال می کردند؛ گسترش دهد تا چهره ضد اسلامی اسرائیل که تاحدودی خصیصه ی هویتی این رژیم شده بود، از بین برود بر همین اساس اسرائیل در گام بعدی به ائتلاف با ترکیه و آذربایجان روی آورد، فروپاشی شوروی و استقلال این جمهوری ها نیز فرصتی طلایی و تاریخی در اختیار اسرائیل قرار داد تا با بهره گیری از بنیان های ضعیف اقتصادی این کشورها که میراث اتحاد شوروی بود، و همچنین علاقه ی بسیاری از رژیم های نوپای این کشورها به سیاست های غیر دستوری در روند حکومت مداری به بسط روابط با این کشورها بپردازد. بدین ترتیب اسرائیل با بسط فضای حیاتی خود در قالب گسترش ژئوپلیتیک خاورمیانه و اعلام طرح خاورمیانه جدید پرز به مثابه راهبرد اسرائیل در منطقه، به دنبال اتحاد استراتژیک با جمهوری های تازه استقلال یافته از اتحاد شوروی و گسترش حضور در منطقه قفقاز برآمده و زمینه بازیابی نقش وجایگاه استراتژیک خود در سیاست خارجی امریکا و کسب هژمونی منطقه ای را فراهم آورد

این مسئله سبب شد تا از یک سو اسرائیل برای تحقق اهدافی مانند ایجاد مشروعیت یا بازکردن دروازه های اقتصاد آسیا به سوی خود یا دستیابی به منابع سرشار طبیعی نفت و گاز و استعداد بالای کشاورزی منطقه و… تلاش کند و از سوی دیگر کشورهای منطقه قفقاز نیز برای تامین سرمایه گذاری خارجی ، ورود به دنیای مدرن غرب ، حفظ امنیت وتمامیت ارضی خود در قبال بحران های هویتی ، قومی ونژادی ، مقابله با اندیشه های بنیاد گرای اسلامی ، پان ترکیسم و… به سمت ایجاد اتحاد استراتژیک با رژیم اسرائیل گام بردارند. اما اسرائیل با رعایت جوانب امر وارد پروسه ی اتحاد سازی در قفقاز شده است. اسرائیل از ورود به عرصه ی تحولات قفقاز درصدد نیل به اهدافی است که در قالب استراتژی کلان امنیتی اسرائیل تعین یافته اند. اهداف مذکور بر اساس یک تقسیم بندی چهارگانه عبارتند از: اهداف سیاسی، اهداف اقتصادی، اهداف امنیتی و استراتژیک، اهداف فرهنگی و ایدئولوژیک.

اهداف سیاسی

استراتژی بلند مدت اسرائیل درمنطقه ومحدودیت فعالیت آن در حوزه جغرافیایی خاورمیانه ضرورت ها و واقعیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه قفقاز، سبب شده است تا اسرائیل دراین منطقه به دنبال اهداف زیر باشد:

اول؛ تلاش برای یافتن متحدان جدید در منطقه قفقاز به منظور خروج از انزوای سیاسی. اسرائیل از ابتدای تاسیس در سال ۱۹۴۸ همواره از سوی کشورهای عربی بعنوان رژیمی فاقد مشروعیت و در نتیجه فاقد مولفه های یک دولت مستقل قلمداد شده است. این امر باعث شده تا اسرائیل ضمن عدم اعتماد نسبت به اعراب (حتی رژیم های محافظه کار عربی) بدنبال نقاط اتکای مستحکم تری برای خروج از انزوای سیاسی در منطقه بر آید.

دوم؛ خارج کردن بعد اسلامی مبارزه با اسرائیل وتضعیف عامل دین در مناقشه فلسطین . نظر به تلاش اسرائیل برای برقراری رابطه با کشورهای مسلمان میانه رو که به اسرائیل به دیده ی دگر هویتی خود نمی نگرند (نظیر جمهوری آذربایجان و ترکیه)، در صورتی که اسرائیل موفق به ایجاد روابط مسالمت آمیز و بطور غایی اتحاد استراتژیک با کشورهای قفقاز خصوصا جمهوری آذربایجان گردد و این کشورها را در راستای سیاستهای خود هماهنگ گرداند، بخش زیادی از فشارهای وارده به این رژیم در رابطه با نوع تعامل با دنیای اسلام از میان خواهد رفت. این امر گذشته از ایجاد مشروعیت برای رژیم صهیونیستی، مناقشه فلسطین را نیز از بعد منطقه گرایی اسلامی خارج کرده و آنرا تا حد یک مشکل سرزمینی و داخلی تقلیل خواهد داد.

سوم؛ همسو کردن سیاست خارجی دولت های قفقاز در مسئله فلسطین با سیاست های اسرائیل

در این راستا عمده تلاش اسرائیل متوجه جلوگیری از بسط روابط این کشورها با کشورهای تند رو نظیر ایران ، به منظور جلوگیری از تشکیل بلوک های قدرت تاثیر گذار در مجامع بین المللی در تقابل با اسرائیل بوده است.

چهارم؛ جلوگیری از توسعه روابط کشورهای این منطقه با ایران و نفوذ الگوی حکومتی ایران در منطقه قفقاز جنوبی. جمهوری اسلامی ایران به دلیل پیوندها و امتیازات تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی که با منطقه قفقاز دارد، برای حضور در منطقه از موقعیت مناسبی برخوردار است. از اینرو با گسترش روابط ایران به عنوان اصلی ترین کشور مخالف اسرائیل در منطقه با کشورهای قفقاز جنوبی، قدرت نرم سیاسی، اقتصادی و امنیتی به سود ایران و علیه اسرائیل تغییر می کند

پنجم؛ تلاش برای ارتقای موقعیت سیاسی یهودیان در منطقه و تسهیل مهاجرت آنان به اسرائیل. (۱۱)

یکی از مهم ترین سیاست های اسرائیل در منطقه قفقاز، جذب یهودیان منطقه به اسرائیل وتسهیل مهاجرت آنان به فلسطین اشغالی است. هر چند که این روند از ابتدای تاسیس اسرائیل در افق ذهن سیاستمداران اسرائیل وجود داشته است، اما طی سالهای اخیر بطور جدی تری دنبال می شود. از سوی دیگر اسرائیل با بهبود موقعیت سیاسی یهودیان در منطقه، از لابی آنان برای گسترش نفوذ خود در کشورهای منطقه استفاده می کند.

اهداف امنیتی

سیاست های امنیتی واهداف نظامی واستراتژیک همواره در کانون توجه مقامات اسرائیلی در روابط خارجی آنان با دولت های دیگر بوده است. این مسئله که متاثر از بحران امنیتی اسرائیل تشدید شده است، درمنطقه قفقاز نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. مهم ترین هدف امنیتی اسرائیل در این منطقه انتقال نگرانی های امنیتی از مرزهای خود به کنار مرزهای ایران ورویارویی با تهدید جمهوری اسلامی می باشد. در واقع اسرائیل در پرتو استراتژی اتحاد پیرامونی جدید و برای مقابله با ایران به عنوان مهم ترین تهدید استراتژیک خود تلاش کرده است تا با نفوذ در منطقه قفقاز و با استفاده از اقداماتی مانند ایجاد پایگاه های استراق سمع در مرزهای ایران یا انجام فعالیت های جاسوسی یا آمادگی برای حملات ضربتی و تحمیلی به ایران ، دغدغه های امنیتی خود در قبال ایران را کاهش داده و آسیب پذیری ایران را افزایش دهد.

اهداف اقتصادی

نفوذ اقتصادی اسرائیل در بازارهای منطقه وتلاش برای بهره برداری ازامکانات اقتصادی کشورهای غربی و قفقاز از مهم ترین ابعاد اندیشه خاورمیانه جدید است. بر این اساس اسرائیل با توجه به نیاز منطقه عمدتاٌ در کشورهای مسلمان قفقاز در سه محور استخراج و تولید نفت خام، کشاورزی و مخابرات سرمایه گذاری می کند.

از این رو مهم ترین اهداف اقتصادی اسرائیل در قفقاز عبارتند از:

• دستیابی به نفت و مواد خام اولیه برای تولیدات صنعتی اسرائیل.

• سرمایه گذاری در پروژه های گسترده کشاورزی.

• فروش محصولات و بازاریابی تولیدات اسرائیل.

• تلاش برای جلوگیری از مشارکت ایران در توانایی های منطقه ای.

• بی اثر کردن تحریم های اقتصادی کشورهای همسایه از طریق پیمان های اقتصادی در قفقاز.

• گسترش همکاری های اقتصادی از طریق معرفی خود به عنوان یک کشور توسعه یافته.

اهداف فرهنگی – ایدئولوژیک

یکی از ابعاد سیاست خارجی اسرائیل در قفقاز تمدن یهود درمنطقه است. این مسئله از یک سو ماهیتی مذهبی و ایدئولوژیک دارد و از سوی دیگر این نفوذ فرهنگی در راستای اهداف سیاسی- امنیتی واقتصادی اسرائیل در منطقه به کارگرفته می شود. در واقع اسرائیل از این طریق یا با حمایت بنیادها و نهادهای مختلف به دنبال گسترش ابعاد نفوذ خود در منطقه است . علاوه بر این اسرائیل هم زمان با تلاش برای ایجاد هژمونی فرهنگی در منطقه به دنبال تضعیف ایدئولوژی اسلامی به عنوان مهمترین چالش هویتی خود است. چرا که ایدئولوژی اسلامی با اصل وجود این رژیم در تخالف و تضاد است.

عوامل سیاسی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

بطور کلی عوامل سیاسی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی، از یک سو ناظر بر وضعیت داخلی این جمهوری ها و بحران در پروسه ی دولت-ملت سازی آن ها بوده که باعث شده علی رغم کسب استقلال سیاسی، فاقد الگوی ایجابی حکومت باشند و در نتیجه درصدد کسب و همانند سازی نظام سیاسی خود با الگوی حاکمیتی اسرائیل برآیند. به سخن دیگر جاذبه های سکولاریسم و حکومت متفرق از ایدئولوژی های تمامیت خواه و متصلب موجب نفوذ اسرائیل در این منطقه شده است.

از سوی دیگر نفوذ اسرائیل را می توان در قالب استراتژی خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا مورد ارزیابی قرار داد. بر این اساس اسرائیل با بازتعریف نقش خود در راهبردهای امنیتی منطقه بویژه در ارتباط با طرح صلح خاورمیانه و فروکش کردن تب و تاب منازعه با اعراب در کل منطقه و تبعاَ در منطقه جنوب قفقاز وارد شده است.

عوامل اقتصادی موثر بر حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

به نظر می رسد عامل اقتصادی مهمترین و کارامدترین ابزار برای بسط نفوذ اسرائیل در منطقه ی قفقاز بوده است که خود ریشه در ضعف ساختار اقتصادی این کشورها پس از استقلال و همچنین عدم توانمندی منطقه ی پیرامونی در ایجاد یک انتگراسیون اقتصادی و ایجاد روند توسعه ی درون ز در منطقه بوده است. از این منظر اسرائیل به یک معنا از مهمترین نقطه ضعف این کشورها به مثابه نقطه ی قوت خویش استفاده کرده است. به لحاظ اقتصادی اسرائیل پتانسیل ها و ظرفیت هایی را برای جمهوری های قفقاز ایجاد کرده است و این کشورها با عنایت به نیاز خود در این زمینه ها متقاضی استفاده از این امکانات شده اند. (۱۲)

مهم ترین ظرفیت های اقتصادی اسرائیل در قفقاز به شرح زیر هستند:

الف) کشاورزی مکانیزه

ب) صنعت و تولید

ج) منابع معدنی و انرژی

به طور کلی می توان چنین بیان داشت که اسرائیل برای توسعه نفوذ خود در آسیای مرکزی و قفقاز از همه امکانات خویش بهره برده است. اسرائیل می کوشد از مجرای روابط اقتصادی و تجاری، روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را ارتقا بخشد و به تدریج عمق استراتژیک خود را در میان کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز افزایش دهد.

 

پیامدهای امنیتی حضور اسرائیل در قفقاز جنوبی

حضور اسرائیل در قفقاز و گسترش نفوذ آن درساختارهای سیاسی، اقتصادی امنیتی فرهنگی منطقه که در دو دهه اخیر تشدید شده است. تاثیر بسزایی بر تهدیدات و فرصت های سیاست خارجی ایران در این منطقه دارد. این مسئله به ویژه با تشدید تنش میان ایران واسرائیل در پرتو طرح خاورمیانه جدید اسرائیل وآمریکا از اهمیت بیشتری نیز برخوردار شده است.

این تهدیدات که همگی متوجه امنیت ملی ایران هستند در قالب ها و رهیافتهای سیاسی- دیپلماتیک ، اقتصادی، امنیتی- نظامی و فرهنگی قابل دسته بندی هستند.

اسرائیل با نفوذ در کشورهای قفقاز و خصوصاَ آذربایجان، روابط سیاسی میان ایران و این جمهوری ها را مخدوش کرده و سعی در ایجاد بحران روابط میان ایران و هر یک از این کشورها را دارد. اسرائیل از رهگذر این سیاست تضعیف منافع جمهوری اسلامی ایران در قفقاز را دنبال می کند.

همچنین با افزایش فعالیت و حضور اسرائیل در منطقه قفقاز، نفوذ سیاسی ایران در این کشورها علی رغم وجود اشتراکات هویتی، قومی، زبانی، تاریخی و فرهنگی کاسته شده و به مرور زمان فرصت های این منطقه برای ایران، به نوعی تهدید تبدیل شوند .(۱۳)

از منظری دیگر افزایش حضور اسرائیل در منطقه به تقویت نخبگان واگرا با جمهوری اسلامی ایران در این کشورها می انجامد که خود در دراز مدت تهدیدی جدی علیه منافع ملی و علایق ایران در منطقه قفقاز است. و نهایتاَ به تحدید نفوذ و دایره ی عمل ایران در جمهوری های قفقاز می انجامد.

حضور اسرائیل در مناطق همجوار ایران در شرایط فقدان نیرویی متوازن کننده در روابط بین الملل طبیعتاَ تسهیل ورود بازیگران مسلط نظام بین الملل (که اتفاقاَ متحد اسرائیل نیز هستند) را به منطقه به دنبال خواهد داشت. از این رو افزایش حضور اسرائیل در قفقاز لاجرم به معنای حضور مستقیم یا غیر مستقیم آمریکا در منطقه خواهد بود و همین امر بیش از پیش محدودیت های سیاسی فراروی ایران را افزون خواهد ساخت. (۱۴)

دومین دسته از تهدیدات که متوجه امنیت ملی ایران هستند، ماهیتاَ اقتصادی بوده و دارای برایند امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران هستند. مهم ترین پیامدها با ویژگی های پیش گفته عبارتند از:

اسرائیل با گسترش نفوذ خود در جمهوری های قفقاز امکان و زمینه ی فعالیت های شرکت های خصوصی و دولتی ایرانی را در این کشورها محدود ساخته و بازار مصرف کالاها و خدمات ایرانی را بسوی کالاهای اسرائیلی یا شرکتهای طرف قرارداد با این کشور سوق می دهد

همچنین فعالیت گسترده و روبه رشد شرکتهای اسرائیلی در قفقاز موجب محروم شدن ایران از دستیابی به فرصت های اقتصادی این منطقه می گردد.

مسئله لزوم تغییر مسیر خط لوله باکو، جیهان، تفلیس که با حمایت و پافشاری آمریکا و اسرائیل طرح شده است نیز بیش از پیش به تضعیف جایگاه ژئوپلتیک ایران می انجامد.

همچنین خروج ارز از کشور به واسطه ی خرید کالاهای تولید شده در این منطقه به واسطه¬ی لزوم جبران تراز تجاری در بازرگانی خارجی نیز از دیگر مصادیق تهدید علیه امنیت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران است.(۱۵)

تهدیدات فرهنگی، اجتماعی و مذهبی ناشی از نفوذ اسرائیل در منطقه نیز از دیگر تهدیدات متوجه امنیت ایران است. در این مقوله، اسرائیل جهت ایجاد فضای غیر مذهبی در جامعه¬ی آذربایجان که بیش از ۸۰% جمعیت آن را شیعیان اثنی عشری تشکیل می دهند، اقداماتی را در دست اجرا دارد که عمدتاَ ناظر بر معرفی ایران به عنوان کشوری تمامیت خواه و مذهبی نزد مردم آذربایجان می باشند.

از آن گذشته ایجاد تقابل میان مردم آذربایجان و ایران حول موضوعات گوناگون دینی وسیاسی و سرزمینی نیز در دستور کار مقامات تل آویو قرار دارد.

حمایت اسرائیل از گروه های پان ترکیست و پان آذریست و تحریک احساسات قوم گرایانه و ناسیونالیستی مردم استان های شمال غربی ایران در جهت بازیابی هویت مستقل آذری زبان و . . . نیز دراین راستا قابل بررسی و تدقیق است.

سیاست های حمایتی اسرائیل از فعالیت گروه های تجزیه طلب در آذربایجان و همچنین گسترش همکاری¬های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی با این کشور سبب فعال شدن گروه های جدایی طلب در ایران شده وتوطئه جدایی طلبی را در منطقه دامن می زند.(۱۶)

نتیجه گیری

با توجه به آنچه در مورد استراتژی ها و اهداف اسرائیل در منطقه قفقاز ذکر شد؛ به طور کلی می توان چنین نتیجه گرفت که نمودهای امنیتی حضور اسرائیل نیز در همان قالب استراتژی های اسرائیل امکان بررسی می یابد، چرا که این نمودها برایند استراتژی های امنیتی اسرائیل در منطقه هستند بنابراین پیامدهای حضور اسرائیل در سه عنوان کلی نظامی-امنیتی، اقتصادی و سیاسی جای می گیرد. در بحث از نمودهای سیاسی مهمترین مسئله ایجاد بلوک های قدرت منطقه ای بر علیه(یا دست کم مخالف) با ج.ا.ایران ار رهگذر روی کار آمدن نخبگان سیاسی واگرا با ج.ا.ایران است، که بنا بر آنچه گذشت یکی از اهداف کلان اسرائیل در منطقه نیز همین مسئله است.

در رابطه با متغیرهای اقتصادی طرح بازار مشترک قفقاز و جایگزینی بازار این کشورها توسط اسرائیل به جای ایران و همچنین تضعیف موقعیت ایران در اقتصاد منطقه مذکور مهمترین پیامدهای حضور و نفوذ اسرائیل در منطقه است. همچنین به لحاظ نظامی-امنیتی؛ حضور اسرائیل در منطقه و همکاری های نظامی-استراتژیک با کشورهای قفقاز و احتمالاً صادرات حجمی از تسلیحات و تکنولوژی های نظامی به این منطقه در کنار تشکیل بلوک های نظامی در منطقه (که بسیار مستعد آن است) بیش از پیش بر امنیت ملی ج.ا.ایران تاثیر منفی خواهد گذاشت.

از این رو ج.ا.ایران باید تحولات قفقاز را به طور جدی مد نظر قرار داده و در روابط اسرائیل در این کشورها تدقیق نماید. چرا که منطقه قفقاز در دوایر اصلی حریم امنیتی ایران قرار داشته و اسرائیل نیز با علم به این واقعیت وارد تحولات منطقه قفقاز شده است.(۱۷)

منابع

۱- گروه نویسندگان،نفوذ اسرائیل در منطقه”،تهران: انتشارات موسسه ی اندیشه سازان نور،۱۳۸۸،”ص۸۱٫

۲- اکبر مهدی زاده، “بررسی اهداف و خط مشی های رژیم صهیونیستی در آسیای میانه و قفقاز”، ماهنامه نگاه، شماره ۱۸،۱۳۸۰،ص۴۴٫

alliance politics, comell university, Ithaca. Newyork,1997,pp4-6 Glenn H Snyder,- 3

newyork press,1987,pp157-158. the origions of alliances, Ithaka Stephen Walt, – 4

5-، امیر محمد حاجی یوسفی ، ایران و خاورمیانه؛گفتارهایی در سیاست خارجی ایران، مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری، تهران:فرهنگ گفتمان، ۱۳۸۳،ص۱۷٫

۶- هانس جی مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۸۴، ،ص۸۰٫

۷- جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه:علیرضا طیب و وحید بزرگی، تهران: نشر قومس،۱۳۸۴،ص۶۹۱٫

۸- هانس جی مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه: حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه،۱۳۸۴،ص۲۵۴٫

۹- محمود سریع القلم، ، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: بازبینی و پارادایم ائتلاف، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک،۱۳۷۹،ص۵۵٫

۱۰- گروه نویسندگان ،همان،ص۷۰٫

۱۱- اسماعیل عبدالهی و مهدی زیبایی، برآورد استراتژیک اسرائیل، تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران،۱۳۸۸،ص۹۱٫

۱۲- الهه کولایی، “جمهوری اسلامی ایران و ژئوپلتیک قفقاز جنوبی”، فصلنامه ژئوپلتیک، شماره اول، ۱۳۸۹،ص۱۱۲٫

۱۳- قاسم مومنی، “کتاب خاورمیانه”،تهران: انتشارات موسسه تحقیقات ابرار معاصر ،۱۳۸۷ ،ص۸۰٫

۱۴- سید عطا تقوی اصل، ژئوپلتیک جدید ایران،تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۸۷، ص۲۱۰٫

۱۵- گروه نویسندگان ،همان، ص۱۰۶٫

۱۱۶- غلامرضا هاشمی، امنیت در قفقاز جنوبی،تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۸۷، ص۱۸۳٫

۱۷- سید جلال دهقانی فیروزآبادی، ، “سیاست امنیتی جمهوری اسلامی ایران در قفقاز جنوبی”، فصلنامه ژئوپلتیک، سال ششم، شماره اول،۱۳۸۹،ص



تحولات سوریه: فرصت‌ها و چالش‌های کردها

 

تحولات سوریه: فرصت‌ها و چالش‌های کردها
 

 
 

تحولات سوریه باعث ایجاد تغییراتی در این کشور شده و پیامدهای خاص منطقه‌ای خود را نیز دارد. در این میان یکی از موضوعات قابل توجه تاثیر این تحولات بر جایگاه کردها به عنوان بزرگترین اقلیت قومی در این کشور است که حدود 10 تا 15 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. در حالی‌که گروه‌های کرد در کشورهایی مانند عراق و ترکیه از چندین دهه گذشته فعالیت‌ها و مبارزاتی را برای کسب حقوق و امتیازات بیشتر آغاز کرده که از جمله در شکل‌گیری اقلیم کردی در شمال عراق و مشارکت کردهای ترکیه در قدرت سیاسی منجر شده است، کردهای سوریه دارای سازماندهی ضعیف‌تر و فعالیت‌های کمتری بوده‌اند. با این حال تحولات جدید در سوریه فضای خاصی را برای فعالیت و نقش‌آفرینی گروه‌های کرد سوریه و همچنین تاثیرگذاری بازیگران خارجی در مناطق کردنشین به‌وجود آورده و این گروه‌ها به‌رغم اختلاف‌نظرها و جهت‌گیری‌های متفاوت دوره نوینی از حیات سیاسی خود را آغاز کرده‌اند. بر این اساس پاسخ به این پرسش اهمیت پیدا می‌کند که ناآرامی‌ها و تحولات اخیر سوریه چه فرصت‌ها و چالش‌هایی را برای کردهای سوریه ایجاد می‌کند؟

با آغاز ناآرامی‌ها در سوریه این مساله که کردها می‌توانند چه نقشی در تحولات این کشور برای کسب امتیازات و حقوق بیشتر ایفا کنند به عنوان مساله‌ای اساسی در میان اکراد سوریه و منطقه مطرح شد. دولت سوریه با درک اهمیت نقش‌آفرینی کردها و تاثیرگذاری آنها بر معادلات سیاسی و امنیتی داخل این کشور سعی کرد تا با برخی اصلاحات و اعطای امتیازات جدید مانند اعطای تابعیت به بیش از 300 هزار کرد بدون تابعیت، این گروه را به سوی خود جذب نماید یا حداقل اینکه از پیوستن آنها به مخالفین جلوگیری نماید. گروه‌های کرد سوریه نیز به‌رغم بی‌طرفی اولیه در خصوص ناآرامی‌های این کشور سعی کردند تا برای بدست‌ آوردن امتیازاتی مناسب از فرصت موجود رویکرد فعالانه‌ای را در پیش بگیرند و در این راستا بخشی از گروه‌های کردی در قالب شورای ملی کردهای سوریه به تعامل با شورای ملی سوریه به عنوان اصلی‌ترین گروه مخالف دولت پرداختند. با این حال موضع رهبران این شورا و اختلافات آنها با کردها باعث چالش‌ها و اختلافاتی بین دو طرف شد که کماکان ادامه دارد.

مهم‌ترین فرصت پیش‌روی اکراد سوریه در نتیجه تحولات اخیر را می‌توان بهره‌گیری از فضای اختلافات موجود بین دولت و گروه‌های مخالف برای کسب امتیازاتی دانست که در شرایط عادی کسب آنها دشوار و حتی غیرممکن بوده است. بر این اساس است که کردهای سوریه با درک این مساله در تلاش بوده‌اند که حقوق و امتیازات مناسبی را کسب کنند و در این خصوص به رایزنی بپردازند. سازماندهی و هماهنگی گروه‌های سیاسی و گسترش تعاملات داخلی و منطقه‌ای با بازیگران موثر در بحران سوریه در این خصوص مورد توجه اکراد سوریه بوده است. وضعیت کردهای عراق و ایجاد اقلیم کردی در سوریه از چشم‌اندازهای مطلوب و مورد توجه کردهای سوریه محسوب‌ می‌شود و در این راستا سعی شده است تا از تجارب و حمایت‌های اقلیم کردستان عراق نیز به نحو مناسبی استفاده شود. موضوعی که در جلسات این گروه‌ها در اربیل و با مدیریت مسعود بارزانی نمودار شده است.

اما با وجود فرصت‌های قابل توجه برای اکراد سوریه، باید به چالش‌ها و موانع جدی پیش‌روی آنها نیز اشاره نمود. اختلافات درونی بین اکراد سوریه به‌خصوص در میان شورای ملی کردها و حزب اتحاد دموکراتیک که اولی تحت حمایت اقلیم کردستان عراق و دومی نزدیک به پ.ک.ک محسوب می‌شود را می‌توان نخستین چالش برشمرد که حتی می‌تواند به صورت درگیری ‌نظامی بین آنها نیز جلوه‌گر شود. دومین چالش تفاوت شرایط جغرافیایی و جمعیتی اکراد سوریه و سازماندهی آنان در مقایسه با اکراد عراق است، به گونه‌ای که به عنوان نمونه پراکندگی جغرافیایی مانع از یکپارچگی و انسجام لازم برای هرگونه خودمختاری و تشکیل اقلیم کردیست. مخالفت‌های داخلی و منطقه‌ای با خودمختاری و فدرالیسم کردی در سوریه و احتمال مداخله خارجی برای ممانعت از تحقق این موضوع نیز از چالش‌های اساسی است که کردهای سوریه با ‌آن مواجه هستند. در سطح داخلی، نظام سیاسی حاکم قایل به خودمختاری اقلیم کردی در این کشور نیست و رویکردهای گذشته آن نیز چنین موضوعی را به‌خوبی نشان داده است. شورای ملی سوریه به عنوان اصلی‌ترین ائتلاف سیاسی مخالف نیز به شدت با فدرالیسم کردی در سوریه مخالفت می‌کند، موضوعی که بارها باعث اختلافات و فاصله گرفتن کردها از این ائتلاف شده است. برهان غلیون رئیس پیشین شورای ملی سوریه عنوان نمود که سرزمینی به نام کردستان در سوریه نداریم و کردها بهتر است از این توهم که منطقه‌ای به این نام در سوریه وجود دارد بیرون بیایند. عبدالباسط صیدا رئیس جدید این شورا نیز به‌رغم اینکه خود کرد است، دیدگاه مثبتی در مورد ایجاد اقلیم کردی همانند عراق در سوریه ندارد و در مجموع گروه‌های مخالف سوری به‌رغم نیازمندی به همراهی کردها با خود در مقابل دولت، حاضر به دادن وعده‌هایی مبنی بر اعطای امتیازات جدی به اکراد در آینده احتمالی نیستند. در سطح منطقه‌ای نیز دولت‌های حامی گروه‌های مخالف مانند عربستان سعودی و به‌خصوص ترکیه هرگونه خودمختاری و فدرالیسم کردی در سوریه را به شدت نفی می‌کنند و حتی مقامات ترکیه احتمال دخالت خود در مناطق کردنشین سوریه را برای مقابله با تحرکات کردی رد نمی‌کنند.

با توجه به مولفه‌های فوق چشم‌انداز آرمانی کردها برای کسب امتیازات اساسی در چهارچوب کشور سوریه در نتیجه تحولات اخیر با واقعیت‌های ژئوپلتیک و همچنین رویکرد بازیگران داخلی و خارجی تاثیرگذار بر سوریه انطباق چندانی ندارد. حتی این احتمال وجود دارد تا درنتیجه مداخله بازیگران خارجی مانند ترکیه در مناطق کردنشین سوریه و درگیری آن با نیروهای حزب کارگران کردستان ترکیه و نیروهای متحد آن، این منطقه با چالش‌ها و ناامنی‌های نوینی روبرو شود. بر این اساس به‌رغم تلاش‌های موجود برای همراه کردن کامل گروه‌های کرد با مخالفین دولت در سوریه، فقدان چشم‌انداز مثبت از وضعیت کردها در آینده این کشور تداوم نوعی ابهام در جهت‌گیری جدی گروه‌های کرد را باعث شده است.
 
علی‌اکبر اسدی، کارشناس مسائل خاورمیانه



درس‌های استراتژیک و ضرورت تعامل سازنده در روابط ایران و غرب

 

 
درس‌های استراتژیک و ضرورت تعامل سازنده در روابط ایران و غرب

 
 


اگرچه قریب به ده سال بازرسی مستمر ماموران آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از مراکز اتمی ایران به همراه نصب دوربین و سنجش تشعشعات هسته‌ای می‌گذرد و همچنان نیز ادامه دارد، اما تاکنون نشانه‌ای از انحراف ایران از تعهدات بین‌المللی خود مشاهده نشده است. به‌طور کلی در سالهای اخیر، استراتژی غرب در مواجهه با برنامه اتمی ایران عمدتا مبتنی بر فشار، تهدید و اعمال تحریم‌های همه‌جانبه به منظور تغییر رفتار ایران و وادار کردن آن به کوتاه آمدن از حق خود برای استفاده از انرژی اتمی، بوده است. اگرچه نگاه در غرب در مورد چگونگی مواجهه با برنامه اتمی ایران، یکپارچه نیست و منطق فعلی غرب در برابر ایران، مورد پرسش جدی بسیاری از مقامات و تحلیل‌گران است اما با این همه، واقعیت این است که رویکرد تهاجمی غرب مبتنی بر افزایش فشار در سال‌های اخیر ادامه یافته است و حاصل آن نیز تنها افزایش تنش‌ها و نگاه داشتن روابط در حالت عصبی بوده است. اما آیا برآورد و تخمین غرب در مورد برنامه اتمی ایران از یک‌سو و موقعیت ایران در منطقه‌ از سوی دیگر، بر منطق درستی استوار است؟ آیا ادامه رفتارهای فعلی در منطقه ملتهب و عصبی خاورمیانه، می‌تواند تضمین‌کننده صلح و امنیت در بلندمدت در منطقه باشد؟
تحولاتی که در منطقه پس از 11 سپتامبر اتفاق افتاد فرصت‌ها و تهدیدات نوینی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد؛ با حمله ایالات‌متحده و نیروهای ائتلاف به عراق و افغانستان، از یک‌سو صدام و طالبان به عنوان دشمنان ایران حذف شدند که این مسئله فرصت‌های جدیدی را برای نقش‌آفرینی و تثبیت جایگاه و موقعیت جدید ایران در منطقه فراهم نمود، اما از سوی دیگر حضور سیاسی نظامی ایالات‌متحده در عراق و افغانستان، تهدیدپنداری را در میان مقامات ایرانی بیش از پیش، تقویت نمود. اگرچه موقعیت‌های بوجود آمده و تحولات نوین، پتانسیل لازم برای همکاری غرب و ایران را با خود به‌همراه آورد و در مواردی محدود منجر به ایجاد تعامل محدود و  همکاری‌های متقابل در منطقه شد، اما ادامه تخاصمات حول برنامه اتمی ایران و افزایش فشارهای بین‌المللی از یک‌سو، و بردداشت‌های گوناگون در میان بازیگران مختلف در مورد چگونگی تامین امنیت منطقه‌ای و در نتیجه شکل‌گیری منافع ناهمگون، بی‌میلی طرفین برای استفاده از موقعیت جدید را تشدید، و فرصت عادی‌سازی در روابط را از طرفین درگیر سلب نمود و ابتکارعمل‌های صورت‌گرفته نیز نتوانست به بهبود روابط منجر شود. به بیان دیگر، در شرایطی فشارهای فزاینده اقتصادی و سیاسی بر ایران ادامه یافت که زمینه‌های همکاری میان ایران و غرب در بحران‌های مختلف منطقه از جمله عراق، افغانستان، پاکستان و... می‌توانست شکل بگیرد؛ در واقع می‌توان ادعا کرد در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، تنها ایران از این موقعیت برخوردار است که بتواند با توجه به ویژگیهای خاص خود، همکاری‌های استراتژیک با غرب را برای حفظ صلح و امنیت در منطقه به‌ کار گیرد، چرا که در منطقه ناآرام خاورمیانه، کشورهای مختلف به نحوی از انحا از مشکلات سیاسی امنیتی جدی مختلف رنج می‌برند به نحوی که امکان تبدیل شدن آنها به شریکی مهم برای غرب، حداقل در کوتاه‌مدت چندان آسان نیست و تجربه آمریکا در عراق، افغانستان و پاکستان نیز، گواهی بر دشواری مسیر این کشور در یافتن شرکای مطمئن در منطقه می‌باشد. بیش از یک دهه از حضور نیروهای آمریکایی و غرب در افغانستان می‌گذرد، اما مشکلات داخلی، ساختار قبیله‌ای و چالش‌های سیاسی ـ امنیتی در این کشور تا کنون تلاش‌های غرب و سرمایه‌گذاری‌های متعدد برای ایجاد امنیت در افغانستان را با ناکامی مواجه کرده است و بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، کشته شدن سربازان آمریکایی در افغانستان توسط نیروهای طالبان، چالش درجه یک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا در داخل آمریکا و در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری در این کشور، محسوب می‌شود.
این تحولات در شرایطی است که روابط پاکستان و ایالات‌متحده آمریکا نیز در سال‌های اخیر فراز و نشیب‌های بسیاری را تجربه می‌کند و تنش‌های به‌وجود آمده در روابط دو کشور، به‌دنبال حملات متعدد هواپیماهای بدون سرنشین ایالات‌متحده در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان، افزایش یافته و واکنش شدید مقامات پاکستان را برانگیخته است، مسئله‌ای که ممکن است به همکاری بیش از پیش طالبان و پاکستان اتمی منجر شود. این پدیده اگرچه چندان محتمل نیست اما در صورت وقوع، نه‌تنها می‌تواند صلح و امنیت بین‌المللی را با مخاطره جدی روبه‌رو سازد بلکه شائبه وجود آن هم، تردیدهای زیادی را در میان کارشناسان در مورد ماهیت همکاری غرب با پاکستان برانگیخته است. اگر به این متغیرها، تحولات جدید در منطقه خاورمیانه که منجر به بی‌ثباتی‌های فزاینده سیاسی در این کشورها شده را بیفزائیم، می‌توان این فرضیه را بیشتر ثابت کرد که جمهوری اسلامی با توجه با ویژگیهای خاص ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک، تنها کشوری در منطقه است که می‌تواند به ایجاد امنیت در منطقه کمک کند. اما عدم تلاش برای ایجاد تعامل استراتژیک متقابل، رفتارها و اقدامات تحریک‌آمیز غرب و تلاش ایران برای مقاومت و حفظ منافع خود، تنها واگرایی فزاینده در روابط دوجانبه را آفریده است و تنها به ریسک‌های دیپلماتیک منجر شده است. ادامه تهدیدات فزاینده در روابط ایران و غرب نه‌تنها می‌تواند منطقه را در حالت عصبی نگه دارد، بلکه تشدید بی‌اعتمادی و احتمال درگیری را افزایش می‌دهد. در صورت ایجاد بحران، کنترل آن و غلبه بر آن، با توجه به به‌مخاطره افتادن منافع حیاتی طرفین به‌سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود چرا که غلبه بر بحران، نیاز به وجود سطحی از اعتماد و همچنین نیاز به بوجود آوردن امکان‌هایی برای برقراری سریع ارتباطات دارد، اما وقتی بحران اوج بگیرد، ممکن است دیگر نتوان آن را متوقف کرد. آیا وقت آن نرسیده است که غرب در دیپلماسی اتمی خود تجدیدنظر کرده، بر زمینه‌های همکاری‌های استراتژیک تاکید نمایند؟ آیا به نظر نمی‌رسد نگرانی‌ها در مورد برنامه اتمی ایران، بیش از حد بزرگ شده است؟ هند و پاکستان از زمان تاسیس پاکستان پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای سه بار وارد جنگ شده‌اند، اما آیا از آن زمان، استفاده از سلاح اتمی در دستورکار دو کشور قرار گرفت؟ لذا مشاهده می‌شود اگر درک درستی نسبت به اولویت‌های سیاست خارجی و امنیتی طرفین شکل بگیرد امکان یافتن زمینه‌های مشترک برای غلبه بر سوءتفاهمات افزایش خواهد یافت و این تحول در شرایطی صورت خواهد پذیرفت که مذاکرات فشرده، جایگزین غوغاسالاری رسانه‌ای شود و درک درستی نسبت به منافع و اولویت‌های متقابل طرفین به‌وجود آید. در غیر این‌صورت، تنها نتیجه ادامه تنش‌های موجود، آفریدن متغیرهای لازم و کافی برای ایجاد بحران خواهد بود.

 

محمدرضا کیانی، کارشناس مسائل بین‌المللی
 


اتحاد برای صلح بهانه جنگ با بشار



مجمع عمومی، شورای امنیت را دور می زند؟

اتحاد برای صلح بهانه جنگ با بشار

دکتر هرمیداس باوند، استاد دانشگاه وتحلیل گر مسائل بین المللی در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به احتمال استناد قطعنامه اتحاد برای صلح و طرح پرونده سوریه در مجمع عمومی سازمان ملل می پردازد و معتقد است افزایش تلفات و آوارگان فضا را برای این قطعنامه مهیا کرده است.

دیپلماسی ایرانی: در روزهای گذشته ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل بار دیگر نگرانی خود را از ناآرامی های سوریه ابراز کرد و از دولت و اپوزیسیون این کشور خواست مراقب جان غیرنظامیان باشند. او ضمن اشاره به وضعیت ناهنجار شهروندان حلب گفت، این نگرانی وجود دارد که ارتش در مناطق پرجمعیت حلب از سلاح های سنگین و هلی کوپترهای مجهز به تیربار و جت های جنگنده استفاده می کند. پیلای، دولت و بخش هایی از اپوزیسیون را به جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی متهم کرد. کمیسر عالی سازمان ملل تصریح کرد که آمران و عاملان این جنایت ها باید شناسایی و محاکمه شوند. او پیش تر نیز با طرح اتهام هایی مشابه خواستار آن شده بود که دیوان بین المللی کیفری لاهه برای شفاف سازی در این زمینه وارد عمل شود. در مورد اطلاق جنایت جنگی به شرایط کنونی سوریه با دکتر هرمیداس باوند، استاد دانشگاه وتحلیل گر مسائل بین المللی گفتگو کرده ایم که در زیر می خوانید:

آقای دکتر، خانم ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل طرفین درگیر در سوریه را به جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی متهم کرده است. این مسئله دقیقا چه معنایی دارد و چرا اکنون این اتهام مطرح می شود؟

جنایت علیه بشریت به اصل تناسب (proportion) مربوط می شود. یعنی اگر به عنوان مثال در این درگیری ها صد نفر کشته می شدند، این وضعیت مشمول این تعریف نمی شد. ولی وقتی رقم تلفات درگیریها به طور غیر منطقی افزایش یابد مفهوم جنایت علیه بشریت مصداق پیدا می کند. در حال حاضر گفته می شود که رقم تلفات انسانی درگیری های 17 ماه گذشته در سوریه به 17 هزار نفر رسیده است که بخش جدی از این کشته شدگان غیر نظامیان بوده اند. از سوی دیگر گفته می شود که یک تا یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر نیز بی خانمان شده اند یعنی مردم و سکنه شهرهای مختلف سوریه مجبور به ترک خانه های خود شده اند و اکثر آنها در داخل کشور آواره هستند و بخشی نیز به کشورهای همسایه گریخته اند.

بنابراین با توجه به حجم خشونت ها این وضعیت مشمول جنایت علیه بشریت قرار می گیرد. از سوی دیگر در مدت اخیر با توجه به مسلح شدن مخالفین و دست زدن به عملیات های نظامی در مقابل نیروهای نظامی دولتی شکل درگیری ها در سوریه به جنگ داخلی تبدیل شده است و در صورتی که دو طرف قوانین بین المللی در مورد جنگ را در نظر نگیرند به جنایت جنگی متهم می شوند. به خصوص از یک هفته گذشته که درگیری ها در دو شهر اصلی سوریه یعنی دمشق و به خصوص حلب شدت یافته است نگرانی از وقوع جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است و می تواند مصداق یابد. خصوصا که گزارش هایی منتشر شده که نشان می دهد دو طرف دست به اعدام دسته جمعی افرادی زده اند که اسیر می شوند.

این اتهامات با استناد به کدام بخش از حقوق بین الملل مطرح می شود؟

کنوانسیون های چهارگانه ژنو از مهم ترین اسناد حقوق بین الملل در مورد حقوق مخاصمات مسلحانه غیر بین المللی است که ماده سه همه این کنوانسیونها مشترک است. پروتکل های الحاقی به کنوانسیون ژنو که در 1977 در مورد جنگ های داخلی تصویب شد و همچنین کنوانسیون مربوط به جنایت علیه بشریت یا میثاق مدنی و سیاسی و همچنین اعلامیه جهانی حقوق بشر همگی  مفادی را برای زمان جنگ وضع کرده است که از افرادی که دیگر در جنگ نیستند حفاظت و حمایت می کند. این کنوانسیون ها جنایات جنگی را نقض قانون ها و آداب و رسوم جنگی می دانند که شامل کشتار گسترده، برخورد ناشایست و یا اخراج اهالی مناطق اشغال شده یا به کار گرفتن آنها و همچنین قتل و یا برخورد ناشایست با اسرای جنگی یا اشخاص اسیرشده، کشتار گروگانها، غارت ملکیت های شخصی، ویرانی عمدی شهرها و روستاها است .

در مقابل این جنایات، جامعه بین المللی چه برخوردی می کند؟

تا قبل از این که اساسنامه دیوان کیفری بین المللی لازم الاجرا شود، شورای امنیت تحت عنوان جنایت علیه بشریت، نسل کشی یا جنایت جنگی برای رسیدگی به هر سه اتهام یا یکی از آنها، دادگاههای ویژه تشکیل می داد مثل دادگاه های ویژه یوگوسلاوی سابق، رواندا و بروندی. نوع دیگری از دادگاه های منبعث از قطعنامه شورای امنیت که مبتنی بر موافقتنامه میان سازمان ملل و دولت مربوطه است دادگاههای مختلط (mixed tribunals) نامیده می شوند مثلا در مورد کامبوج یا تیمور شرقی یا سیرالئون یا کوزوو این دادگاه ها برای رسیدگی به اتهامات مطرح برگزار شد. در حال حاضر اگر کشورهایی به اساسنامه دیوان کیفری بین المللی ملحق نشده باشند شورای امنیت می تواند از دادستان دیوان بخواهد که به عنوان اتهام جنایت علیه بشریت افرادی را مورد تعقیب قرار دهد. همانطور که در مورد عمر البشیر یا در مورد قذافی و پسرش شورای امنیت از دیوان کیفری بین المللی خواست که به اتهامات آنها رسیدگی کند. اکنون که کمیساریای عالی حقوق بشر به مفهوم جنایت علیه بشریت اشاره کرده است شورای امنیت می تواند از دادستان دیوان بخواهد که بشار اسد یا دیگر افرادی که در مظان اتهام هستند را مورد محاکمه قرار دهد. البته اگر کشوری به اساسانامه دیوان ملحق شده باشد اگر این افرادی که مورد اتهام قرار گرفته اند در آن کشور حضور پیدا کنند آنها ملزم هستند که آنها را تسلیم دادگاه کنند. ولی در مورد کشورهایی که به اساسنامه دیوان ملحق نشده اند تنها شورای امنیت می تواند از دادستان بخواهد که مسئله را مورد پیگیری قرار دهد و اگر دادستان اعلام کند در هر صورت بالقوه متهم هستند تا به نحوی به دادگاه منتقل شوند.

با توجه به این که شورای امنیت به واسطه وتوی چین و روسیه دچار بن بست شده است جامعه بین المللی چه اقدامی می تواند در این راستا انجام دهد؟

در حال حاضر کشورهای عضو اتحادیه عرب اتحاد اعلام کرده اند که قصد دارند پرونده سوریه را در مجمع عمومی مطرح کنند. مجمع عمومی در کارنامه خود سابقه ای با عنوان قطعنامه اتحاد برای صلح دارد که در مورد جنگ کره تصویب شد و در زمانی بود که شورای امنیت به واسطه وتوی چین فاقد توان تصمیم گیری بود. بر اساس این قطعنامه به کشورهای عضو توصیه می شود که به صورت دسته جمعی برای اقدام علیه کشوری که در آن قطعنامه متجاوز تلقی شده است، همکاری کنند. در مورد بحران کانال سوئز 1956 و همچنین در مورد بحران کنگو نیز از قطعنامه اتحاد برای صلح استفاده شد. البته این قطعنامه فقط توصیه می کند. ولی اگر چنین قطعنامه ای در مجمع عمومی تصویب شود با استناد به آن کشورهایی که این قطعنامه را می پذیرند و به توصیه سازمان ملل لبیک می گویند می توانند به اقدامات نظامی علیه سوریه دست بزنند.

در شرایط کنونی تا چه اندازه چنین مسئله ای محتمل می نماید؟

چندان قابل پیش بینی نیست. به هر حال کشورهای عضو اتحادیه عرب اعلام کرده اند که قصد دارند این مسئله را در مجمع عمومی مطرح کنند. اگر در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شود بستگی دارد که به چه نحوی این موضوع مورد رسیدگی قرار گیرد و تصویب شود. اگر رسیدگی بر اساس قطعنامه اتحاد برای صلح صورت گیرد یک سری اقدامات جمعی نظامی صورت خواهد گرفت.  اما اگر صرفا بخواهد از نظر روانی اقدامی علیه سوریه یا روسیه و چین که قطعنامه را وتو کرده اند انجام دهند به این ترتیب خواهد بود که اکثریت جامعه بین المللی رفتار دولت سوریه را محکوم می کنند تا نشان بدهند که اکثریت جامعه بین المللی مخالف وضع موجود در سوریه هستند و یا در مورد تغییر حکومت بشار اسد نظر واحدی دارند. هنوز روشن نیست که کدام یک از این دو روش مورد نظر کشورهای عربی است. بستگی دارد که این رسیدگی بر اساس کدام مبنا مطرح شود. اگر  برمبنای اول باشد به معنای این است که راهی برای اقدام نظامی دسته جمعی علیه سوریه ایجاد شده است.

اگر این اتفاق رخ دهد و به واسطه چنین قطعنامه ای اقدام نظامی از سوی کشورهای غربی و عربی علیه سوریه صورت گیرد ممکن است که روسیه واکنش جدی نظامی نشان دهد؟

وقتی اکثریت اعضای مجمع عمومی چنین قطعنامه ای را تصویب کنند به این معناست که اکثریت جاماعه بین المللی بر این نظر است و بعید به نظر می رسد که روسیه بتواند با اکثریت جامعه بین المللی درگیر شود. البته روسیه می تواند واکنش های خاصی نشان بدهد ولی نه به شکل نظامی. این که واکنش چین و روسیه چه خواهد بود بستگی به میزان وحدت جامعه بین المللی دارد. اگر این قطعنامه با رای بیش از 150 کشور از 194 کشور عضو سازمان ملل تصویب شود قطعا تاثیرگذاری آن بسیار بیشتر خواهد بود و می توانند بر اساس آن دست به اقدام بزنند و چین و روسیه نیز نمی توانند واکنش جدی نشان دهند.

با توجه به فضای کنونی جهانی تصویب چنین قطعنامه ای با این تعداد رای امکان پذیر است؟

با توجه به این که اتحادیه عرب این قطعنامه را در خواست می کنند و کشورهای عضو ناتو، اتحادیه اروپا، بخشی از کشورهای آمریکای لاتین و کشورهایی مثل استرالیا، نیوزلند و ژاپن که عموما همراه آمریکا هستند با چنین قطعنامه ای همراهی می کنند این مسئله بعید به نظر نمی رسد. با توجه به سابقه غربی ها در چنین اقداماتی آنها می دانند که چه متنی را تنظیم کنند که مورد موافقت اکثریت کشورها قرار گیرد و بعدا بتواند دستاویز برای اقدام نظامی دسته جمعی قرار گیرد. از سوی دیگر نباید واکنش نهادهای حقوق بشری را نادیده گرفت. بالا رفتن میزان کشته ها و آوارگان قطعا فضای عمومی جهانی را برای چنین قطعنامه ای بیش از پیش آماده می کند.

دیپلماسی ایرانی


دگردیسی در سوریه
 

دگردیسی در سوریه

 


دولت سوریه برگرفته از حزب بعث سوریه است که با کودتای حافظ اسد قدرت را در اختیار گرفت. با مرگ حافظ اسد، حکومت جمهوری موروثی به پسرش بشار اسد رسید. در این کشور پارلمان وجود دارد، اما نظام کاملا تمرکز گراست. نظام بعثی سوریه اگر چه وارد رویاروئی مستقیم با اسرائیل نشده، اما همواره از مخالفان اسرائیل – اعم از فلسطینی­ها و مقاومت در لبنان – حمایت کرده، اگر چه بر ایده حمایت سوریه از مقاومت، نقدهای جدی وارد است.

اخوان المسلمین سوریه یکی از ارکان مبارزه با حافظ و بشار اسد بوده و تا کنون هزینه زیادی بابت این مبارزه پرداخته است. اخوان سوریه به شدت سلفی هستند و مورد حمایت عربستان، قطر، امارات و .. می­باشند.

اهل تسنن سوریه مواضع معتدلی دارند. شاخص این مجموعه دکتر رمضان البوطی است که در درگیری اخیر شرکت نکرده، اگر چه منتقد نظام سوریه است.

کردهای سوریه حدود سه میلیون نفر هستند که اکثرا محروم مانده­اند و دولت سوریه گاهی برای ایشان هم شناسنامه صادر نکرده است. این کردها روابط نزدیکی با پ.ک.ک دارند که در حال جنگ با ترکیه است.

علویان اقلیتی سوری هستند، علی رغم اینکه بشار و خانواده او علوی هستند و برخی از علویان هم پست­های مهمی دارند، اما آنها جزء اقشار ضعیف سوریه به حساب می­آیند.

مخالفان خارج نشین سوریه، عمدتا روشنفکرانی هستند که به دموکراسی و مبارزه با نظام حاکم بر سوریه اعتقاد دارند، آنان با تشکیل مجلس در خارج از کشور – ترکیه – تلاش کردند تا تحولات سوریه را مدیریت کنند. نخستین رهبر این مجلس برهان غلیون از اندیشمندان سوری مقیم پاریس بود که مدتی قبل استعفا داد و آقای سیدا جانشین او گردید. این مجلس در پی دگر دیسی در شیوه مبارزه در سوریه جایگاه خود را از دست داده است.

سوری­ها تا قبل از ترور اخیر رهبران سوریه به صورت تظاهرات و درگیری­ با نیروهای سوریه به مبارزه ادامه می­دادند. بعد از ترور اخیر این شیوه متروک شد و جنگ مسلحانه جایگزین آن گردید. در ابتدا تصور می­شد که سوریه درگیر جنگ داخلی شده است. اما با سرازیر شدن نیروهای تندرو سلفی و احتمالا القاعده به سوریه از کشورهای لیبی، ترکیه، اردن، سعودی و.. و پشتوانه مالی عربستان و حمایت قطر و امارات و تسلیح آنها از سوی ترکیه، ارتش سوریه وارد جنگ با این مجموعه گردید. گرچه تلفات این درگیری بیشتر است، اما انگیزه ارتش سوریه در مقابله با این مجموعه نسبتا تقویت شده است.

ایران از دیر باز متحد سوریه بوده است. به ویژه که سوریه در جنگ تحمیلی بیشترین کمک را به ایران نمود. همچنین این کشور پل استراتژیک همکاری ایران و حزب الله لبنان به حساب می­آید. به این دلایل ایران به شدت از سوریه حمایت می­کند. این حمایت گاهی جنبه افراطی به خود می­گیرد. مثلا در حالی که تلویزیون سوریه خبر رسانی نسبتا دقیقی از اوضاع داخلی این کشور می­کند و درگیری در اقصی نقاط سوریه را پوشش می­دهد، تلویزیون ایران آن کشور را آرام جلوه داده و حتی وزیر امور خارجه ایران می­گوید که اوضاع در سوریه آرام است!

با حرکت اخیر سوریه و دادن آزادی نسبی به کردهای این کشور، آنان عملا از صف مبارزه با بشار اسد کنار رفته و به عنوان متحد استراتژیک پ.ک.ک فعال شده و لذا ترکیه با واقعیت جدیدی روبرو گردیده است. ترکیه قبلا از تظاهرات مردم سوریه حمایت می­کرد، اما با نظامی شدن اوضاع سوریه، آنان هم فرصت را غنیمت شمردند و به نحوی وارد این درگیری گردیدند.

غربی­ها در کشورهای عربی اسلامی دوست و دشمن دائمی ندارند، آنان همواره بر داشتن منافع دائمی در این منطقه تاکید کرده­اند. از این رو حمایت ایشان از حکومت­ها، گروه­ها، احزاب و .. در کشورهای عربی و اسلامی همواره تاکتیکی و وابسته به تامین منافع ایشان بوده است. لذا آنان می­توانند در عرض چند ساعت تغییر موضع بدهند و کسی هم ایشان را سرزنش نخواهد کرد. غرب فعلا از اینکه در کشورهای عربی اسلامی جنگ و درگیری ادامه دارد، مسرور است. زیرا هر که کشته شود، هر چیزی که تخریب شود، متعلق به این کشورهاست و غرب از آن بابت زیانی نمی­بیند. غربی­ها بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، بلافاصله تلاش کردند تا جغرافیای جنگ را عوض کنند و موفق شدند جنگ را از نیویورک و.. به افغانستان و عراق و .. ببرند. لذا فعلا غرب آسیبی نخواهد دید و این کشورهای عربی اسلامی هستند که حتی اگر در این درگیری­ها پیروز شوند، باید خرابه­ها را آباد نمایند و تاوان جنگ را بپردازند. طرح کلان غرب برای خاور میانه واقعا قابل مطالعه است!

القاعده اگر چه توسط غرب علیه شوری بوجود آمد، ولی دچار دگر دیسی گردید و با غرب به مقابله برخاست. اکنون بار دیگر غرب موفق شده هدایت این سازمان را به دست بگیرد. غرب عناصر تندرو و جهادی را از کشورهای لیبی، اردن، سوریه، ترکیه، یمن، عربستان و.. به سمت سوریه هدایت کرده و آنان هم با انگیزه جهاد و شهادت به مبارزه با نظام حاکم بر سوریه پرداخته­اند. قطعا اگر همه آنها در این مسیر کشته شوند، غرب خوشحال خواهد شد. زیرا دشمن­های بالقوه خود را نابود کرده است. اگر هم در سوریه پیروز شوند که نظام اسد را نابود کرده­اند. در هر دو گزینه غرب سود خواهد برد. غرب بسیار مشتاق است تا در در کشورهای عربی اسلامی اندیشمندان در انزوا قرار گرفته و کار به دست نیروهای نظامی و جهادی باشد، نیروهای اندیشمند شرقی به غرب بروند و در آنجا به بار بنشینند. غرب از حقوق بشر و دموکراسی حمایت می­کند، اما این را هم می­داند در کشورهائی که سطح سواد بالا نیست و افراد به واسطه تخصص خود جایگاهی را اشغال نکرده­اند و منافع فردی، گروهی، طایفه­ای همچنان حرف اول را می­زنند، حقوق بشر و دموکراسی شعار و دستآویز خوبی به حساب می­آیند.

کشورهای عربستان، قطر، اردن و امارات که با نظام غیر دموکراتیک اداره می­شوند، برای جلوگیری از خیزش در کشورهای خود فعلا به این راهکار رسیده­اند که با نظام سوریه مخالفت کنند، اگر چه بعید است این کار برای آنها سودی داشته باشد و جلوی اعتراض­های مردمی در این کشورها را بگیرد!

در سوریه فعلا چند گزینه مطرح است: پیروزی بشار اسد، که در این صورت تازه اول ماجراست و وی باید علاوه بر باز سازی سوریه، آغوش خود را به روی دموکراسی بگشاید. پیروزی مخالفان، که با توجه به حضور نیروهای خارجی در جنگ فعلی آینده ناهمواری را در پیش خواهند داشت. تقسیم سوریه به سه منطقه کرد نشین، منطقه طرفداران بشار با محوریت لاذقیه و منطقه مخالفان. غرب از این گزینه استقبال می­کند، اما رنج مردم به پایان نمی­رسد و ماجرا با طرح و شکل جدیدی ادامه می­یابد. سلاح­های طرفین جنگ پایان یافته و آنان برای حفظ خود ناچار هستند تا به بازارهای خرید اسلحه روی آورند!

 

اسرائیل در مسئله سوریه تا اینجا برنده بوده، اما معلوم نیست در آینده اوضاع بر همین منوال باشد.

در شرایط فعلی مبارزات مردم سوریه که در قالب تظاهرات و اصرار بر سرنگونی نظام ادامه داشت به جنگ تبدیل شده و نقش مردم در مبارزه به شدت کاهش یافته، در عوض پول کشورهای سه­گانه عربستان، قطر و امارات، سلاح ترکیه، پوشش رسانه­ای غرب و فشار از طریق سازمان ملل پر رنگ گردیده و سوریه صحنه تسویه حساب قدرت­های بین المللی و منطقه­ای شده است. این جنگ در صورت گسترش – که دور از انتظار نیست –  می­تواند ابعاد فاجعه باری در منطقه پیدا کند که جغرافیای جنگ و پایان آن در اختیار طرفین نمی­باشد و ابعاد آن از جنگ­های طایفه­ای شیعه و سنی و قومیت­ها فراتر رفته و تا ناکارآمد شدن اسلامگرائی و ایجاد دولت­های کوچک نیازمند به غرب ادامه خواهد یافت.

حجت الله جودکی


ترکیه و بحران سوریه
آنکارا با همسایه جنوبی چه می کند؟

ترکیه و بحران سوریه

 
 
میرمحمود موسوی، کارشناس مسائل ترکیه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به عوامل تاثیر گذار در تصمیم گیری سوریه در مورد تحولات سوریه می پردازد و معتقد است اکثریت مردم ترکیه از مداخله نظامی ترکیه در سوریه حمایت نمی کنند.

نوع نگاه ترکیه به تحولات سوریه برای بسیاری از ناظران بین المللی این سوال را ایجاد کرده است که چه عواملی در تصمیم گیری ترکیه در مورد تحولات سوریه تاثیر گذار است. در پاسخ به این سوال می توان به عوامل زیر به عنوان تاثیرگذار ترین عوامل در تصمیم گیری دولتمردان ترک در زمینه تحولات سوریه اشاره کرد:

یک. اولین عامل روند جاری توسعه اقتصادی- سیاسی ترکیه است. این روند از نزدیک به ده سال پیش و به دنبال یک دوره بد اقتصادی ـ سیاسی در ترکیه آغاز شده و در میان مردم ترکیه با استقبال خوبی هم رو به رو شده است. به دوحوزه مهم سیاسی و اقتصادی اشاره میکنم. مردم ترکیه در حوزه مسائل سیاسی تا حدودی بهره مند شده اند. به این دلیل از لفظ تا حدودی استفاده می کنم که گاهی اوقات در توصیف فضای سیاسی ترکیه اغراق می شود به نحوی که در نمره دهی به روند توسعه سیاسی ـ اجتماعی در ترکیه افراط می شود. ترکیه در جهت آزادی های سیاسی مانند آزادی بیان و اندیشه و یا شاخص هایی که برای آزادی مطبوعات و رسانه ها مطرح می شود در بعضی زمینه ها رو به جلو حرکت می کند اما نمی توان این ارزیابی را تایید کردکه ترکیه در کلیه این زمینه ها یک جامعه آزاد است.

در حوزه اقتصادی آمار و ارقام از وضعیت خوب ترکیه در حال وآینده حکایت می کند. در میان کشورهای اروپایی وضعیت ترکیه ظرف سالهای اخیر، در بالا رفتن رفاه مردم،تولید، صادرات،واز سوی دیگر کاهش نرخ بیکاری و تورم بهترین بوده است. آثار مثبت این تحول درزندگی مردم قابل مشاهده است و مردم خواهان استمرار این روند هستند. اگر به مجموعه موضوعاتی که برای مردم هر کشوری در نظر سنجی ها مطرح است نگاه کنیم متوجه می شویم که به طور معمول وضعیت معیشتی در راس دغدغه های مردم قرار دارد . در این زمینه ها می توان گفت که دولت ترکیه به خوبی توانسته رضایت نسبی اکثریت مردم را جلب کند. احزاب مخالف هم اگر چه ایرادات و انتقادات خود را در بستر و انگیزه  رقابت سیاسی مطرح می کنند اما در مجموع علی رغم این که ده سال است که احزاب مختلف طرح ها و نظرات خود را مطرح کرده اند، نتوانسته اند که در تعداد طرفداران حزب عدالت و توسعه تغییری ایجاد کنند و این نشان دهنده وضعیت اقتصادی خوب و روند مطلوب است.

مجموعه این مطالب را باید به عنوان یک عامل در نظر گرفت و توجه داشت که در ارتباط با مساله سوریه دولت ترکیه هر تصمیمی که بخواهد بگیرد باید به این امر توجه داشته باشد که بحرانی ترشدن منطقه و میل کردن به یک درگیری نظامی می تواند به شدت این روند حیاتی و تاریخی را تحت تاثیر قرار دهد  و  انرا  متوقف کند.

دو. عامل دیگرکه در سیاست ترکیه در مسئله سوریه سهم مهمی دارد قضیه کرد ها است. در نظرسنجی های مختلف چه نظرسنجی های داخلی و چه نظرسنجی هایی که موسسات خارجی در ترکیه انجام داده اند،  مسئله کردها  به اندازه قابل توجهی دغدغه ذهنی مردم ترکیه است. این نشان می دهد که نه تنها حکومت و  سیاسیون بلکه مردم ترکیه نیز مسئله کردها را مهم می دانند.مشگل پیچیده ایست که حکومتهای  ترکیه چندین دهه با آن درگیر بوده اند. ارتش ترکیه هم در این مساله فعال است و درگیری های نظامی در شمال عراق ویا جنوب شرقی ترکیه هر از چند گاهی دیده می شود. گاهی حتی این درگیری به حرکت های داخل شهری کشیده می شود. کردها در لایه های مختلف خواسته های خود را پیگیری می کنند. آن ها در مجلس، خیابان ها، حرکت های نظامی مسلحانه در چارچوب تشکیلات پ ک ک فعالیت های خود را دنبال می کنند. بنابراین مسئله کردها یک موضوع جدی در ترکیه است و در نظر سنجی ها به نحو جالب توجهی در صدر موضوعات مورد توجه مردم و در کنار مسائل معیشتی قرار دارد.

در منطقه شرقی و شمال شرقی سوریه بخش قابل توجهی از قوم کرد زندگی میکنندو این امر با مسئله کردهای ترکیه و کل منطقه پیوند می خورد. سابقه قضیه هم نشان می دهد در مقاطعی پ ک ک ،شاخه نظامی کردهای ترکیه ،با برخی دولتها در منطقه روابطی داشته و از آن ها کمک می گرفته است. ترک ها اینگونه ثبت کرده اند که سوریه در گذشته حامی پ ک ک بوده و به عبدالله اوجالان، رهبر پ ک ک پناه داده بوده و بعد هم عبدالله اوجالان تحت فشار ترکیه از سوریه خارج و به دنبال ان دستگیر شد. این سابقه در ذهن سیاستمداران و نظامیان ترکیه وجود دارد. در طول یک سال و نیم اخیرو به خصوص در وضعیت بحرانی سوریه، مسئله کردهای سوریه، فعال تر شدن پ ک ک در این منطقه، احتمال کمک گیری پ ک ک از حکومت سوریه و یا احیانا تجهیز پ ک ک توسط حکومت سوریه علیه دولت ترکیه بار ها مطرح شده است و هر هفته یکی دو خبر در مطبوعات ترکیه در این زمینه مشاهده می شود. در طول دوهفته اخیر این موضوع به مهمترین خبر سیاسی ترکیه تبدیل شده است.

این هم بخشی از مسئله است و مایه نگرانی ترکیه است. به هر حال می توان گفت که احتمال دارد پ ک ک به عنوان یک نیروی مسلح سابقه دار در منطقه که دغدغه ذهنی دولت ترکیه است، با حاکمیت سوریه همکاری کند و مزاحمت های بیشتری را برای دولت ترکیه به وجود آورد.

سوم. عامل دیگر شامل یک دسته موضوعات یعنی تفاوتها،روابط و یا اختلافات قومی ـ تاریخی و عقیدتی در منطقه است. این عامل هرچند ظاهرا در حال حاضر سهم کمتری رادارد ولی در عمق سهم مهمی را در مجموعه تحولات منطقه دارد.

 یک قضیه مسئله قومیت ها است. در موضوع مورد بحث یعنی ترکیه وسوریه، اقوام عرب ، ترک و کرد مشاهده می شود. هر یک از این سه قومیت تاریخ و فرهنگ ومجموعه خواست های خود را دارند که اغلب به هم گره میخورند و در جهاتی در مقابل خواست گروه مقابل قرار می گیرند. تفاوتها یا اختلافات مورد اشاره سابقه تاریخی دارد و به دوران عثمانی ها و قبل و بعد از آن بر می گردد.

بعد از بحث قومی، بحث عقیدتی است. اهل تسنن، اهل تشیع و علوی ها در این منطقه حضور دارند. البته بعضی ها علوی ها را به جای شیعه می گیرند یا شیعه را به جای علوی ها ،که باید توجه داشت قطعا این دو تفاوت زیادی با یکدیگر دارند. موضوع تفاوت های عقیدتی در این منطقه هم قطعا می تواند در آینده جدی تر شود و اختلافات را در این منطقه تشدید کند. هرچند در ظاهر عنوان نمی شود اما به هر ترتیب وقتی که در محاسبات سیاسی مورد تحلیل قرار می گیرد، ترک ها به این مسئله توجه دارند که در سوریه یک اقلیت علوی وجود دارد و بر اکثریت اهل تسنن حکومت میکند. در ترکیه نیز موضوع علوی ها یک بحث تاریخی و ریشه داری است. جایگاه آن ها در خلافت عثمانی ها و نوع برخورد با آن ها به گونه ای بود که تحت فشار بودند. بعد در زمان آتاتورک علوی ها از آن فشار در می آیند چرا که حکومت سکولار می شود و اقلیت ها در حکومت های سکولار می توانند راحت تر عمل کنند.

 

در حال حاضر نیز بعد از هشتاد سال حزب عدالت و توسعه به طور دموکراتیک حکومت را در دست دارد چون منسوب به اسلامگراها میباشد ومقداری صبغه دینی هم دارد در برخی محافل علوی تا حدی ایجاد نگرانی می کند. برخی پیوندها میان علویان ترکیه و علویان سوریه مطرح می شود. جایگاه علویان در میان نظامیان و ارتشیان ترکیه نیز قابل توجه است.در رفتار تر کیه در قبال تحولات مورد بحث بنابراین بحث علویان نیزمطرح است اما به اعتقاد من در سایه دو عامل دیگر ذکر شده قرار می گیرد.

چهارم. حکومت ترکیه میداندهر سیاستی را بخواهددر مورد سوریه دنبال کنند باید به خواسته مردم توجه کند. اخیرا در یک نظرسنجی مشاهده کردم که کسانی که از مداخله نظامی ترکیه در سوریه حمایت می کنند، اکثریت ندارند.. از مجموع مطالب رسانه های ترکیه ونحوه انعکاس اخبار جنگ داخلی سوریه اینگونه برداشت می شود که مردم ترکیه از کشتار مردم سوریه ناراحت هستند اما مایل نیستند که نیروی نظامی ترکیه وارد سوریه شود و جنگی آغاز شود و مردم ترکیه بخواهند هزینه آن را پرداخت کنند.وجود دمکراسی نسبی این فرصت راهم فراهم اورده که نظرات مختلف در رسانه های ترکیه به بحث گذاشته شود.وهمچنین حضور فعال و غیر نمایشی احزاب مختلف نیز به فضای ایجاد بحث وافزایش اگاهی مردم و در نتیجه دخالت عامل عقلانیت جمعی ،حکومت ان کشور را در اتخاذ تصمیم صحیح تر هدایت میکند.هر چند که مردم ترکیه از کمک های مردمی به آوارگان حمایت می کنند.

 

میرمحمود موسوی، کارشناس مسائل ترکیه


پنتاگون ۴.۲ میلیارد دلار موشک پاتریوت به کویت می‌فروشد

 

پنتاگون ۴.۲ میلیارد دلار موشک پاتریوت به کویت می‌فروشد

 



 

 

 پنتاگون از طرح خود برای فروش ۶۰ موشک پاتریوت به ارزش حدود ۴.۲ میلیارد دلار به کویت خبر داد.آژانس همکاری امنیت دفاعی (DSCA) که مسئول فروش تسلیحات آمریکا به کشورهای خارجی است از طرح پنتاگون برای فروش ۶۰ موشک پاتریوت به کویت طی قراردادی به ارزش ۴٫۲ میلیارد دلار خبر داد.

آژانس مذکور در بیانیه‌ای که بر روی وب‌سایت خود قرار داده بود اعلام کرد که در ۲۰ ژوئیه، کنگره را از طرح خود برای فروش تسلیحات به کویت مطلع کرده است.بر اساس این گزارش، کنگره ۳۰ روز مهلت دارد که هرگونه مخالفت ممکن خود با این طرح را اعلام کند اگر مخالفتی از جانب کنگره اعلام نشود، این قرارداد معتبر فرض می‌شود.این قرارداد شامل فروش ۶۰ موشک پاتریوت،۲۰ دستگاه پرتاب، ۴ سیستم راداری و ایستگاههای کنترل، تجهیزات آموزشی و آموزش پرسنل و کارکنان و قطعات یدکی می‌شود.به گفته آژانس همکاری امنیت دفاعی آمریکا، کویت این موشک‌ها و تجهیزات را به منظور تقویت قابلیت دفاع موشکی خود، تقویت دفاع داخلی و مهار تهدیدات منطقه‌ای استفاده خواهد کرد.ادامه….

اوایل سال جاری میلادی در نشستی که آمریکا و ۶ عضو شورای همکاری خلیج فارس، بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات عربی متحد، حضور داشتند، “هیلاری کلینتون” وزیر خارجه آمریکا به بهانه محافظت از این کشورها در مقابل تهدیدات تهران، بحث سپر موشکی را تبلیغ کرد.

این گزارش می‌افزاید که ۶ عضو شورای همکاری خلیج فارس از خریداران اصلی سلاح‌های آمریکا هستند. طبق گزارش سرویس تحقیقاتی کنگره، کویت از پیش موشک‌های پاتریوت داشته است. در سال ۱۹۹۲، این کشور ۲۱۰ نسل اولیه پاتریوت و ۲۵ سکوی پرتاب خریداری کرد و در سال ۲۰۰۷، ۱۴۰ موشک دیگر خریداری کرد.

خبرگزاری فرانسه


طرح تحریم ایران در کنگره به مراحل پایانی می رسد
 
طرح تحریم ایران در کنگره به مراحل پایانی می رسد
تصویب تحریم ها پیش از تعطیلات تابستانی

 

این تحریم ها که از 7 ماه پیش فعالیت روی آنها آغاز شده است نقل و انتقال های مالی با شرکت ملی نفت ایران و شرکت های تانکری این کشور را ممنوع می کند تا از این طریق توانایی بانک های ایرانی برای انتقال پول به صورت الکترونیک محدود تر شود.

 

مذاکره کنندگان کنگره آمریکا در حال به پایان رساندن فعالیت های خود روی تحریم های جدیدی هستند که به منظور کاهش هر چه بیشتر درآمد نفتی ایران طراحی شده است. بسته ای از تحریم ها که انتظار می رود تا اواخر هفته آینده و پیش از آغاز تعطیلات تابستانی نمایندگان به تصویب برسد.

 

به گزارش خبرگزاری رویترز، این تحریم ها که از 7 ماه پیش فعالیت روی آنها آغاز شده است نقل و انتقال های مالی با شرکت ملی نفت ایران و شرکت های تانکری این کشور را ممنوع می کند تا از این طریق توانایی بانک های ایرانی برای انتقال پول به صورت الکترونیک محدود تر شود.

هری رید، رهبر اکثریت سنا در این زمینه اظهار داشت: مذاکرات در این زمینه به زودی به نتیجه می رسد و می توان شاهد اعمال تحریم های بیشتری علیه جمهوری اسلامی بود. وی مدعی شد: این تحریم ها ابزار حیاتی در متوقف کردن برنامه های هسته ای تسلیحاتی ایران و تضمین امنیت کشور متحد ما یعنی اسرائیل به شمار می روند. این بسته تحریمی بر مبنای مجازات های سنگین آمریکا علیه بانک هایی طراحی شده است که با ایران تجارت کرده و به نقل و انتقال پول نفت برای جمهوری اسلامی کمک می کنند. این در حالی است که باراک اوباما در 31 دسامبر 2011 قانون تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را امضاء کرد و این تحریم ها از آغاز ماه جاری میلادی به اجرا درآمده اند. از سوی دیگر کنگره و سنا نیز در ماه های دسامبر و می هر یک الگو های خود را برای تحریم مضاعف ایران ارائه داده اند. از آن پس قانونگذاران و کارمندان آنها مذاکره برای حل برخی اختلافات در طرح های موجود را آغاز کردند و راه های گریز از تحریم ها و انتقال پول و بیمه تانکر ها را مسدود کردند.

یکی از سناتور ها در این مورد خاطرنشان کرد ما به دنبال توافقی هستیم که سنا و کنگره پیش از تعطیلات آگوست آن را بپذیرند. وی مدعی شده است که توافق در این زمینه پیش از جمعه آینده انجام خواهد شد.

این در حالی است که سنا و کنگره سابقه ای طولانی در تصویب طرح های تحریمی علیه ایران دارند. البته همواره اختلاف نظر هایی نیز وجود داشته است. برای مثال لحن طرح های پیشنهادی از سوی یرخی مقامات مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی معتقدند که لحن این طرح ها ضعیف است و باید موضع قاطعانه تری در مورد جمهوری اسلامی اتخاذ شود. برای مثال این گروه خواستار بلوکه کردن دسترسی بانک های ایرانی به هر گونه نقل و انتقال مالی الکترونیک هستند.

این گروه موسوم به اتحاد علیه ایران هسته ای در نامه ای خطاب به سناتور تیم جانسون، رئیس کمیته بانکداری سنا مدعی شده اند که لابی بانکداری در خصوص برخی نکته ها علیه ایران بی توجه است.

 

 

هرچند سویفت، شبکه ارتباطات مالی بین بانکی در جهان ،در ماه فوریه اعلام کرد روابط خود را با ایران قطع می کند و اکنون نیز بانک های تحریم شده ایرانی را از فهرست خدمات خود حذف کرده است اما تندرو ها به دنبال اقدامات بیشتر در این زمینه هستند.

دیپلماسی ایرانی



نظریه های روابط بین الملل

نظریه های روابط بین الملل

 

 

نظم ایده محور

 

  واقعگرایی ( رئالیسم )


سنت واقع گرايی كلاسيك:


واقع گرايی به صورت مكتب انديشه سياست قدرت از آن ياد مي شود. منظور از قدرت تغيير رفتار سايرين در زمينه دلخواه است. واقع گرايی در شکل كلاسيكش در اثر توسيديد يعنی تاريخ جنگهای پلوپونزی مطرح شد كه او بنياد واقع گرايی را اين جمله قرار مي دهد ، حق فقط در بين برابرها وجود دارد حال آنكه قوی ترها آنچه را كه مي توانند انجام مي دهند و ضعيف ترها از آنچه مي خواهند فقط رنج مي برند.
در عصر مدرن در اروپا ماكياولی در كتاب شهريار و هابز در كتاب لوياتان و فردريك ماينك در كتاب دليل وجود دولت آنرا دنبال می كند. مايكل دويل مي گوید مي توان 3 سنت فکری واقع گرايی را با 3 اندیشه كلاسيك پیوند داد.

بنياد گرايی متاثر از ماكياول

ساختار گرايی متاثر از هابز

تكوين گرايی كه تحت تاثیر رو سو است.

در اين كه چه كسی نخستين واقع گرايی بزرگ در تاريخ است اتفاق نظر وجود ندارد. از نظر دوئرتی، منسيوس و كاتيليا نخستين واقع گرا مي باشد. كاتيليا در كتاب آرتاساسترا به توصيف جهان مي پردازد براساس آنچه كه هست نه بر اساس آنچه كه بايد باشد. آرنولد نيبور، آگوستين قديس را نخستين واقع گرا مي داند. ای- اچ_ كار، هم ماكياول را به خاطر 3 عنصری كه در بنیاد فکری او قرار دارد در اين زمينه شاخص می داند، تاريخ و نظريه و جدايی اخلاق از سياست.هابز با بدبینی نسبت به ذات انسان درشمار واقع گرا یان قرار می گیرد.او هم مانند ما کیا ول اخلاق را از سیاست جدا می کند ، می گو ید روابط بین الملل در و ضعیتی قرار دارد  که جنگ همه علیه همه وجود دارد. او معتقد است میثا قها  بدون شمشیر  صر فا کلماتی هستند که نمی تواند انسان را حفظ کنند . هگل نیز جایگاه قدرت را مهم می داند ، باور هگل به اینکه مهم ترین هدف دو لت حفظ خود است از بنیانهای وا قع گرایی محسوب می شود. سیاست قدرت  در زبان المانی 1 نماینده دیگر دارد که هانریش فون تریچکه  است ،به نظر او جنگ  بر بریت نیست بلکه ازمون ا لهی است که سرنوشت ملتها  را به حق تعیین میکند . زمینه طرح نظریه واقع گرایی در نیمه قرن 20

زمينه اصلی طرح نظريه واقع گرايی در بعد از جنگ دوم جهانی آغاز شد. در واقع، واقع گرايی نوين واكنشی دسته جمعی در مقابل آرمان گرايی بوده است.
بحران اقتصادی 1929 روح همكاری بين المللی كه در سالهای 1925 – 1929 بوجود آمده بود را از بين برد. كشورهای توسعه طلب چون آلمان و ايتاليا و ژاپن در صدد تجديد نظر در تقسيمات ارضی و توسعه ثروت خود برآمدند. در شرايطی كه ميليونها تن در طول جنگ درگير شدند و ديگر اهداف آرمان گرايی نمي توانست معنای چندان داشته باشد. تفكر اصلی در بعد از جنگ اين بود كه راه حل نهايی برای جنگ وجود ندارد و توسل به منافع مشترك در بقاء و توسل به حكومت جهانی به جای نظام مركب از دولتها، جملگی پوچ است. بنابراين ناگزير سياست بين الملل بعد از دو جنگ، مبارزه قدرت بوده است. بنابراين واقع گرايی در واكنش به بحران نظام بين الملل و ضربه آن به بنيانهای فكری و فلسفی آرمان گرايانه شكل گرفت.


بنيان فكری واقع گرايی قرن 20


واقع گرايان دولت را بازيگر اصلی صحنه سياست بين الملل تلقی مي كنند و معتقد هستند كه ساير بازيگران مانند شركتهای چند مليتی و به طور كلی سازمانهای غير حكومتی در چهار چوب روابط ميان دولتها عمل می كنند، در حالی كه دولت در سطح داخلی قادر به اعمال اقتدار می باشد در سطح خارجی در يك نظام فاقد اقتدار مركزی با ساير دولتها در همزيستی به سر می برد. در چنين محيطی دولتها با يكديگر رقابت می كنند و ماهيت اين رقابت بر اساس بازی با حاصل جمع صفر تعيين می گردد. واقع گرايان ضمن تاکید  بر قدرت و منافع ملی بر این اعتقادندكه اصولا از بين بردن غريزه قدرت صرفا يك آرمان است. بنابراين تعقيب و كسب قدرت يك هدف منطقی و اجتناب ناپذير سياست خارجی به شمار می رود. آنها برای استقلال دولتها اهميت زيادی قائل هستند و معتقدند كه در نبود حكومت جهانی، عملا دولتها در حالت مبهم به سر می برند و همزيستی از طريق حفظ موازنه قدرت حاصل می شود.
آنها اعتقادی به انقلاب در سياست بين الملل ندارند زيرا معتقدند اگر بازيگران جديدی در صحنه وارد شوند بعد از مدتی مشخصات بازيگران قبلی را پيدا می كنند و در صدد تامين امنيت و منافع خود خواهند رفت. مفهوم ديگر مورد نظر واقع گرايان آشوب زدگی است ،منظور اين است هيچ حكومت مركزي در نظام بين الملل نيست و كنترل مطلق بر كل نظام وجود ندارد و دليل تمايز عرصه داخلی از عرصه بين المللی همين نبود اقتدار در سطح جهانی می باشد. در واقع محيط يا نظام دولتی كه دولتها در آن زندگی می كنند اساسا آنارشيك است و آنارشيك بودن نظام دولتی در واقع ريشه در برداشت هابز در زمينه بر قرار بودن وضعيت طبيعی در روابط بين الملل دارد.از نظر انها تعارض  و رقابت به عنوان رابطه ای است که  در نظام بین الملل حرف اول را می زند .
برخی نويسندگان واقع گرا كه افكارشان از اواخر نيمه نخست قرن 20 تاثير عمده ای بر رشد اين مكتب گذاشت عبارتند از :
ای_اچ_ كار
آرنولد نيبور
فردريك شومان
ريمون آرون
جرج كنان
هانس مورگنتا


به دليل اين كه هانس جی مورگنتا بيشترين تاثير را بر تدريس روابط بين الملل در دانشگاه ها داشت و از سوی ديگر ،نظريه نسبتا جامعی از روابط بين الملل ارائه داده است و او را تنها كسی ميدانند كه به ارائه يك تبيين منطقی و دارای انسجام درونی از رفتار دولتهای ملی پرداخته او را به عنوان يك نظريه پرداز واقع گرايی انتخاب كردم.
كتاب سياست ميان ملتها او را مهم ترين كتاب در رهيافت نظری روابط بين الملل می دانند. می توان او را از نظر معرفت شناختی كاملا مدرن دانست. او قائل به كاربرد خرد و تجربه در شناخت است، به همين دليل ديويد مكلند نظريه مورگنتا را از محركهای اصلی انقلاب رفتاری می داند. مورگنتا هم مانند ديگر نظريه پردازان واقع گرا سرشت انسان را شرور می داند كه اين شرارت او در قدرت طلبی اوست.
مورگنتا نظام بين الملل را آنارشيك می داند، اینکه نظام بین الملل فاقد اقتدار مركزی است ، وجه تمايز آن با جامعه داخلی است. او بر نبود اقتدار مركزی تاكيد دارد. در اين شرايط آنارشيك است كه توسل به زور ميان دولتها مشروعيت ميابد و جنگ به خصوصيت نظام بدل می شود. در واقع منافع ملی و قدرت دو مفهوم اصلی و كليدی نظريه او است، برداشت مورگنتا از قدرت رابطه ای است ، مورگنتا گاه قدرت را به عنوان هدف و غایت سياست در نظر می گيرد، هر چه دولتها از قدرت بيشتری برخوردار باشند بهتر می توانند منافع خود را در سطح بين الملل تامين كنند. گاهی نيز قدرت را به عنوان ابزار مطرح می كند ،كه در اين جا عناصر قدرت ملی اهميت پيدا می كند كه از نظر او عناصر قدرت ملی جغرافيا، منابع طبيعی، توان صنعتی، آمادگی صنعتی و روحيه ملی و عناصر مشابه هستند در واقع قدرت در اين جا چند بعدی و غير قابل تعريف عملی و بيشتر ذهنی است. مفهوم ديگر منافع ملی میباشد كه گاه آنرا به مثابه قدرت تعريف می كند و گاه براساس قدرت مفهوم منافع ملی را جوهر سياست تلقی می كند. در واقع قدرت لازم و ضروری است. يكی ديگر از مفاهيم مورد نظر مورگنتا موازنه قدرت است كه از اين اصطلاح اين طور برداشت می شود كه در آن روابطی ميان كشورهاست كه در آن هيچ يك آن قدر قدرت ندارد كه به تنهايی ديگران تحت سلطه قرار دهند . از نظر او قدرتهايی كه در سياست بين الملل از وضع موجود راضی هستند سياست حفظ وضع موجود، دولتهايی كه ناراضی هستند، سياست امپرياليست و دولتهايی كه در صدد مقابله با آنها بر می آيند، سياست سد نفوذ را دنبال می كنند. سومين سياست هم كه دولتها می توانند دنبال كنند، سياست پرستيژ است كه نمايش قدرت است و جنبه ابزاری دارد يعنی می تواند در خدمت حفظ يا افزايش قدرت باشد. نقدی كه به او وارد می شود اين است كه آثار مورگنتا مشابه يك واقع گرايی نوستالژيك است. او گذشته را دارای اهميت می كند و تصويری آرمانی از ديپلماسی اروپايی در قرن 19 ارائه می دهد كه در واقع نوعی آرمان گرايی است بنابراين شايد ترديد جدی در واقع گرايی او جالب ترين نقد ها باشد.
 ا.ای.اچ.کار
 کتاب بحران 20 ساله از اثار او می باشد. او واقع گرایی را به عنوان پایان مرحله  آرمان گرایی میداندو .او معتقد است که اگر همگان واقعا خواستار دولت جهانی یا امنیت دسته جمعی باشند ، تحقق آن آسان خواهد بود.توجه او به وجه خاص کنشهای انسانی و ساختگی بودن واقعیت  جهان بود. پس واقع گرایی تنها یک مرحله از تفکر و برای رهایی از آرمانشهری است. در واقع انتقادی که به کار وارد است این است که او جایگاه خود را در میان آرمانشهری و واقع گرایی روشن نمی کند.گاه این دو را جمع می کند وگاه غیر قابل جمع می داند. در واقع کار بیشتر نگاه به تغییر و اصلاح دارد و خود را بیشتر عملگرا می داند.


 2.رینولد نیبور


به نظر کنت تامپسون پدر فکری واقع گرایان  می باشد که بیش از همه در راه نیل به یک نظریه منسجم و قابل درک از روابط بین الملل تلاش کرد. گناهکاری انسان ناشی از اضطراب اوست .به اعتقاد او در ذات انسان اراده ی معطوف به زندگی وجود دارد که از اراده ی معطوف به قدرت ناشی می گردد، سیاست بین الملل را تلاش برای حفظ وکسب قدرت می دهند. او معتقد است  هر گاه محدودیتهای اخلاقی برای فرد به عنوان عضو یک گروه بوجود آید به خشونت بیشتر در سطح گروه منجر می شود .فرد هویت خود را از دست می دهد و عضو توده ای بدون نام می شود به این ترتیب گرایش او به قدرت افزایش می یابد. او نیز امکان از بین  رفتن تعارضات در سطح بین المللی را از طریق ایجاد حکومت های جهانی نفی میکند.


3.فردریک شومان


.از نظر او واحد های سیاسی خود مختار هیچ اقتدار بالاتری را نمی پذیرد وبا جنگ منافع خود را دنبال می کنندو حفظ خود هدف هر دولتی است. از نظر شومان صلح هیچ گاه هدف نیست بلکه شرط لازم  برای افزایش قدرت نسبی میباشد. از نظر شومان در این نظام بین الملل موازنه قدرت سازوکار مهمی است ،اعضائ برای دفاع از خود در برابر تهدید متحد می شود و اتحاد آنها تمایل یک کنشگر برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی را سرکوب می کند ، روزنا و دیویس  شومان  را از نمایندگان شاخه ای از مکتب واقع گرایی می دانند که صرفا به عنوان عکس العمل در قبال تحولات جاری در نظام بین الملل ظهور کرد.  

  4.ریمون آرون


در کتاب جنگ و صلح به تحلیل چهار جانبه از روابط بین الملل  در ابعاد نظری .جامع شناختی.تاریخی وعلمی می پردازد.در تصویر آرون از روابط بین الملل واحد های سیاسی مستقلی وجود دارد که هر یک به خود حق می دهند که عدالت را در اختیار گیرند و در مورد جنگ یا صلح تصمیم گیری کنند. هدف اصلی در نظام تضمین امنیت است وقدرت طلبی واحد های سیاسی در نظام بین الملل مورد توجه او است.


5.جرج کنان


او نیز مانند واقع گرایان سرشت بشر را غیر منطقی و خود خواه وسر کش می داند معتقد است ایجاد تغییرات بنیادین در بشر بسیار دشوار است. او معتقد است تعارضات بین المللی پایدار هستند و فقدان هماهنگی در تحولات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی  دولتها در بروز کشاکشها نقش دارد. البته او به استفاده از دیپلماسی هم خوش بین است. در واقع دیپلماسی در نظام بین الملل باعث تعدیل تعاراضات می گردد. او از این نظر مورد نقد قرار می گیرد که در نوشته های خود بر منافع ملی به عنوان هدایت کننده ی سیاست خارجی تاکید می کند. اما مشخص نمی کند دولتها در چه شرایطی به اجماع در مورد منافع ملی خود می رسند و آیا اساسا چنین اجماعی می تواند تشکیل شود و اگر می تواند چگونه؟


نو واقع گرايی :


واقع گرايی در اوايل دهه 1980 به عللی نظير ورود جنگ سرد و رقابت تبليغاتی ميان شرق و غرب و در واكنش به رفتارگرايی و موضوع وابستگی تجديد حيات يافت. در واقع نو واقع گرايی بيش از هر چيز تلاشی برای علمی كردن واقع گرايی است.
نو واقع گرایان عمدتا بر مختصات ساختاری نظام بين الملل تاكيد می كند. در واقع سطح تحليل را نظام بين الملل قرار می دهند و می گویند نظام بین الملل نوع و قواعد بازی را مشخص می كند. نو واقع گرايان مفهوم ساختار سيستمی را توسعه می دهند. در واقع اين ساختار است كه روابط سياسی واحدهای متشكله را تشكل بخشيده، تحت فشار قرار می دهد. در واقع نو واقع گرايان توضيح می دهند كه چگونه ساختارها بدون توجه به مختصاتی كه به قدرت و موقعيت مربوط میشود، بر رفتار و نتايج تاثير می گذارد. بر اين اساس سياست خارجی دولتها تحت تاثير عوامل سيستميك قرار دارد و مانند توپهای بيليارد از همان قواعد هندسه تبعيت می كند. نو واقع گرايان می گويند وقتی سياست بين الملل به صورت يك نظام يا ساختار مجزا دقيقا تعريف شود، اين وضعيت سر آغازی برای نظريه پردازی روابط بين الملل و نقطه عزيمت واقع گرايی سنتی می شود.
نو واقع گرايان بر خلاف واقع گرايان كلاسيك تمايلی به استفاده از زور از خودشان نشان نمی دهند. از نظر آنها تمامي دولتهای موجود در درون نظام بين الملل از لحاظ كاركردی به واسطه وجود فشارهای ساختاری، در وضعيت مشابهی به سر می برد همين وضعيت باعث تحميل نظم و روشی به دولتها می شود.
يكی از حوزه های مورد توجه واقع گرايی جديد مسائل اقتصادی بين الملل بود.
از جمله نظريه پردازان نو واقع گرايی كنت والتز و مورتون كاپلان و رابرت گيپلين و استفان كراسنر می باشد، به دليل اهميتی كه كنت والتر در نظريه پردازی نو واقع گرايی يا به عبارتی واقع گرايی ساختاری دارد. به بررسی نظريه او می پردازيم:


"كنت والتز"


كتاب نظريه سياست بين الملل و انسان، دولت و جنگ از مهمترين متون نظری روابط بين الملل محسوب میشود. والتر بی ترديد علم گراست از هر گونه قضاوت مورگنتايی درباره عقلانيت سياست خارجی پرهيز می كند، به رغم اينكه او را اثبات گرا می دانند اما دقت در آراء او نشان می دهد كه او از بسياری از مفروضه های ساده انگارانه اثبات گرايی فاصله دارد و به همين دليل برخی او را از نظر معرفت شناختی و روش شناختی ابطال گرا و يا لاكاتوشی می دانند. او بر آن است كه ميان نظريه و قانون بايد تفكيك قائل شد. قانون حاكي از وجود رابطه ثابت است، اما نظريه ها عباراتی اند كه قوانين را تبيين می كنند.در واقع والتز در صدد ارائه يك نظريه تبيينی توضيح دهنده سياست خارجی است كه بتواند به سوالهای مشخص پاسخ دهد. سوالی كه بنيان نظريه او را تشكيل می دهد اين است كه چرا دولتها در نظام بين الملل به رغم تفاوتهايی كه از نظر سياسی ، ايدئولوژيك دارند، رفتار مشابهی را در سياست خارجی به نمايش می گذارند؟ اين بر يك برداشت سيستمی از سياست بين الملل متكی است.از نظر او ساختار سیاسی از 3 اصل تشکیل شده است :


1.اصل سازماندهنده
2.تفکیک کارکردها
3. توزیع توانمندیها


اصل سازمان دهنده در جوامع داخلی سلسله مراتبی و در نظام بين الملل آنارشی است. در نظام بين الملل به اين دليل كه دغدغه اصلی تامين امنيت است.جايی برای تفكيك كاركردها باقی نمی ماند و همه بايد به دنبال حفظ بقا به عنوان  مهمترین كاركرد خود باشند و به علت اهميت بقا و فقدان مرجعی برای تضمين بقا در سطح بين المللی، كاركرد همه دولتها تامين بقای خود و امنيت جويی است. در نظام بين الملل توزيع توانمنديها در ميان واحدها عامل تمايز آنهاست و تعيين می كند كه هر يك تا چه حد از توانمندی لازم برای تامين امنيت برخوردار است . او در کتاب انسان ، دو لت ،جنگ  3 سطح تبیین  را برای جنگ مشخص می کند :


1.انسان:سرشت انسان را جنگ طلب می داند، عامل جنگ را انسان میداند .
2.دولت: سرشت جنگ را در جنگ طلب  بودن  دولت های خاص می داند.
3:ساختار انارشیک نظام بین الملل را عامل تعا رض می داند .


البته میگوید بدون شناخت عا مل 1 و 2  نمی توان  به ساختار بین الملل  شناخت پیدا  کرد .


واقع گرايی نو كلاسيك :


واقع گرايی نو كلاسيك عنوانی است كه گيدئون رز به مجموعه ای از آثار در روابط بين الملل داده است كه در تبيين سياست خارجی و فراتر از آن در توضيح روابط بين الملل از بسياری از بينشهای واقع گرايی استفاده كرده است. نو كلاسيكها  برخلاف نو واقع گرايان تنها به عوامل سطح ساختار نظام توجه نمی كنند، بلكه بر آن هستند كه برداشتهای ذهنی و ساختار داخلی دولتها نيز حائز اهميت اندو به نوعی بر لزوم نگاه به سطوح مختلف تحليل تاكيد دارد. نو كلاسيكها را می توان بر اساس تقسيم بندی جك اسنايدر در دو مقوله تهاجمی و تدافعی گنجاند.


واقع گرايان تهاجمی:


در واقع آنها معتقدند كه آنارشی دولتها را وادار می كند كه قدرت نسبی خود را به حداكثر رسانده زيرا امنيت و بقا در درون نظام بين الملل هيچ گاه قطعی نيست و دولتها می كوشند قدرت خود را به حداكثر برسانند. در واقع اين آنارشی وضعيتی هابزی است كه در آن امنيت كم ياب است و دولتها می كوشند با به حداكثر رساندن امتيازات نسبی خود به آن نائل شوند.
از اعضای شاخه واقع گرای تهاجمی می توان به فريد زكريا و جان مرشايمر اشاره كرد. فريد زكريا معتقد است كه هنگامی كه دولتها ثروتمند میشوند، قدرت نظامی خود را افزايش می دهند و هنگامی كه تصمیم گیرندگان اصلی آنها تصور می كنند قدرت آنها از نظر نظامی افزايش يافته راهبردهای تهاجمی اتخاذ می كنند. در واقع از نظر نو كلاسيكهای تهاجمی قدرت دولت مهمتر از قدرت ملی است. زيرا بخشی از قدرت ملی را تشكيل می دهد كه حكومت می تواند از آن برای رسيدن به اهداف خود استفاده كند در واقع از نظر زكريا هر چه قدرت دولت و قدرت ملی افزايش پيدا كند، به سياستهای خارجی توسعه طلبانه منجر می شود.مرشایمر معتقد است که هدف اصلی هر دو لتی آن است که  سهم خود را از قدرت جهانی افزایش داده و این به معنای  کسب قدرت به زیان دیگران است و به نظر او دلیل اصلی  قدرت طلبی  دولتها  را باید  در 3 چیز جستجو کرد:


1 . ساختار آنارشیک نظام بین الملل .
2.توانمندیهای تها جمی که دولتها  از آن بر خوردارند.
3.عدم اطمینان  در مورد  نیات و مقاصد  دشمن .


او بر خلاف واقع گرایان  کلاسیک .سرشت قدرت  طلب  و جنگ طلب بشر را مهم نمی داند  و معتقد است  این دو لتهای قوی هستند که به نهادهای  بین المللی شکل می دهند  تا بتوانند  سهم خود را از قدرت جهانی  را حفظ کنند و دو لتها باید آنچه را که وا قع گرایان تها جمی دیکته می کنند  .عمل  کنند .


واقع گرايی تدافعی:


فرض آنها بر اين است كه آنارشی بين الملل معمولا خوش خيم است يعنی امنيت چندان ناياب نيست و فراوان است در نتيجه دولتهايی كه آنرا در می يابند رفتاری تهاجمی نخواهند داشت و تنها در شرايطی كه احساس كنند تهديدی عليه آنها وجود دارد نسبت به آن واكنش نشان می دهند به نظر، تاليا فرو، واقع گرايی تدافعی مبتنی بر 4 مفروضه است:
معضله امنيت
ساختار ظريف قدرت
برداشتهای ذهنی رهبران ملی
عرصه سياست داخلی


از جمله نظريه پردازان واقع گرايان تدافعی جك اسنايدر و استفان والت هستند. تاكيد والت بر اهميت موازنه تهديد به جای موازنه قدرت است در واقع از نظر او  تنها  صرف  قدرت مهم نيست ساير عوامل هم مهم هستند در واقع از نظر والت: برداشتهای دولت از يكديگر مهم استريا، هر چه دولت تجاوزكارتر باشد ،احتمال اينكه دولت های ديگر بر عليه او موازنه را در پيش بگيرند بيشتر است. اما در مواردی كه دولت های ضغيف تر تصور كنند كه طرف مقابل به پيروزي نزديك می شود آنها سياست همراهی با آن دولت را در پيش می گيرند. بنا بر این هر عملی مبتنی بر تصور و برداشت های دولت ها از يكديگر است.


از جمله انتقادات به واقع گرايان تدافعی اين است كه نمی تواند دولت های تجديد نظر طلب را توضيح دهد و اينكه آنچه كه دولت ها بايد از نظام بين الملل ياد بگيرند با آنچه عملا ياد می گيرند در هم می آمیزد.


منابع:
روابط بين الملل – عبدالعلی قوام، سازمان مطالعات و انتشارات كتب علوم انساني (سمت)، چاپ دوم، تهران :1384
نظريه های متعارض در روابط بين الملل - حميرا مشیر زاده سازمان مطالعات و انتشارات كتب علوم انساني (سمت)، چاپ اول، تهران :1385


نظامیگری؛ مبنای راهبرد منطقه‌ای آمریکا

 

نظامیگری؛ مبنای راهبرد منطقه‌ای آمریکا


 

 

 

 اندیشکده آمریکایی مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک در تحلیل مبانی نظامی در منطقه با بزرگنمایی قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در خلیج فارس، سعی در توجیه خریدهای سرسام آور نظامی اعراب و دخالت قدرت‌های غربی در منطقه دارد.مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک(csis) در پیش نویس گزارشی مبسوط و کتاب گونه، به مباحث امنیتی و نظامی در خلیج فارس پرداخته و ماحصل این نوشته، توازن نظامی در حوزه خلیج فارس را تحت الشعاع پنج مولفه اصلی و تاثیرگذار می‌داند که عبارتند از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، ایران، عراق، قدرت‌های خارجی مانند ایالات متحده و در نهایت نقش آفرینان غیردولتی همچون گروه‌های قومی، شبه نظامیان و القاعده.

جهت گیری این گزارش به گونه‌ای است که ایران را بزرگترین قدرت منطقه و در نتیجه تهدیدی برای کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج‌فارس در حوزه‌های قدرت نظامی و نفوذ در منطقه می‌داند و در نهایت به این کشورها که بیشترشان عضو شورای همکاری خلیج فارس(GCC) نیز هستند توصیه می‌کند که اتحاد و همکاری‌های خود را در درون این شورا بسط داده و برای تقویت جایگاه و کسب موازنه در برابر قدرت ایران، روابط نزدیک خود را با کشورهای غربی همچون آمریکا، بریتانیا و فرانسه گسترش دهند! البته این گزارش برای توجیه خریدهای سرسام آور سلاح از آمریکا توسط کشورهایی که پرسنل کافی برای استفاده از آنها نیز در اختیار ندارند، در کنار سپردن خاک خود به این کشور، کاری نمی‌کند.این گزارش می‌افزاید، رشد ناآرامی‌های سیاسی، انقلاب و بی ثباتی در کشورهای منطقه، تهدیدات جدیدی را برای امنیت داخلی کشورها به وجود آورده که نظایر آن در کشورهایی مانند یمن دیده می‌شود. همین موضوع می‌تواند باعث انتشار این تهدیدها به مرزهای سعودی و عمان هم بشود، ضمن اینکه خطر تروریسم نیز در این شرایط تشدید می‌شود. وجود تمامی این عوامل تهدیدکننده در منطقه، ارزیابی توازن نظامی در خلیج فارس را دشوار می‌کند.ادامه….

این گزارش تاکید دارد که برای تعیین توازن میان کشورها در حوزه تسلیحات متعارف و غیراتمی، هیچ راه و روش مشخصی وجود ندارد. علاوه بر این، ارزیابی توازن اینگونه تسلیحات بین کشورها حتی سخت‌تر است، زیرا گرچه نقش تسلیحات نوین بسیار با اهمیت ارزیابی می‌شود، اما موانع و قابلیت‌های نیروهای رزمی در جنگ به طرز چشمگیری با عواملی مانند آموزش، قابلیت تحمل، کیفیت مهمات، سیستم‌های مدیریت جنگ و قدرت اطلاعات و آگاهی ارتباط دارد.

 

روند مهم در خلیج فارس

 

در این منطقه بسیاری از کشورها به جهت نداشتن تجربه حضور در جنگ، آسیب پذیر، اما هر یک از این کشورها دارای مزایایی هستند. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به علت درآمدهای سرشار نفتی، منابع عظیمی در زمینه نظامی در اختیار دارند و خریدهای کلان نظامی را انجام داده‌اند، اما کارآمدی نیروهای آنها پایین است. این کشورها برای جبران عامل فوق، تلاش بسیاری دارند تا در همکاری با آمریکا، بریتانیا و فرانسه ضمن بالا بردن کارآمدی نیروهایشان، بتوانند به وزنه‌ای در منطقه تبدیل شوند.

 

به همین دلیل است که کشورهای خارجی اکنون در تعیین موازنه نظامی در این منطقه نقش مهمی را ایفا می‌کنند، اما همین کشورهای خارجی در زمینه نیروهای زمینی دچار مشکل زیادی هستند و به هیچ عنوان در مقابله با نیروها و درگیری‌های نامتقارن، ضمن اینکه دارای برتری نیستند، از ضعف‌های عمده‌ای رنج می‌برند.

 

در همین حوزه نیروی نظامی نامتقارن، ایران دارای توان بالایی در سطح نیروها و تسلیحات است. البته این توان با توجه به قدرت موشکی، ایران را به مهره‌ای مهم تبدیل کرده است. عراق هم در این چارچوب بسیاری از توان نظامی خود را از سال ۲۰۰۳ و با اشغال این کشور به وسیله آمریکا از دست داده است و به نظر نمی‌رسد در سه تا پنج سال آینده هم توان استقلال در حوزه تسلیحات متعارف را پیدا کند. از طرف دیگر، گروه‌های غیردولتی در خلیج فارس نقش روبه گسترشی را پیدا می‌کنند. قدرت گروه القاعده و گروه‌های شبه نظامی در عراق، در کنار تشدید درگیری‌های قومی در منطقه، باعث شده است که نقش و قدرت و نفوذ این گروه‌ها در مباحث امنیتی، حتی از نقش کشورها نیز مهم‌تر ارزیابی شود.

 

دغدغه بخش جنوبی خلیج فارس

 

به نوشته این مقاله، بعد از محو عراق و به تاریخ پیوستن دوران صدام که به عنوان تهدید اصلی منطقه محسوب می‌شد، نیاز به کنترل قدرت ایران، کشورهای جنوبی خلیج فارس را واداشت تا به تنظیم برنامه‌های نیروهای نظامی‌شان بپردازند. شورای همکاری خلیج فارس

 

(GCC) از دهه ۱۹۸۰ برای اتحاد موثر در میان شش کشور عربی عضو و ایجاد واحدهای نظامی مشترک تلاش می‌کرد، اما پیشرفت چندانی در این زمینه رخ نداد. از زمان تاسیس شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۰، دامنه گسترده‌ای از پروژه‌های مفید برای بهبود کنش پذیری ارتش‌ها در سایه مشارکت اعضا ارائه شده است، اما اعضای آن، پیشرفت و ترقی شورا را محدود می‌کنند.

 

ایجاد نیروهای واکنش سریع(که از سال ۲۰۰۳ دیگر از آن خبری نیست)، استانداردسازی تجهیزات و نیروها، انجام ماموریت‌های مشترک، ایجاد و ادغام دفاع هوایی مشترک و همکاری‌های دریایی، ازجمله پروژه‌هایی بود که چندان موفقیتی را کسب نکرد. سران این شورا به ویژه پادشاهان عربستان بارها بر لزوم همکاری موثر میان اعضا تاکید کرده‌اند.

 

کشورهای جنوبی خلیج فارس ضمن تلاش برای تشکیل دفاع هوایی مشترک در منطقه، در حال مدرن سازی تسلیحات خود برای توازن در برابر نیروی فزاینده ایران در خلیج فارس هستند!

 

عمده فعالیت‌های این کشورهای عربی در همکاری با آمریکا و اروپا خلاصه می‌شود و روسیه در آن نقش چندانی ندارد، اما چیزی که این شورا را رنج می‌دهد، مناقشات مرزی موجود میان آنها، ناآرامی در منطقه به ویژه در یمن و بحرین، ادامه تنش‌های مذهبی و غیرمذهبی میان بحرین، قطر و کویت و چگونگی رهبری تشکیلات آتی شورا است.

 

همین مسائل بود که فکر تشکیل اتحادیه را در سر رهبران بحرین و عربستان ایجاد کرد که البته با پاسخ سرد دیگر کشورهای عضو شورا روبرو شد و هر یک از این کشورها دلایل متعددی را از حقوق بشر گرفته تا ترس ازدست دادن استقلال سیاسی و اقتصادی در مخالفت با تشکیل این اتحادیه و نپیوستن به آن ابراز کردند.

 

محور توازن عربی

 

آمریکا نقشی اساسی در ایجاد توازن نظامی در خلیج فارس دارد. این قدرت در کنار بریتانیا و فرانسه اهداف مشترکی را در تقابل با قدرت ایران دنبال می‌کند. با اینکه دیدگاه عربستان و آمریکا در مورد اسرائیل یکسان نیست، اما در زمینه نظامی، همکاری‌های دو طرف بسیار پیشرفت داشته است.

 

گرچه به علت جنگ با تروریسم و واقعه ۱۱ سپتامبر این روابط نامشخص و تا حدودی مبهم شده بود، اما عربستان پس از خروج آمریکا از عراق، تسهیلات و امکانات بسیار خوبی را در اختیار آمریکا قرار داد. کویت نیز پایگاه هوایی بزرگی را برای نیروهای آمریکایی ایجاد کرد. بحرین مقر ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکاست و قطر به مرکز عملیات‌ هوایی آمریکا تبدیل شده است. امارات نیز تسهیلات بندری و امدادرسانی دریایی را در کنار همکاری‌های اطلاعاتی برای نیروهای آمریکایی ایجاد کرده است. عمان نیز همکاری‌های نزدیکی را با آمریکا و بریتانیا دارد.

 

طیف وسیعی از مشاوران و مربیان نظامی آمریکایی‌ در کنار نیروهای فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها در کشورهای جنوبی خلیج فارس مشغول فعالیت و درصدد هستند تا قدرت شورای همکاری را تقویت کنند و در این ارتباط، مجموعه سمینارها و مانورهای مشترکی نیز به طور مرتب در این کشورها با هدف ارتقای همکاری‌ها در شورا انجام می‌شود.

 

نابودی موازنه قدرت

 

نابودی نظامی عراق در سال ۲۰۰۳ به طور کلی موازنه خلیج فارس را تغییر داد. طی دو هفته، یکی از قدرتمندترین نیروهای نظامی منطقه به ضعیف‌ترین آنها تبدیل شد، به گونه‌ای که اکنون هیچ هواپیمای رزمی پیشرفته یا موشک زمین به هوایی در اختیار نداشته و این کشور به شدت به واردات تسلیحات از آمریکا محتاج است. به نظر این گزارش، علیرغم موفقیت‌های دولت این کشور در داخل و ایجاد اتحاد میان گروه‌های عراقی، عراق نتوانسته است در زمینه نظامی موفقیتی را کسب کند. تهیه‌کنندگان آمریکایی این گزارش معتقدند‌تحلیل آینده نیروی نظامی ایران سخت و نامشخص است. ایران تلاش می‌کند مشکلات خود را از طریق صنایع داخلی با طراحی و تولید تسلیحات بومی رفع کند. به نظر می‌رسد ایران راهی شبیه چین و هند را در پیش گرفته باشد.

 

درعین حال ایران نشان داده است که ضمن ساخت تسلیحاتی همچون زیردریایی، انواع موشک‌های ضد کشتی و هوایی، سیستم موشکی و دفاع هوایی پیشرفته، توانسته است تسلیحات پیشرفته مورد نیاز خود را از طریق روسیه، چین و کره شمالی به دست آورد. ایران علاوه بر تسلیحات موشکی در زمینه تسلیحات و نیروهای نامتقارن نیز توانایی‌های بسیاری را کسب کرده است.

 

ایران ، بزرگترین و قدرتمند‌ترین کشور خلیج فارس

 

گزارش این موسسه شامل د‌هها جدول و تصویر آماری از توان نظامی و تجهیزات کشورهای حوزه خلیج فارس است و در تقریبا تمامی آنها بر این موضوع تاکید می‌کند که جمهوری اسلامی ایران در تمامی موارد به غیر از هزینه‌ها و خریدهای تسلیحاتی و در اختیار داشتن برخی تجهیزات بسیار پیشرفته که کشورهای غربی آنها را فقط به حکومت‌های عربی حوزه خلیج فارس در قبال خریدهای نفت و گاز ارائه می‌کنند، دارای برتری محسوسی است.

 

به نظر می‌رسد که در ارائه آمارهای در این گزارش، به صورت عمدی نکته‌ای نادیده گرفته شده و فقط بر قدرت و نفوذ فزاینده ایران در منطقه به عنوان زنگ خطری برای کشورهای عربی حوزه خلیج فارس پرداخته شده است. نکته مهم این است که گرچه طبق بسیاری از مؤلفه‌های قدرت، ایران برتر از بقیه کشورها منطقه است، اما در گزارش‌های مطالعاتی آمریکا از منطقه،به این نکته اشاره نمی‌شود که ایران بیشترین جمعیت کشورهای حوزه خلیج فارس را داراست و تمامی کشورهای حوزه خلیج فارس به اضافه عراق، روی هم رفته کمی بیش از نصف جمعیت ایران را دارند، از نظر وسعت کشور و تنوع همسایگان، ایران جزو استثناهاست (البته از نظر وسعت، عربستان از ایران بزرگتر است،‌اما بیشتر خاکش را بیابان‌های بی‌حاصل تشکیل می‌دهد) و این مسائل ایجاب می‌کند که ایران از توان نظامی بالایی برای دفاع از خود برخوردار باشد؛ ضمن اینکه میزان تجهیزات ایران در مقایسه با جمعیت، از حجم پایین تری نسبت به بسیاری از کشورهای کوچک منطقه برخوردار است.

 

در این گزارش تاکید شده است؛ تنها کشوری که از نظر اندازه‌های نظامی قابل رقابت با ایران بود، عراق بود که بعد از جنگ، سرنگونی صدام و اشغال این کشور به وسیله آمریکا، نیروی نظامی این کشور تقریبا نابود شد و به حد صفر رسید.

 

البته به نظر برخی کارشناسان، یکی از اهداف نابودی تجهیزاتی ارتش عراق، جاگزینی آن با تسلیحات جدید و در نتیجه خریدهای تسلیحاتی هنگفت از غرب به ویژه آمریکا، در قبال صدور و فروش نفت، عنوان می‌شود.

 

تسلیحات اعراب در آینه آمار

 

یکی از تصاویر آماری در این گزارش نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران تقریبا روند ثابتی را در شمار نیروهای مسلح خود داشته و تقریبا در طول سه دهه گذشته، تغییر چشمگیری در شمار نیروهایش نداده است.

 

حال آنکه در این آمار نشان داده می‌شود که شمار نیروهای نظامی عراق در راستای نیات کشورگشایانه صدام حسین در سال‌های ابتدایی دهه ۱۹۸۰ به شدت افزایش یافت و حتی در سال ۱۹۸۷ به یک میلیون نفر رسید، اما با شکست در جنگ اول خلیج فارس به حدود ۳۰۰ هزار نفر و حتی در سال ۲۰۰۵ به زیر ۱۰۰ هزار نفر کاهش یافت. عراق در این زمینه دارای بیشترین نوسان در سی سال گذشته بود.

 

نکته دیگری که این گزارش نشان می‌دهد، روند تدریجی رشد نیروهای نظامی و امنیتی عربستان بعد از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ است که این کشور را از نظر شمار نیروهای امنیتی، به دومین کشور منطقه که دارای بیشترین شمار نیرو است( بعد از کشور عراق) تبدیل کرد؛ ضمن اینکه عربستان ازنظر تجهیزات، دارای مدرن‌ترین تسلیحات در منطقه است.

 

در مورد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس باید گفت که هریک از آنها سعی دارند به صورت تخصصی به یک جنبه از قوای نظامی بپردازند، ضمن اینکه در این منطقه، فقدان تجربه عملیاتی در شرایط واقعی، بارز است. به علاوه در زمینه‌های انجام عملیات مشترک، مدیریت صحنه‌های جنگ، مدیریت اطلاعاتی بازسازی و جنگ شبانه، مشکلات فراوانی گریبانگیر این کشورهاست.

 

این پژوهش در زمینه دریایی و هوایی، رقابت را میان ایران، عربستان و آمریکا عنوان می‌کند و تاکید دارد که میزان نیروها و تجهیزات آمریکایی در این حوزه و بخش موشکی، مشخص نیست.

 

ایران بعد از انقلاب به تدریج توانست تجهیزات هوایی خود را به روزرسانی کند و در زمینه ساخت و بازسازی این تجهیزات به همراه برخی پیمانکاران خارجی، اقداماتی را آغاز کرد. نکته جالب در این پژوهش این است که براساس اطلاعات، با اینکه عربستان سعودی دارای هواپیماها و تجهیزات پیشرفته است و از نظر شمار نیرو رتبه یک منطقه را داراست، اما از نظر سطح تعلیمات نیروهایی که توانایی استفاده از این امکانات را داشته باشند، در مضیقه قرار دارد. امارات نیز گرچه دارای تسلیحات پیشرفته‌ای است، اما از نظر افراد و کارآمدی نیروها با مشکلات زیادی روبروست.

 

نکته جالب دیگر پژوهش این است که عراق در ابتدای قرن ۲۱، حدود ۳۵۰ هواپیمای آماده برای جنگ در اختیار داشت، اما بعد از حمله و اشغال آمریکا، این کشور فقط دارای سه فروند هواپیمای جنگی قابل استفاده بود. براساس این گزارش، خرید هواپیماهای«F-16 »

 

آمریکایی توسط عراق، که بحث آن مطرح است، می‌تواند جایگاه این کشور را در عرصه هوایی بهبود ببخشد. گرچه کشورهای جنوبی خلیج فارس تلاش دارند تجهیزات جدیدتر سطحی را در اختیار بگیرند تا بر قدرت آنها در موازنه با ایران افزوده شود، اما به استناد این گزارش، نبود توانایی عملیاتی، تخصص و وجود برخی جهت گیری‌ها، این کشورها را از همکاری با یکدیگر و درنتیجه کسب جایگاه، بازداشته است. این موضوع نه فقط در مباحث توان هوایی این کشورها، بلکه در حوزه دریایی و زیرسطحی نیز به چشم می‌خورد.

 

این موضوع که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به مراتب بسیار بیشتر از ایران و عراق پول صرف هزینه‌های نظامی خود می‌کنند موضوعی آشکار است، اما تمامی این هزینه‌ها که صرفا برای واردات تسلیحات خرج می‌شود، نتوانسته است موجب افزایش همکاری‌ها یا رسیدن به اهدافی مشترک بشود و برای ایجاد نیروهایی کارآمد، بازدارنده و موازنه بخش، بی حاصل بوده است. میزان خریدهای تسلیحاتی کشورهای جنوبی خلیج فارس گرچه از مدت‌ها قبل ادامه داشته است، اما این موضوع از زمان اشغال عراق به وسیله آمریکا در سال ۲۰۰۳ رشد چشمگیری داشته است. آمارها نشان دهنده آن است که عربستان سعودی از نظر هزینه‌های نظامی در صدر کشورهای منطقه و جهان قرار می‌گیرد و بعد از آن با فاصله زیاد، کشورهای کوچک این منطقه قرار گرفته اند.

 

ضمن اینکه نسبت به اندازه، هر یک از کشورهای این منطقه، همچون کویت، امارات و عمان، هزینه‌های بسیار بالایی را به تسلیحات اختصاص داده و در ردیف بعد از عربستان قرار می‌گیرند.

 

آمار حاکی از آن است که در برخی سال‌ها میزان هزینه بعضی از کشورهای کوچک این منطقه، به اندازه همسایه بزرگ شمالی خلیج فارس یعنی ایران بوده یا حتی از آن نیز فراتر رفته است. باید به این نکته توجه کرد که ایران از نظر وسعت و جمعیت دهها برابر آنهاست.

 

در خلال سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۹، میزان واردات تسلیحات عربستان بیشتر از کل واردات تسلیحات تمامی کشورهای منطقه بود، گرچه کویت و امارات نیز سهم عمده‌ای از واردات تسلیحاتی به این منطقه را به خود اختصاص داده‌اند. ایران در خلال سال‌های دهه ۱۹۹۰ در زمینه واردات تسلیحات، چندان فعال نبود. در سال‌های ابتدایی دهه اول قرن ۲۱ به تدریج عربستان از واردات و خریدهای تسلیحاتی خود کاست و تا سال ۲۰۰۴ امارات جای این کشور را گرفت.

 

ضمن اینکه در این سال‌ها عراق به علت تحریم تسلیحاتی و سپس حمله آمریکا، قادر به واردات تسلیحات نبود و ایران نیز به تدریج از سال ۲۰۰۷ به دلیل برخی تحریم‌های بین المللی و به دلایل اقتصادی، از حجم واردات تسلیحاتی خود کاست.

 

درحالیکه براساس آمار، هزینه‌های نظامی ایران که دارای جمعیتی به مراتب بیشتر از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و وسعتی بیشتر از این کشورهاست، سالانه عمدتا کمتر از ۵ میلیارد دلار بوده است، اما میزان خریدهای عربستان در خلال سال‌های ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۱۱، از ۲۲ میلیارد آغاز شد و در سال آخر این دوره، به بیش از ۴۵ میلیارد دلار رسید.

 

میزان هزینه‌های تسلیحاتی کل شش کشور عضو این شورا نیز در خلال این دوره از ۳۵ میلیارد دلار سال ابتدایی آن، تا بیش از ۶۸ میلیارد دلار در سال آخر در نوسان بوده است.

 

این کشورها در سال ۲۰۰۴ کمترین هزینه تسلیحاتی را با ۳۰ میلیارد دلار به ثبت رسانده اند. در این سال، عربستان به تنهایی حدود ۲۱ میلیارد دلار هزینه نظامی داشته است. عربستان در سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۸ کمتر از ۶۰ میلیارد دلار خرید تسلیحاتی داشت که حدود ۴۰ میلیارد دلار از این مقدار از آمریکا و بقیه عمدتا از کشورهای اروپایی بوده است، درحالی‌که روسیه کمتر از نیم میلیارد دلار تسلیحات به این کشور ارسال کرده است.

 

این گزارش، مجموع خریدهای تسلیحاتی ایران در این ۱۱ سال را حدود ۸ میلیارد دلار برآورد کرده است. حال آنکه خریدهای تسلیحاتی امارات متحده عربی در همین سال‌ها بیش از ۳۵ میلیارد دلار عنوان شده است.

 

گزارش این موسسه آمریکایی به صورت مبسوط خریدهای تسلیحاتی کشورهای عربستان، کویت، امارات، عراق، بحرین، قطر و عمان را با ذکر تاریخ، موضوع معامله و ارزش قرارداد در ۱۰ سال منتهی به سال ۲۰۱۲، ذکر کرده است.

مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک(csis)


امریکایی‌ها در فکر تجزیه عربستان
 
واشنگتن روز به روز از ریاض فاصله می‌گیرد
امریکایی‌ها در فکر تجزیه عربستان
 

امریکا در حال حاضر دیگر حمایت چندانی از ریاض نمی‌کند و در صورتی که اعتراض‌های اجتماعی در آن آغاز شوند نیز بیش از پیش ذهن استراتژیست‌های امریکایی بر ترویج دموکراسی در خاورمیانه متمرکز خواهد شد.
 
 

 تلاش مقام‌های عربستانی برای ترویج دموکراسی در سوریه و کمک به مردم این کشور دروغی بیش نیست، عربستان با این کار در حقیقت هدف دیگری را دنبال می‌کند. خیلی ساده است، این کشور به دنبال ضربه زدن به هم‌پیمان اصلی ایران در منطقه یعنی سوریه است. به عبارت دیگر به طور کلی عربستان قصد دارد به مراکز شیعه در خاورمیانه حمله کند. در عین حال هدف دیگر عربستان از گسترش تخریب و تشدید بحران در سوریه جلوگیری از قیام مردمی در داخل خاک خود و جلوگیری از انفجار احتمالی‌ای است که روز به روز ابعاد تازه‌ای از آن نمایان می‌شود.

 

روزنامه گاردین اخیرا در گزارشی یادآور شد که در عربستان زمینه‌های لازم برای وزیدن بهار عربی مهیا است. قلع و قمع گسترده توسط نیروهای وابسته به حکومت، فساد گسترده در دستگاه حکومتی کشور، بازداشت‌های دسته جمعی شهروندان و افزایش روز افزون زندانیان سیاسی همگی عوامل کافی برای آغاز انقلابی عظیم علیه حکومت حاکم بر این کشور محسوب می‌شوند. هیئت حاکمه عربستان از این که فرد فرد شهروندان عربستانی علیه حکومت شوند به شدت نگران است به ویژه که از بابت قطع حمایت‌های امریکا از خود نیز می‌ترسد. برای همین برای حفظ و حمایت از مصالح امریکا همه کار می‌کند غافل از این که در حقیقت زمان سرنوشت خود را نزدیک‌تر می‌کند.

کاخ سفید به ریاست باراک اوباما روز به روز از عربستان دور می‌شود، روابط فعلی واشنگتن با ریاض این واقعیت را ثابت می‌کند. کاملا روشن است که ایالات متحده امریکا در حال حاضر دیگر حمایت چندانی از ریاض نمی‌کند و در صورتی که اعتراض‌های اجتماعی در آن آغاز شوند نیز بیش از پیش ذهن استراتژیست‌های امریکایی بر ترویج دموکراسی در خاورمیانه متمرکز خواهد شد. ‌همان طور که اکنون در میان اندیشه‌های امریکایی‌ها دقیق شویم در می‌یابیم که آن‌چه در ذهن آنها و در جلسات پشت درهای بسته‌شان می‌گذرد، کشیدن نقشه خاورمیانه جدید است. تقریبا تمامی آنها به رغم اختلاف‌های بسیار بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن این که در خاورمیانه جدید عربستان یک پارچه وجود ندارد.

اخیرا مقاله‌ای در مجله فیر ونیتی، "Vanity Fair " تحت عنوان "مرزهایی بر روی شن" منتشر شد که در آن اندیشه و تفکرات دیپلمات‌های سابق و تحلیلگران سیاسی امور خاورمیانه منتشر شده بود. تقریبا همه آنها متفق القول تاکید داشتند که عربستان و عراق تجزیه خواهند شد. در حال حاضر می‌توان گفت که عراق عملا تجزیه شده است و تنها عربستان سعودی باقی مانده تا وارد این مرحله شود. در این مقاله مایکل دیوی و رالف پیترز پیشنهاد می‌دهند که عربستان به چند کشور تجزیه شود تا بدین ترتیب احتکار نفت توسط عربستان سعودی از بین برود.

از سویی این نکته‌ای را نیز باید در نظر داشته باشیم که خاورمیانه در حال حاضر به رده پنجمین منبع تامین کننده نفت ایالات متحده تنزل یافته است. امریکا در سال‌های اخیر واردات نفت خود از ونزوئلا، کانادا، کشورهای غرب آفریقا، نیجریه و مکزیک را افزایش داده است. همچنین ایالات متحده تلاش‌های تازه‌ای را برای توسعه چاه‌های نفتی خود آغاز کرده و منابع نفتی تازه‌ای را نیز کشف کرده که این مساله باعث می‌شود تا از وابستگی‌اش به کشورهای صادرکننده نفت کاسته شود. در حال حاضر بیشتر نفت کشورهای عربی خلیج فارس به چین و اروپا صادر می‌شود. این مساله ایده تجزیه عربستان در ذهن استراتژیست‌های بزرگ ایالات متحده را تقویت می‌کند.  

از لحاظ رسانه‌ای نیز امریکایی‌ها توجیهات لازم برای حمله به عربستان سعودی را فراهم کرده‌اند. دو تن از نمایندگان مجلس سنای امریکا در ارائه گزارش خود پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 گفتند که احتمالا عربستان سعودی در آن حوادث دست داشته است. باب گریم، عضو سابق مجلس سنا کاملا اطمینان دارد که میان گروه‌های تروریستی مسبب حوادث 11 سپتامبر با دولت عربستان سعودی ارتباط مستقیم وجود داشته است. به اعتقاد تاییدکنندگان این سناریو عربستان سعودی مقادیر متنابهی پول به سازمان‌های تروریستی از جمله القاعده داده‌ است. با توجه به این دیدگاه این موارد می‌توانند هر موقع که نیاز شود به سلاحی علیه عربستان سعودی تبدیل شوند.

امریکایی‌ها برای پیشبرد اهداف علیه عربستان می‌توانند از قطر، کشوری که توانایی‌های خود را در تلاش‌ها برای سرنگونی معمر قذافی به خوبی نشان داد و اکنون نیز برای سرنگونی نظام بشار اسد تلاش می‌کند، کمک بگیرند. این سناریو زمانی بیشتر تقویت می‌شود که چندی پیش فیلم ویدئویی در اینترنت منتشر شد که در آن نشان می‌داد شیخ حمد بن خلیفه، امیر قطر می‌گوید که نظام عربستان سعودی حتما به دستان قطری‌ها سرنگون خواهد شد. علاوه بر آن گفته می‌شود که امیر قطر گزارش مفصلی را درباره وضعیت جاری در عربستان در اختیار ایالات متحده امریکا و بریتانیا قرار داده و از آنها خواسته است که برای سرنگون نظام حاکم بر عربستان تلاش کنند. برای کسی پوشیده نیست که قطر یکی از مهمترین کشورهای حامی بهار عربی است، از این رو به هیچ وجه بعید نیست که برای کشاندن این انقلاب به عربستان نیز نهایت تلاش خود را به کار گیرد.

بنابر این لازم است در وضعیت فعلی اوضاع جاری در عربستان به دقت زیر نظر گرفته شود و این نکته نیز مد نظر باشد که افق پیش روی خاورمیانه تحت عنوان "خاورمیانه بزرگ" بیش از پیش دراماتیک خواهد بود. نقشه‌ای که قرار است بر اساس مصالح امریکا علیه عربستان شکل بگیرد و سیاست‌های عربستان نیز در برابر آن دست بسته و ناتوان است.

صدای روسیه


چه کسی معاون میت رامنی می شود؟

چه کسی معاون میت رامنی می شود؟

با نزدیک شدن به زمان کنوانسیون حزب جمهوری خواهان، میت رامنی به دنبال انتخاب معاون است.افراد مختلفی برای این پست در نظر گرفته شده اند.
 


با نزدیک شدن به زمان کنوانسیون حزب جمهوری خواهان، میت رامنی به دنبال انتخاب معاون است.افراد مختلفی برای این پست در نظر گرفته شده اند.

 

معاون رئیس جمهور :

 

در آمریکا،معاون رئیس جمهور اولین پست کابینه است که توسط رئیس جمهور تعیین می شود.معاون در کنوانسیون حزب که حدود 3 ماه قبل از انتخابات برگزار می شود،انتخاب خواهد شد.در روز انتخابات نام معاون در کنار نام کاندیدای ریاست جمهوری بر یک برگه است و رأی دهندگان به هر دو نفر رأی می دهند.اهمیت معاون در زمانی است که رئیس جمهور استعفا دهد،برکنار شود و یا فوت کند در آن صورت به جای وی معاونش،رئیس جمهور می شود.تاکنون 9 بار این اتفاق افتاده است.

1.      در 1841 ، جان تیلور به جای ویلیام هنری هریسون (مرگ طبیعی)

2.      در 1850 ، میلارد فیلمور به جای زاخاری تیلور (مرگ طبیعی)

3.      در 1865 ، اندرو جانسون به جای آبراهام لینکلن (ترور)

4.      در 1881 ، چستر آرتور به جای جیمز گارفیلد (ترور)

5.      در 1901 ، تئودور روزولت به جای ویلیام مک کینلی (ترور)

6.      در 1923 ، کلوین کولیج به جای وارن هاردینگ (مرگ طبیعی)

7.      در 1945 ، هری ترومن به جای فرانکلین روزولت (مرگ طبیعی)

8.      در 1963 ، لیندون جانسون به جای جان کندی (ترور)

9.      در 1974 ، جرالد فورد به جای ریچارد نیکسون (استعفا)

معاون رئیس جمهور همچنین رئیس سنا هم محسوب می شود و در مواردی که در رأی گیری سنا آرای 50 -50 به دست بیاید معاون می تواند در رأی گیری شرکت کند و رأی وی تکلیف آن لایحه را مشخص می کند.

 

معاون میت رامنی :

 

 برای انتخاب معاون به فاکتورهایی مختلفی مانند سن،جنسیت،تجربه، نژاد،دین، محبوبیت،عملکرد و ایالت وی توجه می شود.انتخاب معاون به یک بررسی جامع نیاز دارد.برای این که بهترین شخص با بیشترین امتیاز برای همکاری انتخاب شود تا بتوان رأی بیشتری به دست آورد.در کمپین هر کاندیدا تیمی مختص این کار تشکیل می شوند تا افراد مهم و تأثیرگذار را تعیین کنند در ابتدا لیستی 15 تا 20 نفره تهیه می شود تا این که در انتها به لیستی 3 نفره محدود می شود.لیست اولیه برای رامنی شامل این نفرات می باشد :

 

1.jpg

کریس کریستی

فرماندار نیوجرسی

یکی از محبوب ترین افراد در حزب جمهوری خواه

2.jpg

ریک سنتوروم

سناتور سابق پنسیلوانیا

مورد حمایت محافظه کاران اجتماعی

3.jpg

پاتریک تومی

سناتور پنسیلوانیا

سابقه کار در مسایل بودجه، بدهی و هزینه

4.jpg

جب بوش

فرماندار سابق فلوریدا

برادر جورج دبلیو بوش،ایالت مهم،عملکرد مثبت در زمینه ی مهاجرت

5.jpg

جیم دمینت

سناتور کارولاینای جنوبی

مورد حمایت تی پارتی و محافظه کاران

6.jpg

نیکی هالی

فرماندار کارولاینای جنوبی

اولین فرماندار زن هندی تبار

7.jpg

مایک هاکابی

فرماندار سابق آرکانزاس

کاندیدای مقدماتی 2008،پوپولیست اقتصادی و مورد حمایت محافظه کاران اجتماعی

8.jpg

بابی جیندال

فرماندار لوئیزیانا

یکی از محبوب ترین فرمانداران و محافظه کاران در کشور،جوان،اولین فرماندار هندی تبار

9.jpg

باب مک دانل

فرماندار ویرجینیا

فرماندار محبوب ایالتی مهم

10.jpg

رند پل

سناتور کنتاکی

پسر ران پل که مورد حمایت لیبرتارین هاست

11.jpg

مارکو روبیو

سناتور فلوریدا

جوان،هیسپنیک،ایالت مهم،محبوب تی پارتی

12.jpg

جان تون

سناتور داکوتای جنوبی

ستاره ی نوظهور جمهوری خواهان

13.jpg

تیم پالنتی

فرماندار سابق مینه سوتا

تجربه سیاسی بالا در ایالت،یکی از اولین حامیان رامنی

14.jpg

پل رایان

نماینده ویسکانسین

جوان،رئیس کمیته بودجه مجلس نمایندگان،ایالت مهم،مورد حمایت محافظه کاران و تی پارتی

15.jpg

میچ دنیلز

فرماندار ایندیانا

مدیر بودجه جورج دبلیو بوش

17.jpg

سوزانا مارتینز

فرماندار نیومکزیکو

اولین فرماندار زن هیسپنیک،ایالت مهم

16.jpg

راب پورتمن

سناتور اوهایو

محبوبیت بالا،متخصص مسایل بودجه،مدیر بودجه جورج دبلیو بوش،ایالت مهم،عامل پیروزی رامنی در اوهایو در انتخابات مقدماتی

18.jpg

برایان سندووال

فرماندار نوادا

ایالت مهم،هیسپنیک

19.jpg

کاندولیزا رایس

وزیر سابق امور خارجه

محبوبیت بالا در میان جمهوری خواهان،متخصص سیاست خارجی

20.jpg

کلی آیوت

سناتور نیوهمشایر

ایالت مهم

21.jpg

هالی باربر

فرماندار سابق میسی سیپی

نفوذ بالا در حزب

منبع : واشینگتن پست، پولیتیکو، نیویورک تایمز

 

هرکدام از این افراد دارای مزایایی هستند که به رأی آوردن رامنی کمک می کند.ازمیان افراد نام برده شده افرادی که بیشترین شانس را دارند شامل این نفرات می شود : کریستی،جیندال،مک دانل،پالنتی،پورتمن،روبیو،رایان،تون، رایس و آیوت.تیم انتخاب معاون کمپین رامنی در انتها لیستی 3 نفره را آماده کرده است که رامنی باید انتخاب کند که کدام را به معاونت خود قبول دارد این سه نفر شامل پورتمن،پالنتی و جیندال می شوند.در دوره های قبل هم کاندیداها 3 نفر نهایی برای انتخاب معاون داشتند.در 2008 لیست کوتاه باراک اوباما برای معاونت شامل جوزف بایدن،اوان بای و تیم کاین بود که اوباما بایدن را انتخاب کرد و لیست کوتاه مک کین شامل میت رامنی،تیم پالنتی و جوزف لیبرمن بود.ولی مک کین پیلین را انتخاب کرد.گفته می شود انتخاب اصلی رامنی بود ولی مک کین به خاطر مشکلات مالیاتی رامنی وی را انتخاب نکرد البته این موضوع را مک کین رد و از انتخاب پیلین دفاع کرد.

امسال رامنی هم می تواند مثل مک کین یک انتخاب شگفتی ساز انجام دهد مثلاً یک هیسپنیک را انتخاب کند یا دوباره یک زن را به عنوان معاون انتخاب کند ولی تجربه نشان داده است که این انتخاب ها نتیجه ی مثبتی نداشته است و معاونی به کاندیدا کمک می کند که سابقه ی خوب و عملکردی قدرتمند داشته باشد.در 1984 والتر ماندیل کاندیدای دموکرات برای اولین بار یک زن را به معاونت انتخاب کرد یعنی جرالدین فرارو، ولی نتوانست پیروز شود.در 2000 ال گور کاندیدای دموکرات برای اولین بار یک یهودی به نام جوزف لیبرمن را انتخاب کرد ولی رأی نیاورد و در 2008 مک کین برای اولین بار در حزب جمهوری خواه یک زن را برای معاونت انتخاب کرد که وی هم رأی نیاورد.

انتخاب معاون برای رأی دهندگان از اهمیت بالایی برخوردار است برطبق نظرسنجی سی بی اس نیوز و نیویورک تایمز، 74 درصد از رأی دهندگان گفته اند انتخاب کاندیدای معاونت، تأثیر زیاد و یا تا حدودی زیاد دارد و 26 درصد گفته اند تأثیری بر رأی آنها ندارد.نظرسنجی صورت گرفته توسط فاکس نیوز از میان رأی دهندگان جمهوری خواه نشان می دهد که رایس با 30 درصد،روبیو با 19 درصد،کریستی 8 درصد و رایان با 8 درصد محبوب ترین کاندیداهای معاونت هستند.براساس نظرسنجی فاکس نیوز اوباما 45 به 41 درصد از رامنی پیشی گرفته است ولی اگر رامنی رایس را انتخاب کند اوباما و رامنی 46 به 46 درصد مساوی می شوند.همچنین طبق نظرسنجی کالج ماریست اگر روبیو انتخاب شود پیشتازی اوباما از 2 درصد به 5 درصد افزایش می یابد.همچنین جان مک کین از احتمال انتخاب پورتمن به عنوان معاون رامنی خبر داده است.

در روزهای اخیر خبرهایی مبنی بر انتخاب معاون توسط رامنی در هفته ی جاری شنیده شد. البته به طور رسمی معاون در کنوانسیون ملی جمهوری خواهان که در روزهای 27 تا 30 آگوست در تمپای فلوریدا برگزار می شود معرفی خواهد شد ولی همیشه قبل از کنوانسیون انتخاب می شود، که زمان آن در دوره های مختلف متفاوت بوده است و معمولاً در هفته ی آخر منتهی به کنوانسیون معرفی می شود.اما دلیل رامنی برای انتخاب زود تر از موعد به دلیل حملات زیادی است که متوجه وی شده است.این حملات از ماه گذشته تاکنون بر سر موضوع کمپانی «بین کپیتال» همچنان ادامه دارد و علاوه بر آن مسئله اظهارنامه مالیاتی رامنی هم مطرح شده است.گزارش هایی مبنی بر فرار مالیاتی رامنی موجود است و این که وی قسمتی از درآمدهایش را مخفی می کند و حساب های بانکی زیادی در کشورهای خارجی از جمله سوئیس دارد.همچنین وی قسمتی از فعالیت های اقتصادی اش را به کشورهای خارجی منتقل کرده است تا مالیات ندهد.رامنی تاکنون اظهارنامه مالیاتی دو سال اخیر خود را منتشر کرده است و در همان اظهارنامه ها هم مالیاتی که وی داده است خیلی کمتر از میزان ثروتش است وی با ثروتی حدود 190 تا 250 میلیون دلار فقط 14 درصد مالیات داده است در حالی که میزان مالیات برای میلیونرها بالا ی 30 درصد می باشد.علاوه بر دموکرات ها که خواهان انتشار اظهارنامه های مالیاتی رامنی در سال های گذشته هستند تعدادی از جمهوری خواهان هم به رامنی توصیه کرده اند که اظهارنامه ها را منتشر کند.نظرسنجی گالوپ نظر مردم را در این رابطه نشان می دهد.

 

Majority of Americans Want Romney to Release Tax Returns .....gif

منبع : گالوپ

 

54 درصد از کل مردم عقیده دارند که رامنی باید اظهارنامه ها را منتشر کند و 37 درصد مخالف هستند.75 درصد دموکرات ها،53 درصد مستقل ها و 30 درصد جمهوری خواهان موافق انتشار اظهارنامه هستند و 19 درصد دموکرات ها،36 درصد مستقل ها و 65 درصد جمهوری خواهان مخالف هستند.کمپین رامنی تاکنون اعلام کرده است که اظهارنامه ها را منتشر نمی کند.رامنی برای خارج شدن از این فضا به دنبال اعلام نام معاون است تا بتواند انرژی دوباره ای به کمپین خودش دهد.البته امکان اعلام نام معاون بعد از سفر بین المللی رامنی هم وجود دارد.رامنی در هفته ی آینده به انگلیس،لهستان و اسرائیل سفر خواهد کرد.رامنی با این سفر به دنبال تقویت نقطه ضعفش یعنی فقدان تجربه در سیاست خارجی است.

 

تبلیغات تلویزیونی :

 

آخرین تبلیغ کمپین اوباما به مالیات دادن رامنی اشاره می کند و این که وی اظهارنامه های مالیاتی سال های پیش خود را چرا منتشر نمی کند و در پایان این سؤال را مطرح می کند که رامنی چه چیزی را پنهان می کند؟ در تبلیغ دیگری وطن پرست بودن رامنی زیر سؤال می رود در تبلیغ این موضوعات مطرح می شود که رامنی شغل ها را از آمریکا به چین، هند و مکزیک منتقل کرده است،میلیون ها دلار در بانک های سوئیس دارد برای فرار مالیاتی، فعالیت های اقتصادی اش را به جزایر اطراف آمریکا منتقل کرده است و در پایان گفته می شود وی راه حل مشکلات نیست بلکه خود مشکل است.در آخرین تبلیغ کمپین رامنی به حملات کمپین اوباما علیه رامنی اشاره می شود و آنها را ناعادلانه می داند و قسمتی از سخنرانی اوباما در کنوانسیون ملی حزب در سال 2008 را نشان می دهد که چگونه وی در مورد استراتژی انتقاد از رقیب صحبت می کند و در پایان گفته می شود ما انتظار بیش تری از رئیس جمهور داریم.

 

نظرسنجی :

 

در نظرسنجی واشینگتن پست از رأی دهندگان پرسیده شده است که اگر انتخابات امروز برگزار شود به چه کسی رأی خواهند داد؟

 

w-poll0710a ....jpg

منبع : واشینگتن پست

 

47 درصد اوباما را انتخاب و 47 درصد هم رامنی را انتخاب کرده اند.38 درصد قطعاً،6 درصد احتمالاً اوباما را انتخاب می کنند و 3 درصد احتمال دادند نظرشان عوض شود.36 درصد قطعاً،6 درصد احتمالاً رامنی را انتخاب می کنند و 5 درصد ممکن است نظرشان عوض شود.نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو پیشتازی اوباما را نشان می دهد.

 

7-12-12-1.png

منبع : مرکز تحقیقات پیو

 

در نمودار بالا سیر تغییرات را از اکتبر 2011 تاکنون نشان می دهد.در جولای، اوباما با 50 به 43 درصد از رامنی پیشی گرفته است.

نویسنده: حسین هوشمند


تلاش آلمان برای همراه کردن چین با غرب در مناقشه سوریه

 

تلاش آلمان برای همراه کردن چین با غرب در مناقشه سوریه

 

 

مسکو با مقاومت در برابر یکه تازی های آمریکا و غرب در مورد تحولات منطقه خاورمیانه، غربی ها را در تلاش برای همراه کردن پکن با سیاست های خود مصمم تر کرده است.آلمان به عنوان یکی از همپیمان های آمریکا و عضوی از اتحادیه اروپا که این روزها برای تحت فشار گذاشتن دولت سوریه در تن دادن به خواسته های غیر منطقی خود از هیچ تلاشی دست بردار نیستند، بعد از ناامیدی از عقب نشینی مسکو از مواضع قاطع خود، این روزها رایزنی ها برای همراه کردن پکن را در دستور کار خود قرار داده است.

هفته نامه اشپیگل روز یکشنبه در نسخه آنلاین خود با انتشار مطلبی در این زمینه، نوشت: چین علاقمندی بزرگی برای تقویت رابطه تجاری خود با کشورهای منطقه خاورمیانه و حوزه خلیج فارس در قبال تامین منابع انرژی خود دارد و آلمان نیز با استفاده از همین علاقمندی،ماموریت جدیدی برای نزدیک کردن این کشور با سیاست های غرب در رابطه با تحولات منطقه از جمله مناقشه سوریه را در دستور کار قرار داده است.این رسانه آلمانی در همین رابطه به نقل از منابع خود در دولت آلمان، نوشت: صدر اعظم ‘آنگلا مرکل’ این روزها از نشست های مختلف بین المللی و مجامع دیپلماتیک استفاده و تلاش می کند تا با مطرح کردن این موضوع با رهبران چین، مقامات پکن را با سیاست های غرب در مورد سوریه همراه کند.به نوشته اشپیگل، وزیر امور خارجه آلمان نیز در همین راستا ماموریت یافته تا با همتای چینی خود مذاکراتی برای قانع کردن آنها داشته باشد.ادامه….

 

این نشریه در ادامه می نویسد: ‘گیدو وستروله’ وزیر امور خارجه ماموریت یافته تا این موضوع را به وزیر خارجه چین القا کند که در صورت همراهی نکردن پکن با غرب در مورد سوریه، این پافشاری در تراز تجاری چین با کشورهای عربی منطقه خاورمیانه تاثیر نامطلوبی خواهد داشت.

 

وستروله طی ماه های گذشته سفرهای متعددی به منطقه خاورمیانه داشته و با مقام های عربی منطقه دیدارهای مختلفی برگزار کرده که در گفت وگو با همتای چینی خود از این دیدارها به عنوان برگ برنده و نشانه ای از نزدیکی آلمان با کشورهای نفت خیز خلیج فارس یاد می کند.

 

در حالی که دولت آلمان همچنان سخت بدنبال جذب پکن به سمت خود و همراه کردن با سیاست های غربی در رابطه با تحولات منطقه است، شواهد حاکی از این است که این کشور از همراهی مسکو در این زمینه بطور کامل ناامید شده و در تلاش برای همراه کردن روسیه با سیاست های غرب ناکام مانده است.

 

مرکل در نشستی که اواخر ماه ژوئن در برلین با ‘ولادیمیر پوتین’ رییس جمهوری روسیه داشت، به این نتیجه رسید که کرملین از مواضع خود در قبال سوریه کوتاه نخواهد آمد و به همین خاطر تمام تلاش خود را بر روی همراه کردن چین معطوف کرده است.

 

این تلاش ها در حالی در دستور کار سیاستمداران آلمانی قرار گرفته که روسیه و چین طی روزهای گذشته برای سومین بار قطعنامه ضد سوری شورای امنیت سازمان ملل درمورد سوریه را که می توانست زمینه ای برای مداخله نظامی در این کشور باشد، وتو کردند.

هفته نامه اشپیگل


مردی برای جبران شکست‌ها
 
بندر به توصیه امریکایی‌ها رئیس سازمان امنیت شد؟
مردی برای جبران شکست‌ها
 
دستگاه امنیتی عربستان در مصر، عراق، ایران و حتی قضایای ساده حکومتی مثل امور مرتبط با خانواده سلطنتی شکست خورده است.
 
با انتخاب بندر بن سلطان بن عبدالعزیز به سمت ریاست سازمان امنیت عربستان سعودی به جای امیر مقرن بن عبدالعزیز، بازگشت بازهای عربستانی به قدرت آغاز شد. وی ضمن حفظ سمت ریاست شورای عالی امنیت ملی عربستان را نیز بر عهده دارد.
 

بندر چهره عادی‌ای نزد شاهزادگان عربستانی محسوب نمی‌شود. وی فردی است که روابط بسیار نزدیکی با امریکایی‌ها داشته و بیش از 23 سال سفیر عربستان در امریکا بوده است،

یعنی از سال 1983 تا 2005. این دوران از آن بابت مهم است که وی در طول این دوره شاهد تحولات بزرگی در عرصه سیاست بین‌ الملل بود که عربستان در تمامی آنها نقشی موثر و مهم داشته است. در طول این مدت جنگ‌های خلیج فارس اول و دوم یعنی جنگ ایران و عراق و حمله رژیم بعث به کویت رخ داد، همچنین حملات 11 سپتامبر، حمله غرب به افغانستان و حمله امریکا به عراق رخ دادند که در تمامی آنها بندر سردمدار اداره امور کشورش در عرصه دیپلماتیک بود. به ویژه روابط بسیار نزدیکی با بازهای امریکایی از جمله خاندان جورج بوش، رئیس جمهوری سابق امریکا و دیک چنی، معاون سابق رئیس جمهوری این کشور داشته است. دوران حضور او در سفارت عربستان در امریکا از نگاه بسیاری از تحلیلگران نقطه عطفی در روابط امریکا و عربستان محسوب می‌شود. زمانی که بندر بن سلطان توانست روابط نزدیکی با لابی صهیونیست‌های امریکا، آیپک برقرار کند و رابط آنها با ریاض شود.

 

باب وودود، نویسنده امریکایی درباره میزان اهمیت و نفوذ او می‌گوید: «هنگامی که در سال 2003 جورج بوش تصمیم به حمله به عراق را گرفت، وی از کاولین پاول، وزیر امور خارجه وقت خود خواست که به اطلاع بندر برساند که امریکا طرح حمله به عراق را نهایی کرده و قصد حمله دارد. همچنین برای اعلام پایان جنگ در لبنان و وساطت در حل بحران لاکربی در سال 1989 بندر از چهره‌های کلیدی این دو واقعه بزرگ تاریخی بود.»

بندر همچنین سابقه ریاست بر شورای امنیت ملی عربستان و سازمان امنیت را نیز داشته است. رابرت گوردن، سفیر سابق امریکا در ریاض در این باره می‌گوید: «وقتی که ریاست شورای امنیت ملی کشورش را بر عهده گرفت به سرعت توانست حساسیت‌های دستگاه امنیتی را درک کرده و به طور شگفت‌آوری در مسائل امنیتی متبحر شود. وی در بسیاری از مسائل امنیتی عربستان طی 10 سال گذشته به طور مستقیم دخالت داشته است.»

وی همچنین می‌گوید: «من از نزدیک با امیر بندر کار کرده‌ام، انتخاب او به عنوان رئیس سازمان امنیت و دبیر شورای عالی امنیت ملی عربستان باعث تقویت روابط واشنگتن با ریاض خواهد شد و حتی پیش‌بینی می‌کنم که روابط واشنگتن با دیگر هم‌پیمانان عرب خود به کمک عربستان تقویت شود.»

جمال خاشقجی، تحلیلگر عربستانی و از افراد نزدیک به خاندان سلطنتی نیز در این باره می‌گوید: «نزد خاندان سلطنتی عربستان این نیاز به شدت احساس می‌شود که کشور نیاز به یک دستگاه امنیتی قدرتمند دارد، برای همین بندر را برای ریاست سازمان امنیت انتخاب کرده‌اند چرا که وی سابقه‌ای طولانی در مسائل امنیتی دارد.»

وی در ادامه می‌افزاید: «عربستان شاهد خاورمیانه جدیدی است که در صورت کناره‌گیری بشار اسد از قدرت در سوریه دگرگونی‌های بیشتری را نیز به روی خود خواهد دید. برای همین آنها از آینده به شدت نگرانند به خصوص درباره اردن و لبنان به شدت احساس نگرانی می‌کنند.»

روزنامه وال استریت ژورنال اخیرا گزارش داده بود که مقرن بن عبدالعزیز، رئیس سابق سازمان امنیت عربستان پشت درهای بسته مورد انتقاد شدید دیپلمات‌ها قرار گرفته بود. وی همچنین از سوی مقام‌های عربستانی متهم به ناتوانی در اداره امور نهاد امنیتی کشور شده بود. اما انتخاب بندر به جای مقرن نشان می‌دهد که عربستان تمایل بسیار دارد که نقشی اثرگذارتر در تحولات منطقه و خاورمیانه ایفا کند، به ویژه در سوریه که عربستانی‌ها احساس می‌کنند از سرعت تحولات جاری در آن عقب مانده‌اند.

عبدالله الشمری، کارشناس عربستانی مسائل سیاسی در این باره می‌گوید: «در این لحظه‌های حساس در عرصه سیاست خارجی عربستان ما نیاز به فردی مثل بندر بن سلطان داریم. مردی که برای لحظات آتشین تربیت شده باشد. در این لحظات حساس است که چنین مردی می‌تواند با لحظات آشتین رو در رو شود.»

وی همچنین به روابط نزدیک بندر با امریکا اشاره می‌کند و می‌گوید: «به یاد بیاورید در دهه هشتاد که امریکا و عربستان چگونه علیه اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان با یکدیگر همکاری می‌کردند. الآن مشابه همان وضعیت در سوریه پیش آمده است. در آن‌جا نیز هد دوی آنها با روسیه مواجهند که با هر گونه تحرکی علیه اسد مخالفت می‌کند.»

مایکل استیونز، تحلیلگر مسائل سیاسی در مرکز خدمات مالکیت متحده در قطر نیز می‌گوید: «اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی عامل اصلی نزدیکی روابط بندر با چینی‌ها بود. آنها اگر می‌خواهند در سوریه نیز اوضاع را به نفع خود تغییر داده و طرح‌های جدید و کارامد ارائه دهند، می‌توانند از بندر استفاده کنند.»

وی همچنین می‌گوید که سازمان امنیت عربستان سازمان سنتی‌ای است که نمی‌تواند به راحتی اهداف سیاست خارجی‌اش را پیش ببرد.   

درباره ضعف سازمان امنیتی در زمان ریاست امیر مقرن، یک منبع آگاه از درون خاندان سلطنتی عربستان که این روزها با عنوان مجتهد در حال افشای اسرار و اتفاقات جاری در درون خانواده سلطنتی در تویتر است، می‌گوید: «دستگاه امنیتی عربستان در مصر، عراق، ایران و حتی قضایای ساده حکومتی مثل امور مرتبط با خانواده سلطنتی شکست خورده است. گزارشی به دست پادشاه رسیده که نشان می‌دهد افراد نظامی و غیر نظامی‌ای در نهادهای امنیتی به کار گرفته شده‌اند که مقرن هیچ آگاهی و شناختی از آنها ندارد. مقرن فقط با زنها و مشروبات الکلی سرگرم است. گفته می‌شود او به طور کامل امور سازمان امنیت را به رئیس دفتر خود، الحواس سپرده است، آن قدر به او اختیارات داده که حتی اختیاراتش از صلاحیت‌های عبدالعزیز بن بندر نیز بیشتر شده است. جایگاه عبدالعزیز تا آن اندازه ضعیف شده که نمی‌تواند به طرف‌های دیگر دستوری صادر کند مگر از طریق الحواس که خود را همه جا فردی غیر وابسته به آل سعود معرفی می‌کند.»

همچنین به گفته مجتهد اطلاعات به دست آمده حاکی از آن است که کارکنان سازمان امنیت از بسیاری از مزایا و حقوق خود که در زمان امیر نایف به آنها داده می‌شد، محروم مانده‌اند. یکی از این افراد می‌گوید: «ترکی فیصل آدم جدی و میهن پرستی بود اگر چه اموال زیادی را دزدید، نواف هم کریم بود و از لحاظ مادی خیلی به کارکنان می‌رسید اما مقرن نه کریم بود، نه جدی و نه میهن‌پرست.»

گفته می‌شود سفرهای اخیر مقام‌های ارشد امریکایی از جمله دیوید پترائوس، رئیس سازمان امنیت امریکا، سی‌آی‌ای به عربستان نقش به سزایی در تغییرات ایجاد شده داشته است. اخیرا تصاویر بسیاری در رسانه‌های عربستان از بندر با مقام‌های امریکایی منتشر شده بود که برخی از تحلیلگران در تحلیل این عکس‌ها می‌گویند که این نشان می‌دهد امریکایی‌ها تا چه اندازه به بندر تمایل داشته و به او اعتماد دارند. همچنین گفته می‌شود که انتصاب بندر نشان از آغاز تغییرات جدید در حکومت عربستان است.

 
 
 
روزنامه لبنانی الاخبار



تولدت مبارک آقای دموکرات
 

گزارش تصویری: تولدت مبارک آقای دموکرات

 

 

نلسون ماندلا نماد محبوب ضد آپارتاید آفریقای جنوبی روز 18 جولای 94 ساله خواهد شد. در این گزارش تصویری نگاهی به زندگی وی خواهیم داشت.
 
 


ماندلا و همسرش وینی سال 1958 در مراسم ازدواجشان



نلسون ماندلا (وسط) به همراه دو  تن از رهبران کنگره ملی آفریقا، سال 1952



ماندلا در سال 1952، در حال ورود به دادگاه



وینی ماندلا مشت خود را برای ادای احترام به قدرت سیاه بالا برده است، وی اعلام کرد که به مناسبت تولد 70 سالگی همسر دربندش کنسرت پاپ بزرگی برگزار خواهد شد. سال 1988



هزاران تجمع کننده به درخواست وینی ماندلا مشت های گره کرده خود را بالا برده اند، سال 1990



نلسون ماندلا که 27 سال را به عنوان زندانی سیاسی آپارتاید در زندان گذراند سرانجام در 11 فوریه 1990 آزاد شد. این عکس وی را در حالی که لحظاتی پس از آزادی خارج از زندان قدم می زند نشان می دهد



ماندلا و رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی پس از اینکه در سال 1993 مشترکا جایزه صلح نوبل را گرفتند در برابر دوربین ها



تصویر از صف رای مردم در اولین سالی که حضور در انتخابات برای سیاهپوستان آزاد شد



ماندلا در حال رای دادن در اولین انتخابات سیاهپوستان-1994



هزاران هوادار رئیس جمهور منتخب نلسون ماندلا در مراسم سوگند وی



ماندلا در سال 1994 به عنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی سوگند خورد



ماندلا و پرنسس دایانا در سال 1997



ماندلا و همسرش در سال 1998



ماندلا در کنار رئیس جمهور جدید آفریقای جنوبی ، تابو امبکی در سال 1999



ماندلا در کنار جاکوب زوما در سال 2004



ماندلا و میشله اوباما



ماندلا و بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق امریکا

دیپلماسی ایرانی

 

 


خاورمیانه همچنان عرصه نبرد آمریکا و رقبایش باقی می‌ماند

 

بروکینگز: خاورمیانه همچنان عرصه نبرد آمریکا و رقبایش باقی می‌ماند

 


 

 

 گرچه ممکن است آمریکا بخواهد به خاطر هزینه‌های گزاف از خاورمیانه روی بچرخاند اما این منطقه، مرکز موفقیت اقتصادی شرق آسیا، منافع ملی آمریکا و نیازهای سوختی هم‌پیمان‌هایش باقی می‌ماند. اندیشکده “بروکینگز” در مقاله ای تحلیلی به قلم “ادواردو آبیسلان” که افسر ارشد تکاوران نیروی دریایی آمریکا است می‌نویسد: در سال گذشته، آمریکا تلاش کرده است تا دوباره توجه دیپلماتیک و نظامی خود را به جای خاورمیانه، بر شرق متمرکز کند. این مساله، کاملاً عقلانی به نظر می رسد چرا که در یک دهه گذشته، جنگ های خاورمیانه موجب از دست رفتن خون ها و ثروت های زیادی شده است در حالیکه منطقه شرق آسیا درحال تبدیل شدن به مرکز جدید اقتصاد و سیاست جهان آینده است.

این منطقه به عنوان مرکز جمعیتی اقتصاد جهانی قرن بیست و یکم قلمداد می شود، جایی که یک و نیم میلیارد چینی، نزدیک ششصد میلیون آسیایی های جنوب غربی، و یک میلیارد و سیصد میلیون ساکنان شبهه قاره هند دست به مبادله کالا و جابه جایی منابع حیاتی در سطح منطقه و جهان می زنند. با این حال، یک نوع وارونگی وجود دارد. درحالی که آمریکا بیشتر به سمت اقیانوس آرام تمایل پیدا می کند نیازهای چین این کشور را بیشتر به سمت خاورمیانه سوق می دهد. چین به منظور تامین سوخت و پایدار نگهداشتن رشد اقتصادی به شدت به نفت کشورهای خاورمیانه وابسته است. خاورمیانه غنی و همیشه درحال تغییر مرکز جذاب و مهمی برای شرق آسیا و کلیدی برای موفقیت اقتصادی مستمر چین است.ادامه….

 

* چین به اندازه آمریکا در خاورمیانه تأثیر گذار است

 

بنابراین، علی‌رغم متعادل کردن تلاش های آمریکا در خاورمیانه و سوق یافتن به سمت شرق آسیا، خاورمیانه امروز به سرعت درحال تبدیل شدن به حوزه ای برای “بازی بزرگ” دیگری است، بازی که به ناچار آمریکا و چین را به رقابت بر سر قدرت و تاثیرگذاری در منطقه وا می دارد.

 

چین، به خاطر پیوندهای اقتصادی اش با منطقه پیش از این به اندازه آمریکا تاثیرگذاری کسب کرده است. اکنون چین خیلی خوب می تواند از تاثیرگذاری در حال رشد خود برای کسب امتیازات بیشتر و به دست آوردن مزیت موقعیتی بیشتر در مقابله با تسلط منطقه ای و برتری دریایی آمریکا در خاورمیانه و منطقه شرق آسیا، استفاده کند.

 

* حضور مستمر در خاورمیانه حیاتی و ضروری است

 

چین می تواند از قدرت نرم افزاری و هم پیمان‌های منطقه‌ای اش به عنوان راهبردی در خاورمیانه استفاده کند. این رویکرد جدید به چین اجازه می دهد تا در یک بحران توانایی سنتی نظامی آمریکا را تحت شعاع قرار دهد.

 

آمریکا ممکن است از خاورمیانه روی بچرخاند اما در واقع خاورمیانه نقطه مرکزی موفقیت اقتصادی مستمر منطقه شرق آسیا، منافع ملی آمریکا و نیازهای سوختی هم پیمان های آمریکا باقی می ماند. یک حضور مستمر در این منطقه، دارای ارزش حیاتی برای تلاش های راهبردی در شرق آسیا است، موجب اطمینان خاطر هم پیمان ها می شود و سرازیر شدن نفت و در نتیجه ارتقاء اقتصاد جهانی و ثبات سیاسی را تضمین می کند.

بروکینگز/ ادواردو آبیسلان


فرش قرمز مصری ها برای کلینتون
       
 

گزارش تصویری: فرش قرمز مصری ها برای کلینتون

 

هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه امریکا با محمد مرسی رئیس جمهور مصر دیدار و گفت و گو کرد








 

دیپلماسی ایرانی

 


گزارش تصویری:چه کسانی به بازار تسلیحات روس‌ها رفتند؟
 

چه کسانی به بازار تسلیحات روس‌ها رفتند؟

 

 

نشریه تایم اقدام به چاپ عکس هایی از بازار فروش تسلیحات در روسیه کرده و در آن حضور چهره هایی از دولت سوریه را به رخ کشیده است. در حالی که روسیه عملا و در قالب توافقنامه های رسمی به سوریه در راستای دفاع از خود سلاح می فروشد،غربی ها و اعراب کشورهای حاشیه خلیج فارس در قالب قاچاق انواع تسلیحات را به داخل سوریه می رسانند



حضور هیئت سوری در دوسالانه بازار اسلحه که در روسیه برگزار می شود



رئیس هیئت سوری حاضر در نمایشگاه اسلحه روسیه در حال تمرین با یک کلاشیکف مجهز به صدا خفه کن



نماینده هیئت افریقایی حاضر در بازار اسلحه روسیه در حال بررسی موشک های ضد هوایی گریزلی اس ای- 17



دوسالانه بازار سلاح های روسی در فرودگاهی در خارج از مسکو برگزار می شود



نمایندگان پاکستان در میان تجهیزات نظامی روسیه



دوسالانه بازار سلاح های روسی در فرودگاهی در خارج از مسکو برگزار می شود



سرهنگ عصام ابراهیم اسعدی وابسته نظامی سفارت سوریه در روسیه در این نمایشگاه حضور داشت
 

تایم


 



 

خرازی :حضور روسیه در مذاکرات اشتباه بود


 

 

سیدصادق خرازی گفت: پایان جنگ سرد به منزله پایان رقابت‌ها، تنازع و مباحث اختلافی بین روسیه و آمریکا نیست. روسیه به آمریکا نیاز دارد و روابط دو کشور هم‌چنان در سطح گسترده‌ای ادامه دارد.

مشاور رییس‌جمهور پیشین کشورمان که در نشست “روسیه جدید، روسیه پوتین”  سخن می‌گفت، خاطرنشان کرد: با این که روسیه صاحب تکنولوژی است اما ۸۵ درصد ناوگان هوایی روسیه را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هواپیماهای ایرباس و بویینگ تشکیل می‌دهند. ضمن این که تکنولوژی روز و نیاز مردم در روسیه به نوعی از طریق آمریکا تامین می‌شود.وی توضیح داد: نوعی نیاز متقابل امروز در روسیه مشاهده می‌شود و رو‌س‌ها با دوره گذشته خود بسیار متفاوت هستند.خرازی با بیان این که روس‌ها در زمینه سیاست خارجی دو هدف اصلی و ژئوپلتیک را دنبال می‌کنند گفت: آن‌ها به دنبال تضمین نقش عمده برای خود در نظام بین‌الملل هستند و در عین حال می‌خواهند قواعد هنجارهای بین‌المللی به منظور مهار قدرت مهارنشده آمریکا به ویژه در دوران بوش ارتقا یابد. روسیه مناسباتش را به صورت گسترده با چین و هند برای کنترل آمریکا دنبال می‌کند. اگر امروز از روس‌ها نظرسنجی شود که آیا خود را آسیایی می‌دانند یا اروپایی، ۸۰ درصد آن‌ها می‌گویند ما اروپایی هستیم. روس‌ها اصرار دارند بگویند که ما اروپایی هستیم.ادامه….

سفیر پیشین ایران در فرانسه اضافه کرد: آرزوی روسیه این است که به ناتو بپیوندد. نباید در مورد این موضوع تردید داشت اما برای خودشان به عنوان بازیگر قدرت جهانی جایگاه مهمی قائل هستند.

او با اشاره به مناسبات روسیه با ایران و دنیای عرب و نسبت این کشور با بهار عربی گفت: نوعی بی‌اعتمادی ملی در نهاد ایرانی‌ها نسبت به روسیه به دلیل گذشته و رفتار متناقض دوگانه در مسیر تاریخ وجود دارد. ضربه‌ای که در مسیر تاریخ از روس‌ها خورده‌ایم از آمریکایی‌ها نخورده‌ایم، اگرچه از آمریکایی‌ها بسیار دلخورتر هستیم. در بسیاری از مسائل وارد درگیری‌های جدی‌تری با آمریکایی‌ها شده‌‌ایم اما ذات مناسبات ایران و روسیه این گونه است که به هیچ وجه ما هیچ زمینه‌ای برای اتحاد استراتژیک بین ایران و روسیه نخواهیم داشت. روسیه نه می‌تواند چنین روابطی داشته باشد و نه می‌خواهد.

 

خرازی تصریح کرد: دستگاه سیاست خارجی ما باید این نکته را به خوبی درک کند اگر برخی دوستان تصور می‌کنند مناسبات ایران و روسیه می‌تواند مناسبات مبتنی بر اتحاد استراتژیک باشد اصل این تفکر سالب به انتفاع موضوع است. ما می‌توانیم با روسیه همکاری استراتژیک داشته باشیم که البته مفهوم آن با اتحاد استراتژیک متفاوت است و باید آن را درک کنیم و بر آن دقت کنیم. نقاط اختلاف و افتراق ما بسیار زیاد است.

 

سفیر پیشین ایران در فرانسه تاکید کرد:‌ در مورد موضوع هسته‌یی ایران، رفتار روس‌ها بسیار تلخ‌تر و حتی تندتر از رفتار آمریکایی‌هاست. حتی اگر روزی مناسبات میان ما و آمریکایی‌ها از حالت فعلی خارج شود و به عادی‌سازی برسیم و ایران اتمی را با درصدی از غنی‌سازی بپذیرند روس‌ها آن را نخواهند پذیرفت زیرا روس‌ها همسایه ایران هستند و در حریم ایران و منطقه واقع شده‌اند و این‌ها نکاتی است که روس‌ها اجازه نخواهند داد.

 

وی تاکید کرد: روس‌ها پیش از هر کشوری در انعقاد و عقد قرارداد تحریم‌های بین‌المللی ایران نقش داشته‌اند، همان‌طور که در بحث مربوط به تحریم موشک‌ها و مسائل مربوط به نیروگاه بوشهر و تکنولوژی‌هایی که در مقاطعی به ایرانی‌ها فروختند و بعد آن را انکار کردند. این‌ها موضوعاتی است که در حافظه تاریخی مناسبات دو کشور وجود دارد.

 

خرازی گفت: زمانی تعریف مناسبات میان ما و روسیه می‌تواند درست باشد که مناسبات ما با غرب و ایالات متحده آمریکا به درستی تعریف شود. همان‌طور که روس‌ها از کارت ایران در برابر غرب و آمریکا استفاده می‌کنند و با آن بازی می‌کنند ما هم به عنوان کشوری که دارای موقعیتی فراتر از مرزهای جغرافیای سیاسی هستیم و ایدئولوژی در سیاست خارجی خود داریم و موقعیت ژئوپلتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک داریم باید بدانیم که بخش عمده‌ای از بحث مناسبات ما با روسیه به مناسبات ما با غرب، دنیای اسلام و ایالات متحده آمریکا و نهضت‌های بیداری مربوط است.

 

سفیر پیشین ایران در فرانسه توضیح داد: اگر بخواهیم از موقعیت خود به خوبی بهره‌برداری کنیم و از این موقعیت ویژه استفاده کنیم باید برای تنظیم مناسبات‌مان با روسیه، مناسبات‌مان را در بخش‌های دیگر تنظیم کنیم.

صادق خرازی


پروژه امارات برای دور زدن تنگه هرمز افتتاح شد

 

پروژه امارات برای دور زدن تنگه هرمز افتتاح شد


 

 

امارات با بهره‌برداری از این خط لوله برای انتقال نفت صادراتی خود دیگر به تنگه هرمز وابسته نیست.امارات متحده عربی بهره‌برداری از یک خط لوله جدید برای انتقال نفت خام تولیدی منطقه خلیج فارس را آغاز کرده است. خط لوله فجیره در خشکی و برای دور زدن تنگه هرمز به منظور کاستن از نقش احتمالی ایران در انتقال نفت خام این منطقه احداث شده است.

خط لوله فجیره ۳۷۰ کیلومتر طول دارد و نفت خام تولیدی در شرق ابوظبی را از منطقه حبشان به بندر فجیره در ساحل دریای عمان منتقل می‌کند.ظرفیت اولیه انتقال نفت این خط لوله یک میلیون و ۵۰۰ هزار بشکه در روز اعلام شده است و با آغاز بهره‌برداری از آن، امارات توانسته است به طور مستقیم به اقیانوس هند دسترسی پیدا کند.به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، شرکت سرمایه‌گذار بین‌المللی که مجری اصلی این پروژه بوده، تایید کرده است که اولین محموله نفت خام صادراتی از مسیر این خط لوله دیروز یکشنبه، ۱۵ ژوئیه، بار یک نفتکش شده است.ادامه….

‘پروژه استراتژیک’

مقامات ارشد صنعت نفت امارات متحده عربی و نمایندگان شرکت‌های بزرگ نفتی از جمله شرکت‌های اکسون موبیل، شل و توتال برای افتتاح این خط لوله در مراسمی در ساحل شرقی امارات شرکت کردند.برآورد شده است که حدود ۴۰ درصد نفت خامی که از طریق دریا حمل می شود، از تنگه هرمز می‌گذرد

امارات متحده عربی که روزانه نزدیک به ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار بشکه صادرات نفت خام دارد، امیدوار است که به تدریج دو سوم این میزان را از مسیر خط لوله جدید صادر کند.وزیر نفت امارات متحده عربی گفت: “این، پروژه‌ای بسیار استراتژیک است و این فرصت را برای مشتریان ما فراهم می‌کند که محموله‌های نفتی بزرگتری دریافت کنند.”

او اضافه کرد که این پروژه، مسیری “جایگزین” برای تجارت نفت خام ایجاد می‌کند.تنگه هرمز که خلیج‌فارس را به آب‌های آزاد وصل می‌کند، از مهم‌ترین مسیرهای صادرات نفت خام کشورهای منطقه به شمار می‌رود.برآورد شده است که حدود ۴۰ درصد نفت خامی که از طریق دریا حمل می شود، از تنگه هرمز می‌گذرد.

با شدت گرفتن تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران، از جمله تحریم خرید نفت خام این کشور توسط اعضای اتحادیه اروپا، برخی مقامات ایران تهدید کردند که ممکن است از نیروهای نظامی این کشور خواسته شود مسیر تنگه هرمز را ببندند.حسن فیروزآبادی، رئیس کل ستاد نیروهای مسلح ایران دیروز، یکشنبه، ۲۵ تیرماه، بار دیگر از آماده بودن طرح نیروهای نظامی ایران برای “بستن تنگه هرمز” خبر داد و گفت که تصمیم‌گیری درباره اجرای این طرح به عهده آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی است.

او قبلا هم گفته بود که این طرح تنها زمانی اجرایی خواهد شد که منافع ایران به خطر بیافتد.تهدیدهای هر از گاه ایران برای بستن مسیر رفت و آمد کشتی‌ها از مسیر تنگه هرمز یکی از دلایل ناآرامی و افزایش قیمت‌ها در بازار جهانی نفت عنوان می‌شود.تاکنون امارات متحده عربی همانند قطر و کویت برای صادرات نفت خام خود تنها از مسیر تنگه هرمز استفاده می‌کرد

بی بی سی


کاهش خرید نفت ترکیه از ایران ادامه دارد
 
10 درصد افت واردات تا پایان سال جاری
کاهش خرید نفت ترکیه از ایران ادامه دارد
 
 

ترکیه در حال مذاکره با ونزوئلا، کشور دوست و برادر ایران در آمریکای لاتین است تا جای خالی بشکه های نفت ایران را با نفت ونزوئلا پر کند. ترکیه طرح مسکن در برابر نفت را برای ونزوئلا در نظر دارد به این معنی که شرکت توکی ترکیه در ونزوئلا خانه های ارزان قیمت احداث کند و در مقابل ترکیه از این کشور نفت وارد کند.

 

 

دیپلماسی ایرانی: تحریم های غرب علیه ایران ترکیه را بر آن داشته است تا با توجه به افزایش سطح صادرات طلا به ایران، در منابع نفتی خود تنوع ایجاد کند.

 

گزارش ترکیش ویکلی حاکی از آن است که آخرین دور تحریم های غرب علیه بخش نفت و بانکداری ایران بر روابط تجاری دوجانبه با ترکیه تاثیرگذار بوده است چرا که خرید نفت کاهش یافته و انتظار می رود در 6 ماه آینده نیز این روند با شدت بیشتری دنبال شود. دو ماه قبل، بزرگترین پالایشگاه نفتی ترکیه، توپراس اعلام کرد قصد دارد 20 درصد از واردات نفتی خود از ایران را کاهش دهد و گزارش ها از برآورد بازار انرژی ترکیه این کاهش واردات را تایید می کند. در ماه ژوئن واردات نفت ترکیه از ایران حدود 110 هزار بشکه در روز تخمین زده شده است که در مقایسه با واردات 180 هزار بشکه ای ترکیه در سال 2011، کاهش چشمگیری داشته است.

این در حالی است که تحریم های نفتی اتحادیه اروپا علیه ایران از نخستین روز ماه جولای اعمال می شود و آمریکا علاوه بر تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی، بخش تانکری ایران را نیز تحریم کرده است. هرچند ترکیه به همراه کشور های اروپایی، ژاپن و چین فرجه ای 180 روزه برای معافیت از تحریم های ایران از سوی آمریکا دریافت کرده اما این تحریم ها بانک های ترکیه را برای قطع روابط با ایران تحت فشار قرار داده اند.

در حال حاضر ترکیه حدود 50 درصد از منابع نفتی خود را از طریق ایران تامین می کند اما از سوی آمریکا و متحدانش تحت فشار قرار دارد که تا پایان سال جاری منابع نفت وارداتی از ایران را کاهش دهد. برآورد های وزارت انرژی ترکیه نشان می دهد که این کشور تا پایان سال جاری احتمالا 10 درصد از واردات نفت از ایران را کاهش می دهد. یکی از کارشناسان امور بین الملل در دانشگاه استانبول بر این باور است متوقف کردن کامل واردات نفت از ایران برای ترکیه امکان پذیر نیست اما روند کاهش واردات ادامه دار خواهد بود. به گفته وی ترکیه در حال حاضر در حال ایجاد تنوع در منابع نفتی خود است و قرارداد های جدیدی را نیز در این زمینه منعقد کرده است. وزیر انرژی ترکیه نیز تایید کرده است؛ آنکارا در حال مذاکره با عربستان سعودی به منظور افزایش سطح واردات نفت از این کشور است.

از سوی دیگر ترکیه در حال مذاکره با ونزوئلا، کشور دوست و برادر ایران در آمریکای لاتین است تا جای خالی بشکه های نفت ایران را با نفت ونزوئلا پر کند. گزارش ها حاکی از آن است که ترکیه طرح مسکن در برابر نفت را برای ونزوئلا در نظر دارد به این معنی که شرکت توکی ترکیه در ونزوئلا خانه های ارزان قیمت احداث کند و در مقابل ترکیه از این کشور نفت وارد کند. البته کارشناسان می گویند امضاء قراداد هایی مشابه قرارداد های رقابتی که ایران با ترکیه منعقد کرده، برای آنکارا دشوار است.

این در حالی است که نحوه مدیریت اقتصادی ایران به موازات تحریم های غرب موجب شده سطح صادرات طلا از ترکیه به ایران افزایش یابد. در 5 ماه نخست سال جاری ترکیه 3 میلیارد دلار طلا به ایران صادر کرد که رشدی 800 درصدی در صادرات طلای ترکیه به ایران را به تصویر می کشد. در ماه می نیز ایران بزرگترین هدف صادرات طلا از ترکیه بوده است . به این ترتیب که از مجموع 1 میلیارد و 600 هزار دلار طلای صادراتی ترکیه، یک میلیارد و 400 هزار دلار طلا به ایران صادر شده است.

معاون مرکز پالایش طلا در استانبول اعلام کرده است ، کاهش منابع ارز خارجی در ایران، تقاضا برای طلا در این کشور را افزایش داده است. به گفته وی، نرخ تورم در ایران 20 درصد است و مردم می کوشند دارایی های خود را به طلا تبدیل کنند. از سوی دیگر بانک مرکزی جمهوری اسلامی نیز در واکنش به احتمال وقوع جنگ؛ طلا انباشته می کند.

دیپلماسی ایرانی


شکاف در جبهه بزرگان اروپا
       
 
آیا این سفر انگلیس و فرانسه را به هم نزدیک کرد؟
شکاف در جبهه بزرگان اروپا 
 
 

دکتر پیروز ایزدی، تحلیل گر مسائل اروپامعتقد است اگرچه میان این دو رهبر اروپایی اختلاف نظرهایی وجود دارد اما به نظر می رسد این دو همکاری های خود را در حوزه های دیگر ادامه خواهند داد.
فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه از سفر به انگلستان خاطره خوبی ندارد. او در دوران مبارزات انتخاباتی نیز یک بار به انگلیس سفر کرد که در آن دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان از دیدار با وی امتناع کرد. اما این بار او در قامت رئیس جمهور فرانسه به انگلستان رفت تا در مورد روابط دو جانبه و نیز مسائل مربوط به اتحادیه اروپا با کامرون محافظه کار رایزنی کند.بحران یورو و تلاش برای همسو کردن چین و روسیه در قبال سوریه محورهای مهم دیدار نخست وزیر انگلیس و رئیس جمهوری فرانسه در لندن بودند.دیپلماسی ایرانی این مسئله را در گفت و گو با دکتر پیروز ایزدی، تحلیل گر مسائل اروپا بررسی کرده است:

نقش نخستین سفر اولاند به انگلستان در روابط دوجانبه را چگونه ارزیابی می کنید؟

درباره اهمیت این سفر باید گفت که آقای اولاند و آقای کامرون که سکان رهبری دو کشور مهم اروپایی را در دست دارند، از دو سنت سیاسی متفاوت برخواسته اند و با یکدیگر اختلاف نظر های ایدئولوژیک دارند. آقای کامرون محافظه کار است و آقای اولاند سوسیالیست. در خصوص برنامه های اتحادیه اروپا اختلاف نظر هایی میان این دو وجود دارد. انگلستان به طور کلی بیشتر طرفدار این است که سیاست های ریاضتی به اجرا در آید و از هزینه های دولتی کاسته شود. در حالی که آقای اولاند معتقد است با تزریق پول به جامعه باید به رشد اقتصادی کمک کرد و اقتصاد را رونق بخشید.

پیش از این دیدار نیز دو مسئله پیش آمد که تصور می رفت به اختلافات میان این دو رهبر دامن زند. اول این که در زمان مبارزات انتخاباتی،‌ آقای اولاند سفری به انگلستان داشت و در آن سفر نتوانست با آقای کامرون، نخست وزیر انگلستان دیدار کند و تنها با رئیس حزب کارگر یعنی آقای اد میلیبند ملاقات کرد. این مسئله در آن زمان این گونه تعبیر شد که آقای کامرون از کاندیداتوری آقای سارکوزی حمایت می کند چرا که از لحاظ فکری و ایدئولوژی با او همسویی بیشتری دارد. نکته دیگر در مورد بحث مالیات ها در فرانسه بود. یکی از برنامه های آقای اولاند این است که کسر بودجه فرانسه را از طریق افزایش مالیات ها تامین کند. او در این باره گفته بود که کسانی که بیش از یک میلیون یورو در سال درآمد دارند باید هفتاد و پنج درصد مالیات پرداخت کنند. در آن زمان این بحث در فرانسه مطرح شد که در این صورت سرمایه داران فرانسوی یا صاحبان صنایع و کارفرمایان، سرمایه های خود را به انگلیس منتقل می کنند. آقای کامرون هم در این خصوص اظهار نظر کرده بود و گفته بود که ما از جریان سرمایه ها از فرانسه به سمت انگلیس استقبال می کنیم. این هم نقطه اصطکاکی میان دو کشور به حساب می آید. در دیدار اخیر هم این مسئله مطرح شد اما آقای اولاند در این رابطه گفت که این یک شوخی بوده و من هم شوخی کردن و مطایبه را دوست دارم.



به نظر می رسد در این سفر مسائل اتحادیه اروپا در مذاکرات این دو رهبر از اهمیت ویژه ای برخوردار است. آقای اولاند در این مذاکرات از اروپای چند سرعته که قبلا هم مطرح بود سخن گفته است. روابط انگلستان و فرانسه تا چه حد در مسائل اتحادیه اروپا می تواند موثر باشد؟


در بحث اتحادیه اروپا نیز میان انگلیس و فرانسه اختلاف دیدگاه و رویکرد وجود دارد. حزب محافظه کار نسبت به اتحادیه اروپا بدبین است. آقای کامرون هم بر خلاف شریک ائتلافش یعنی حزب لیبرال دموکرات نسبت به اتحادیه اروپا نظر چندان مساعدی ندارد. انگلستان از ابتدا نیز چندان دوست نداشت که حاکمیت و استقلال خود را به یک نهاد فوق ملی واگذار کند و از این نظر در بسیار از برنامه هایی که معطوف به همگرایی در اتحادیه اروپا بود شرکت نکرد و به انتخاب خود در بعضی زمینه ها وارد شد. مثلا دولت انگلستان وارد منطقه پولی یورو یا منطقه شنگن نشد. از طرف دیگر انگلستان همواره با افزایش بودجه اتحادیه اروپا نیز مخالف بوده و نمی خواسته در قبلا اتحادیه تعهدات زیادی را بپذیرد. یکی از مسائلی که کامرون با اولاند مطرح کرد این بود که انگلستان با پیشنهاد کمیسیون مبنی بر افزایش بودجه اتحادیه به میزان یازده درصد تا سال 2020 مخالف است. البته در این زمینه آقای اولاند هم با ایشان همراهی کرد. بر همین اساس بود که آقای اولاند ایده اروپای چند سرعته را مطرح کرد و گفت که انگلستان بهتر است در اتحادیه باقی بماند اما آن قدر در زمینه همگرایی پیش نرود و همگرایی در سطح پایین تری را به انتخاب خود در پیش گیرد. اما پیوند های خود را با اتحادیه اروپا قطع نکند.

در زمینه بحران یورو هم مشاهده می شود که انگلستان با اتحادیه اروپا همراهی چندانی ندارد. وقتی که بر سر پیمان مالی توافق صورت گرفت، ‌دو کشور از بیست و هفت کشور آن را تصویب نکردند که یکی انگلستان بود و دیگری جمهوری چک. انگلستان نگران است که اگر این پیمان به مرحله اجرا در آید وضعیت این کشور به عنوان مرکز معاملات مالی دنیا به خطر بیفتد. مسئله دیگری که محل اختلاف بود مالیات هایی بود که قرار بود بر معاملات مالی بسته شود. این ایده در زمان آقای سارکوزی مطرح شده بود. به این دلیل که اجرای این طرح نیز به انگلستان به عنوان کشور بزرگ مالی دنیا ضربه می زند.

در کنار این اختلاف ها،‌ دو کشور از دوره آقای سارکوزی بحث درباره همکاری های دفاعی را آغاز کرده بودند. به هر حال با توجه به این که هر دو کشور از نظر بودجه تحت فشار و مضیقه هستند و در اروپا از نظر نظامی قدرتمند هستند، در پی آغاز همکاری های نظامی هستند. در این همکاری های نظامی نیروهای دو کشور یک کاسه می شوند تا از این نظر در هزینه های دفاعی صرفه جویی شود. البته صحبت های مقدماتی صورت گرفته است اما هنوز کار در این زمینه پیش نرفته است.



در ابتدای روی کار آمدن اولاند بسیاری بر این عقیده بودند که به قدرت رسیدن او برای روند همگرایی در اتحادیه اروپا یک خطر است و اتحاد آلمان ـ فرانسه که باعث شده اتحادیه بتواند بحران مالی را مدیریت کند با چالش مواجه خواهد شد. به طور کلی با توجه به مسائلی که در ارتباط با انگلستان و آلمان مطرح است، سیاست های جدید فرانسه اولاند را در مدیریت بحران یورو چگونه ارزیابی می کنید؟

بحثی که مطرح بود درباره این که روی کار آمدن آقای اولاند مسائل را پیچیده تر می کند، این بود که تا آن زمان سیاستی که آلمان به دنبال آن بود یعنی سیاست های ریاضتی و اصلاحات ساختاری که بیشتر به کاستن از هزینه ها و کوچک کردن دولت برای کاهش کسر بودجه معطوف بود، با تفکرات آقای اولاند که بیشتر به رشد توجه دارد و بر این تاکید می کند که چگونه می توان با افزایش قدرت خرید مردم چرخ های اقتصاد رو به حرکت در آورد هماهنگی نداشت. به هر حال پیش بینی می شد که روند همکاری پیچیده تر شود. در آخرین اجلاس سران به نظر می رسد اراده بر این بود که راه میانه در پیش گرفته شود و پیمان رشد نیز با اختصاص یک بودجه صد و بیست میلیارد یورویی به صندوق رشد مورد توجه قرار گرفت. به هر حال اتحادیه اروپا علاوه بر این که نوعی همگرایی اقتصادی است، یک پروژه سیاسی مهم برای هر دو کشور به حساب می آید و منافع آلمان و فرانسه ایجاب می کند که اتحادیه اروپا هم چنان به روند خود ادامه دهد و روند همگرایی اروپایی دچار خدشه نشود. به هر حال کشورهای عضو اتحادیه اروپا راهی را برای آشتی با یکدیگر پیدا می کنند. هر چند که ممکن است این راه نسبت به دوره آقای سارکوزی دشوار تر شود اما چاره ای جز کنار آمدن و مصالحه وجود ندارد.
 

پیروز ایزدی

 


افزایش دقت و کشندگی موشک های ایران
       
 
پنتاگون اعلام کرد
افزایش دقت و کشندگی موشک های ایران
 
 

کنث کازمن، تحلیلگر امور ایران در بخش تحقیقاتی کنگره می گوید، شواهدی حاکی از افزایش دقت و کشندگی موشک های ایران در دست است. این در حالی است که در گزارش های پیشین دولت آمریکا همواره اعلام شده بود که دقت و تاثیرگذاری موشک های ایران چندان زیاد نیست.

 

گزارش اخیر پنتاگون به کنگره آمریکا حاکی از آن است که ایران دقت و قدرت نابود کنندگی موشک های بالستیک دور برد و کوتاه برد خود شامل طراحی سلاحی برای هدف گرفتن کشتی ها را ارتقاء داده است.

 

 

بنا بر این گزارش که در تاریخ 29 جولای به امضاء لئون پانه تا ، وزیر دفاع آمریکا رسیده است، ایران قدرت کشندگی و تاثیرگذاری سیستم های کنونی خود را از طریق بالا بردن دقت آنها، افزایش داده است. این توسعه ها همزمان با برنامه های موشک بالستیک و ساخت کشتی ها و زیردریایی ها در ایران پیش می رود.

این گزارش که نسخه ای از آن در اختیار خبرگزاری بلومبرگ قرار گرفته به کنگره ارائه شده است تا برآورد تازه ای از قدرت نظامی ایران در اختیار داشته باشد. همچنین در این گزارش به برنامه های هسته ای ایران، کمک جمهوری اسلامی به سوریه، لبنان، حماس و حزب الله و گروه های شیعه در عراق اشاره شده است. علاوه بر این در این گزارش خاطرنشان شده که ایران می تواند تا سال 2015 با کمک خارجی به توانایی تکنیکی برای آزمایش موشک های بین قاره ای دست یابد.

دو تحلیلگر زبده که توسعه نظامی ایران را زیر نظر دارند یادآور شده اند که گزارش اخیر اطلاعات جدیدی در مورد برنامه های موشکی ایران ارائه داده است.

کنث کازمن، تحلیلگر امور ایران در بخش تحقیقاتی کنگره می گوید، شواهدی حاکی از افزایش دقت و کشندگی موشک های ایران در دست است. این در حالی است که در گزارش های پیشین دولت آمریکا همواره اعلام شده بود که دقت و تاثیرگذاری موشک های ایران چندان زیاد نیست.

در بخش دیگری از گزارش پنتاگون آمده است که ایران در صورتی که بحث حفاظت از محدوده ارضی در میان باشد از نیروی سهمگینی استفاده می کند. از سوی دیگر ایران می تواند از طریق نیرو های نیابتی که در 30 سال گذشته با آنها ارتباط برقرار کرده، منافع آمریکا و اسرائیل را هدف قرار دهد. همچنین ایران در حال توسعه موشک های بالستیکی است که می توانند دشمنان منطقه ای را هدف قرار دهند. موشک شهاب 3 و موشک هایی با برد 2 هزار کیلومتر از جمله موشک هایی هستند که می توانند منافع دشمنان ایران را هدف قرار دهند.

این در حالی است که هم اکنون نیز دولت اوباما با توجه به تهدید موشکی ایران طرح هایی را برای ایجاد سپر دفاع موشکی در منطقه ارائه داده است. اما در گزارش پنتاگون آمده است ایران به دنبال توسعه نیروی بازدارندگی در مقابل طرح های دفاع موشکی آمریکا و شورای همکاری خلیج فارس است و تهدید های جدیدی را علیه کشتیرانی در خلیج فارس مطرح می کند. از سوی دیگر ایران مانند چین بر این نکته تاکید دارد که موشک های کوتاه بردش می توانند بدون شناسایی شدن پرواز کرده و کشتی ها را هدف قرار دهند.

کازمن می گوید بخشی از گزارش که بر نیروی سهمگین ایران در محافظت از محدوده ارضی تاکید می کند در واقع اشاره ای به گروهی است که از اقدام نظامی علیه ایران حمایت می کنند. اشاره ای به ریسک هایی که به دنبال حمله به ایران ایجاد می شود.

3 مانور نظامی ایران که از ابتدای سال جاری میلادی تا کنون انجام شده نیز در گزارش پنتاگون مورد توجه قرار گرفته است. بنابر تحلیل پنتاگون، ایران این مانور ها را انجام داده تا بر قدرت دفاعی خود تاکید کند. به گزارش پنتاگون این مانورها ، نخستین مانور مهمی بوده که از سال 2008 تا کنون از سوی سپاه انجام شده است.

کنث کازمن


غرب به دنبال توافق نیست
 
 
غرب به دنبال توافق نیست
 
داوود هرمیداس باوند، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بین المللی در گفتاری ضمن اشاره به مذاکرات ایران و غرب معتقد است غرب از یک سو نمی تواند با ایران رودررو شود و از سوی دیگر نمی خواهد با ایران توافق کند لذا مذاکرات را طولانی می کند.


 
در حالی مذاکرات نمایندگان ایران و گروه 1+5 در سطح کارشناسی در استانبول ترکیه برگزار شد که چشم انداز مشخصی از وضعیت آینده این مذاکرات وجود ندارد. ایران و گروه 1+5 در ماههای گذشته، پس از ماهها توقف مذاکرات، گفتگو ها را از سر گرفتند در سه دور در استانبول، بغداد و مسکو به مذاکره پرداختند ولی این مذاکرات دستاورد چندانی نداشت و در نهایت دو طرف توافق کردند برای کاهش سوء تفاهمات و مشخص شدن نگاه دو طرف به مسائل فنی نشست کارشناسی برگزار شود.

 

اما آنچه که بیش از همه در اخباری که جسته و گریخته از مذاکرات منتشر می شود جلب توجه می کند عدم تمایل طرف غربی برای حل این معضل است. این مسئله در سخنان مقامات ایرانی مبتنی بر وقت کشی از سوی غرب هم دیده می شود. به نظر می رسد که غرب به واسطه اعمال تحریم های سنگین و بی سابقه علیه ایران به تاثیر گذاری این تحریم ها امیدوار است و از این رو از تطویل این مذاکرات چندان ناراضی نیست.

 

از سوی دیگر طرف غربی به دلیل مشکلاتی که با آن مواجه است نمی تواند غیر از تحریم ها تصمیم جدی برای رویارویی با ایران بگیرد. از یک سو شاهد هستیم که اروپا همچنان با بحران اقتصادی حوزه یورو دست و پنجه نرم می کند و مشکلات اقتصادی کشورهایی مثل ایتالیا، یونان و اسپانیا بحران هایی سیاسی نیز به دنبال داشته است. لذا در حال حاضر اروپا نمی تواند از برخورد جدی تر با مسئله هسته ای ایران استقبال کند و ترجیح می دهد وضعیت فعلی تداوم یابد.

آمریکا نیز تا کمتر از شش ماه آینده با انتخابات ریاست جمهوری درگیر است و از این رو دولت آمریکا در مورد مواجهه با مسئله ایران بسیار با احتیاط برخورد می کند. اوباما از هر تصمیم یا رویدادی که اثر منفی بر انتخابات آمریکا داشته باشد پرهیز می کند.

از سوی دیگر هرگونه تصمیم و حرکتی که بتواند به بحرانی در رابطه با مسئله ایران بینجامد می تواند به افزایش قیمت نفت بینجامد. مسئله ای که  مطلوب غرب نیست. لذا در شرایط کنونی غرب به دلایل ذکر شده نمی تواند به برخورد جدی تر با ایران فکر کند و به عنوان مثال بخواهد به اقداماتی فراتر از ماده 41 منشور سازمان ملل بیندیشد. لذا با دل بستن به تحریم ها به خصوص تحریم های نفتی و بانکی تلاش می کند که متحدان خود و مشتریان نفتی ایران را قانع کند که برای حل مسئله ایران باید از تحریم های یکجانبه آمریکا پیروی کنند و واردات نفت خود از ایران را کاهش دهند و یا به طور کلی قطع کنند.

بنابراین شاهد این بود که درست چند روز پیش از انجام مذاکرات ایران و غرب در استانبول، تحریم های اروپا و آمریکا اجرایی شد. همین عملکرد غرب نشان می دهد که آنها چندان به مذاکرات به عنوان نقطه ای که بتواند فورا مسئله راحل کند نمی نگرند. از سوی دیگر شاهد بودیم که کره جنوبی که از تحریم های آمریکا معاف شده بود اعلام کرد که واردات نفت خود از ایران را به طور کامل قطع می کند. این رویکرد غرب نشان می دهد که آنها تمایل ندارند که توافقی صورت گیرد که هر دو طرف مذاکره به مطلوبیت های خود دست یابند. در واقع از بازی برد – برد عبور کرده اند و به مسئله به صورت برد- باخت نگاه می کنند. آنها به دنبال این هستند که شکستی به ایران تحمیل کنند. در واقع به این مسئله توجه نمی کنند که برای انجام یک توافق باید شرایطی ایجاد شود که اعتبار و آبروی طرف مقابل هم حفظ شود و طرف دیگر مذاکرات احساس شکست نکند.

بنابراین با نگاهی به مواضع غرب در مذاکرات این علامت سوال ایجاد می شود که گویا غرب تمایلی به حل موضوع به این صورت توافقی متقابل باشد ندارند و تلاش می کنند با به زانو در آوردن ایران از طریق فشار اقتصادی خواسته های خود را به ایران تحمیل کنند. آنها در حال حاضر از ایران می خواهند که غنی سازی اورانیوم در حد 20 درصد را تعلیق کند، موادی که تاکنون غنی کرده است را به کشور دیگری بفرستد و در نهایت سایت فوردو را نیز تعطیل کند. ایران معتقد است که در صورت انجام این اعمال باید تحریم های انجام شده علیه ایران به طور کلی تعلیق شود ولی گویا غرب از این مسئله سر باز می زند و فقط حاضر است در مقابل این قدم های ایران به کاهش برخی محدودیت ها در مورد ارسال قطعات هواپیماهای مسافربری به ایران و همچنین ارائه خدمات فنی به برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی اقدام کند.

 ایران در مقابل تلاش می کند که نشان دهد که تحریم ها تاثیری بر وضعیت اقتصادی ایران نگذاشته است و در رویکرد ایران در مذاکرات با غرب موثر نبوده است. با این حال به نظر می رسد که فارغ از شعارهایی که مصرف داخلی دارد و با توجه به واقعیت های در صحنه، تحریم هایی که در ماههای گذشته علیه ایران اعمال شده است می تواند به طور جدی در اقتصاد ایران تاثیر گذار باشد و تداوم آنها قطعا به ضرر ایران است.

با توجه به این که اقتصاد ایران وابستگی زیادی به نفت دارد و غرب با اعمال فشار بر وارد کنندگان ایران و همچین اعمال تحریم های نفتی، بانکی و بیمه فروش نفت ایران را بسیار دشوار کرده است این تحریم ها می تواند در درآمدهای نفتی ایران تاثیر جدی داشته باشد.

از سوی دیگر آثار این وضعیت در اقتصاد ایران به خوبی دیده می شود. تورم نجومی، ورشکستگی کارخانه ها و کارگاههای صنعتی و آمار فزاینده بیکاری نشانه هایی از وضعیت نامناسب در اقتصاد ایران است. به نظر می رسد که تحریم های اخیر اروپا و آمریکا از تحریم های هوشمند فراتر رفته است و بر زندگی روزمره مردم به طور ملموس تاثیر گذار بوده است.

بنابراین ضرورت دستیابی به یک توافق و تفاهم با غرب در مورد مسئله هسته ای امروزه بیش از پیش ضرورت دارد. نباید اجازه داد که پس از مدتی تصور شود که ایران بر اثر تحریم ها و به دنبال مشکلات اقتصادی به توافق تن داده است که در آن صورت غرب به طور فزاینده ای خواسته های خود را افزایش خواهد داد.

لذا برای دستیابی به تفاهم هر دو طرف باید خواسته های خود تعدیل کنند. در این راستا طرح گام به گام روسیه می تواند مبنا و دستور کار قرار گیرد. ایران می تواند با پذیرش خواست های سه گانه کنونی 1+5 خواهان کاهش تحریم ها شود و خصوصا خواستار تعلیق تحریم های یکجانبه نفتی و بانکی آمریکا و اروپا شود. ایران باید این مسئله را به صورت علنی اعلام کند تا نشان دهد که غرب به دنبال توافق نیست و فشار افکار عمومی را از خود بردارد. اگر ایران این مسئله را بپذیرد ممکن است از مشکل گره گشایی شود و از سوی دیگر در صورت عدم پذیرش این مسئله ممکن است غرب پس از آشکار شدن آثار تحریم ها موضع خود را محکم تر ببیند و خواست های بیشتری مطرح کند.

در حال حاضر اگرچه برخی در ایران مخالف مذاکره با غرب هستند ولی افرادی در دولت ایران با توجه به وضعیت تحریم ها و اوضاع اقتصادی بیش از گذشته با دستیابی به توافق در مورد پرونده هسته ای موافق هستند. به هر حال مشکلات معیشتی مردم می تواند فشارهایی را به مسئولین دولت وارد کند. مردم نیز با توجه به مشکلات اقتصادی خود از یافتن راه حل و تفاهمی بر سر این مسئله استقبال می کنند. بنابراین به نظر می رسد که تا حدودی در نگرش دولت این آمادگی نسبی پدیدار شده است که توافقی صورت بگیرد. اما از نظر حفظ آبرو و پرستیژ دولت می خواهد به صورتی باشد که در معرض اتهام قرار نگیرد که پس از هفت سال به نقطه اولیه بازگشته است.

بنابراین به عنوان جمع بندی باید گفت با توجه به اقدامات و مواضع غربی ها آنها تمایل ندارند که فعلا به توافقی با ایران دست بزنند و ایران باید این مسئله را به نحوی نشان دهد که آنها حاضر نیستند توافق کنند تا فشار افکار عمومی را از خود بردارد و بر آنها منتقل کند.

داوود هرمیداس باوند


تصاویر/نشست مخالفان دولت سوریه

نشست مخالفان دولت سوریه

 

نشست گروه مخالفان سوریه با حضور وزرای خارجه جمعی از کشور های جهان روز جمعه در پاریس پایتخت کشور فرانسه برگزار شد.















مشرق نیوز



نخستین شوک نفتی به اوپک پس از داستان لیبی




 
تحریم طلای سیاه ایران بازار را تکان می دهد
نخستین شوک نفتی به اوپک پس از داستان لیبی


 

پس از قطع صادرات نفت لیبی به دنبال ناآرامی های سیاسی در سال گذشته میلادی، تحریم نفتی ایران نخستین گردابی است که خریداران را در خود گرفتار می کند 
تحریم های اتحادیه اروپا علیه ایران با آخرین توانی که در چنته اروپایی ها مانده بود از راه رسید. برخی کشورها از تبعیت از این تحریم ها معاف شدند اما موج تازه این تحریم ها بر قیمت ها تاثیر گذاشته و به گفته غربی ها اکنون ایران تحت شدید ترین فشارهای اقتصادی برای پایان دادن به برنامه هسته ای خود است. برنامه ای که ایرانی ها آن را صلح آمیز و عاری از نیت دستیابی به تسلیحات هسته ای می دانند اما غربی ها همچنان بر مشکوک بودن آن اصرار دارند. بر اساس گزارش های آژانس بین المللی انرژی کاهش صادرات نفت ایران منجر به بی نظمی در خروجی نفتی اوپک شده است که از زمان ناآرامی ها در لیبی و قطع صادرات طلای سیاه این کشور تا به امروز بی سابقه بوده است. همزمان با این تحولات کارگران مشغول به استخراج نفت از دریای شمال نیز دست به اعتصابی فراگیر زده اند. گوردون کوآن از مرکز تحقیقات منطقه ای انرژی در این خصوص می گوید: پیش بینی ما افزایش قیمت نفت برنت به دنبال تحریم ایران و کاهش صادرات نفت دریای شمال به دنبال اعتصاب ها است. ممنوعیت بیمه تانکرهای نفت ایرانی که از سوی اتحادیه اروپا اعمال شد می تواند به افزایش تقاضا برای نفت خام برنت و دوبی منتهی شود.

در 21 ژوئن برای نخستین بار در 18 ماه گذشته ، قیمت نفت برنت در هر بشکه به کمتر از 90 دلار رسید که منجر به افزایش نگرانی ها از تاثیرگذاری بحران اقتصادی اروپا بر نیازهای جهانی به نفت شد. اکنون با از راه رسیدن تحریم نفتی ایران و اعتصای کارگران در دریای شمال باید انتظار افزایش مجدد قیمت ها را داشت.

بشکه های ذخیره شده
ایران که پس از عربستان سعودی در سکوی دوم تولید اوپک ایستاده است تا ماه می روزانه 3/ 3 میلیون بشکه نفت تولید می کرد. تبعیت کامل جامعه بین المللی بخصوص اروپایی ها از تحریم های اخیر علیه تهران می تواند به کاهش یک میلیون بشکه در روز نفت تولیدی ایران منتهی شود. این اتفاق در نیمه دوم سال با ناپدید شدن خریداران نفت تهران همراه خواهد شد و به تبع این غیبت ، بر تعداد تانکرهای مملو از نفت ایران افزوده خواهد شد.
محمد علی خطیبی نماینده ایران در اوپک همزمان با تشدید تحریم های اروپا علیه کشورش هشدار داد که غرب هزینه های سیاسی کردن بازار نفت را پرداخت خواهد کرد.
محمود بهمنی که ریاست بانک مرکزی ایران را بر عهده دارد نیز تاکید کرد که تهران در برابر تحریم ها ساکت نخواهد نشست و از 150 میلیارد دلار ذخیره ارزی که دارد برای پر کردن خلاهای به وجود آمده استفاده خواهد کرد: ما برنامه هایی برای مبارزه با تحریم ها داشته و با سیاست های خصمانه علیه ایران نیز برخورد خواهیم کرد.

نشست های اضطراری
همزمان با آغاز تحریم های اروپا رستم قاسمی وزیر نفت ایران خواهان برگزاری نشست فوری اوپک برای بررسی تاثیر تحریم ها بر تولید نفت ایران و تجزیه و تحلیل قیمت نفت شد. قاسمی در سخنان خود زیرپاگذاشتن محدودیت های تعیین شده در تولید نفت از سوی برخی اعضای اوپک را تقبیح کرده و از تاثیر منفی آن بر قیمت نفت گلایه کرد. 12 عضو اوپک در آخرین نشست خود در چهاردهمین روز از ماه ژوئن بر تولید روزانه 30 میلیون بشکه به توافق رسیدند اما در ماه می میزان تولید با افزایش یک و نیم میلیون بشکه ای روبه رو شد.
اتحادیه اروپا در ماه ژانویه با ممنوعیت واردات نفت از ایران موافقت کرد و 5 ماه به خریداران نفتی فرصت داد تا قراردادهای خود با ایران را متوقف و یا کنسل کنند. کشوری مانند یونان نیز در این مدت فرصت داشت جایگزینی برای تولید نفت مورد نیاز خود بیابد. از نخستین روز از ماه جولای هیچ شرکت بیمه بین المللی حق تامین بیمه تانکرهای نفت ایران را ندارد. وزرای خارجه 27 کشور عضو اتحادیه اروپا در بیست و پنجمین روز از ماه ژوئن دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که با توجه به بی ثمر بودن مذاکرات ایران با 1+5 در مسکو ، دلیلی برای به تعویق انداختن دور جدید تحریم ها وجود ندارد.

سخت ترین تحریم ها
ویلیام هیگ وزیر امور خارجه بریتانیا در تازه ترین اظهار نظر خود در خصوص برنامه هسته ای ایران گفت: دور جدید تحریم ها ، سخت ترین و شدید ترین نوع فشار اقتصادی است که تا کنون بر ایران اعمال شده است. اکنون این دولت ایران است که باید با تصمیم خود به انزوای اقتصادی ! بوجود آمده پایان دهد. تا زمانی که ایران تغییر رویه ندهد ، فشارها نیز ادامه خواهد داشت. ممنوعیت بیمه تانکرهای نفتی ایران که از سوی اتحادیه اروپا اعمال شد ، 95 درصد از تانکرهای بین المللی را شامل می شود. یک مقام آگاه در سئول پایتخت کره جنوبی در تازه ترین اظهار نظر خود ادعا کرد که تهران در ببیست و نهمین روز از ماه ژوئن به سئول پیشنهاد داده که می تواند نفت مورد نیاز این کشور را در تانکرهای خود تامین کند.
هم راستا با تحریم های اتحادیه اروپا ، کنگره امریکا نیز در ماه دسامبر قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن بانک های بین المللی که در جابه جا کردن درآمدهای نفتی ایران دست داشته باشند از فعالیت در خاک آمریکا محروم خواهند شد.در آن زمان کنگره امریکا به کشورهای چین، هند و ژاپن که بیشترین واردات نفت خود را از ایران داشتند تا 28 ژوئن فرصت داد تا با کاهش خرید نفت ایران ، در لیست معاف شدگان از تحریم قرار بگیرند.

وابستگی به نفت
نفت و فرآورده های نفتی در ایران 80 درصد صادرات ایران را شامل شده و نیمی از درآمد دولت نیز از همین منبع است. بر اساس آمارهای بین المللی درآمد ایران از فروش نفت در سال 2010 بیش از 73 میلیارد دلار بوده است. صادرات نفت ایران پس از تحریم ها 20 تا 30 درصد کاهش خواهد داشت. ایران در چند روز منتهی به آغاز تحریم های اروپا هشدار داد که می تواند در ازای خصومت ورزی غربی ها تنگه هرمز را مسدود کند. بسیاری از رسانه ها خبر دستیابی ایران به فناوری مجهز کردن کشتی ها به موشک هایی با برد 300 کیلومتر را هشداری به غرب خواندند. تنگه هرمز از منظر استراتژیک شریان انتقال نفت به حساب می آید. علی فدوی فرماندار نیروی دریایی سپاه پاسداران در گفتگویی با مهر در این خصوص گفت: تنگه هرمز و خلیج فارس زمین بازی ایران و لاغیر است. هر مساله ای که در این مناطق رخ دهد می تواند بر قیمت نفت تاثیر صعودی داشته باشد.بسیاری از تحلیل گران تنگه هرمز را کارت برنده ایران در مواجهه با غرب می دانند. یک تحلیل گر مسائل نفتی در اسلو در این خصوص می گوید: هیچ کس نمی تواند دقیقا میزان تاثیرگذاری این ماجرا بر قیمت نفت را پیش بینی کند.

منبع: businessweek

ترجمه: سارا قاسمی

 


شلوار، پیتزا و موبایل در کره آزاد شد

شلوار، پیتزا و موبایل در کره آزاد شد




بر اساس گزارش‌ها، رهبر جدید کره‌شمالی تلاش دارد تا با کاهش برخی قوانین سختگیرانه در کشورش، محبوبیت بیشتری در میان مردم بدست آورد؛ اقداماتی که به مردم اجازه می‌دهد فست فود مصرف کنند و زنان گوشواره و شلوار بپوشند.
 
به گزارش ایسنا به نقل از روزنامه دیلی میل، بررسی‌ها نشان می‌دهد که اخیرا تعداد بیشتری از زنان در کره‌شمالی می‌توانند لباس‌هایی نظیر شلوار، کفش پاشنه دار و گوشواره استفاده کنند و نیز افراد بیشتری نیز از گوشی‌های تلفن همراه برخوردار می‌شوند.
 
همچنین کیم جونگ اون، رهبر جدید کره‌شمالی خوردن برخی غذاهایی که پیش از این ممنوع بودند نظیر پیتزا، همبرگر و سیب‌زمینی سرخ کرده را آزاد کرده است و سفرهای رایگان به باغ وحش و پارک‌های تفریحی را برای کودکان تدارک دیده است.
 
تصور می‌شود این اقدامات در راستای تلاش‌های رهبر جدید کره‌شمالی به منظور ایجاد "کشور بهشت کودکان" و پیروی کردن از اقدامات مشابه کیم ایل سونگ، پدربزرگ خود است.
 
یک کارشناس کره‌شمالی در نهاد تحقیقات اقتصادی سامسونگ اظهار داشت: همه این تلاش‌ها برای بالا بردن وجهه کیم جونگ اون و ارائه تصویری پدرانه و مهربان از وی همچون پدربزرگش است.
 
کیم جونگ اون در 28 دسامبر سال گذشته میلادی رسما عنوان "رهبر کبیر" را دریافت کرد. کیم جونگ ایل، پدر کیم جونگ اون از سال 1994 در قدرت بود و به عنوان یک رهبر قدرتمند اما سرد تلقی می‌شد اما کیم جونگ اون قصد دارد وجهه‌ای از خود ارائه دهد که یادآور آنچه که کره‌شمالی‌ها از آن به عنوان "روزهای خوب دهه 1970" یاد می‌کنند، باشد.
 
در دوران قدرت پدربزرگ کیم جونگ اون، اتحاد جماهیر شوروی از لحاظ اقتصادی پشتیبان کره‌شمالی بود و مواد غذایی این کشور را تامین می‌کرد.
 
کیم جونگ اون در کنفرانسی خطاب به جمعیتی متشکل از 20 هزار کودک در مراسم شصت‌ و ششمین سالگرد اتحاد کودکان کره در اوایل ماه جاری میلادی در پیونگ‌یانگ گفت: کشور قدرتمند و موفق کره در آینده که شما اربابان آن هستید، قدرتمندترین کشور خواهد بود که در آن در هر خانه شادی برقرار است و همه زندگی متعادل خواهند داشت.
 
کودکان حاضر در این مراسم که از سوی مقام‌ها گزینش شده بودند، هدایایی نظیر بلیط بازدید از باغ وحش و پارک‌های تفریحی و رفتن به کنسرت دریافت کردند.
 
ماه گذشته میلادی تلویزیون دولتی کره‌شمالی تصویر کیم جونگ اون را نشان می‌داد در حالی که کلاه حصیری بر سر دارد و با لبخندی از یک پارک تفریحی بازدید می‌کرد. همچنین کیم جونگ اون طی این دیدار به رستوران فست فود این پارک که غذاهایی نظیر همبرگر و سیب‌زمینی سرخ کرده می‌فروشد، رفت.
 
در گذشته چنین تفریحاتی در کره‌شمالی بیش از حد غرب زدگی تلقی شده و ممنوع بود. 

 

دیپلماسی ایرانی

 


نمایی از چشم انداز شکست مذاکرات
 
مانور موشکی پیام متفاوتی به همراه دارد
نمایی از چشم انداز شکست مذاکرات
 
 

هدف از این مانور موشکی این است که در صورت حمله به تاسیسات هسته ای ایران ، اقدام متقابل از سوی جمهوری اسلامی انجام می شود. پیام دیگر ایران از این مانور نیز این است که تحریم ها می توانند آسیب رسان باشند اما موجب تسلیم شدن تهران نمی شود.

 

دیپلماسی ایرانی: ایالات متحده و اتحادیه اروپا اعمال دور جدیدی از تحریم های سخت علیه صنعت نفت و بانکداری ایران را با یک هدف آغاز کرده اند و آن ایجاد فشار اقتصادی بر حکومت جمهوری اسلامی به گونه ای است که برای توافق با جامعه بین المللی بر سر اهداف هسته ای اش جدی تر عمل کند. اما تهران تنها یک روز پس از آغاز تحریم های اتحادیه اروپا مانور موشکی 3 روزه را در نزدیکی سمنان آغاز کرد و از سوی دیگر کمیته امنیت ملی و روابط خارجی مجلس شورای اسلامی نیز طرح متوقف کردن تانکر های نفتی در تنگه هرمز را ارائه کرده است.

 

در شرایطی که کارشناسان در استانبول زمینه ادامه مذاکرات هسته ای را بررسی می کنند به نظر می رسد هدف از برگزاری مانور موشکی به تصویر کشیدن بخشی از چشم اندازی است که می تواند پس از شکست مذاکرات ایجاد شود. به گزارش روزنامه کریستین ساینس مانیتور هدف از این مانور موشکی این است که در صورت حمله به تاسیسات هسته ای ایران ، اقدام متقابل از سوی جمهوری اسلامی انجام می شود. پیام دیگر ایران از این مانور نیز این است که تحریم ها می توانند آسیب رسان باشند اما موجب تسلیم شدن تهران نمی شود.

این در حالی است که اتحادیه اروپا از روز یکشنبه تحریم نفتی ایران را به طور کامل اجرا کرده است و به این ترتیب 18 درصد از صادرات نفتی ایران باید بازار دیگری را برای خود بیابد. ایالات متحده نیز از پنجشنبه گذشته قانون تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را به اجرا درآورده است. این تحریم ها علاوه بر 4 قطعنامه تحریمی شورای امنیت و دیگر تحریم هایی است که آمریکا و متحدانش به صورت یک یا چند جانبه علیه ایران اعمال می کنند.

دولت باراک اوباما این نکته را خاطرنشان می کند که تحریم ها در سال گذشته هزینه ای 30 میلیارد دلاری برای ایران به همراه داشته چرا که صادرات نفتی جمهوری اسلامی را کاهش داده است. بنا بر ادعای کاخ سفید تحریم های جدید نیز به منزله شرایط دشوار تر برای اقتصاد ایران خواهد بود. کریستین ساینس مانیتور به نقل از یک مقام عالی دولتی در این زمینه می نویسد: تحریم ها پیامد های وخیمی برای اقتصاد ایران به همراه داشته است اما در عین حال کارشناسان در این مورد که تحریم ها به تغییر رفتار ایران بیانجامد، ابراز تردید می کنند.

جورج لوپز، کارشناس دانشگاه نوتردام بر این باور است غرب به امید تغییر رفتار ایران و تمایل برای توافق هسته ای تحریم ها را اعمال می کند اما نمی توان در مورد این دستاورد اطمینان داشت. به گفته وی یکی از موانع این راه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است. لوپز می گوید ، این انتخابات شانس توافق را کاهش می دهد چرا که هر یک از طرف ها باید برخی امتیاز ها را بپذیرند. اما در عین حال کمپ اوپاما می داند هر گونه ارائه امتیاز به ایران به معنی افزایش انتقاد رقیب جمهوریخواه وی یعنی میت رومنی است که هم اکنون نیز اوباما را به ضعف در مقابل ایران متهم می کند.

اما در حالی که کمیته امنیت ملی و روابط خارجی مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه طرح متوقف کردن تانکر های نفتی به مقصد کشور های تحریم کننده ایران در تنگه هرمز را تصویب کرده و به این ترتیب بار دیگر تهدید بسته شدن تنگه هرمز به صورت جدی مطرح شده، برگزاری مانور موشکی نیز زنگ خطرها را در غرب به صدا در آورده است.

به گزارش کریستین ساینس مانیتور، مانور موشکی پیام متفاوتی را به همراه دارد. ایران می گوید در این مانور ها الگوی پایگاه های کشور های دشمن در منطقه را هدف گرفته است. این پیامی مستقیم برای ایالات متحده است که پایگاه های نظامی در افغانستان، بحرین؛ کویت و عربستان سعودی دارد.

دیپلماسی ایرانی

روسیه در ژنو عقب نشست؟
 
موضع گیری های مبهم مسکو در پرونده سوریه
روسیه در ژنو عقب نشست؟
 
 

مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل خاورمیانه در گفتگو با دیپلماسی ایرانی از تغییر موضع نسبی روسیه و تمایل غرب به تعمیق بحران در دمشق سخن گفت

 

دیپلماسی ایرانی: بشار اسد رئیس جمهوری جنجالی سوریه در دمشق در راس قدرت نشسته است اما آنسوی مرزهای این کشور در ژنو اعضای دایم شورای امنیت به همراه نمایندگانی از قطر ، کویت و عراق دور هم جمع شدند تا نسخه ای برای آنچه که بحران سیاسی در سوریه گفته می شود، تجویز کنند. نقش روسیه و چین در به ثمر نشستن تقلاهای غرب برای بیرون راندن اسد از قدرت در ژنو بیش از هرزمان دیگری نمایان شد. روسیه که تاکنون بارها و بارها مخالفت خود را با حمله نظامی به سوریه چه در عمل و چه با رای وتوی خود به تصویر کشیده است در ژنو موضعی کم و بیش متغیر داشت. در بیانیه نهایی گفته شد که حاضران موافق روند انتقال قدرت در سوریه هستند اما جزئیات این روند همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا بشار اسد بر اساس مفاد این نسخه می ماند یا قدرت را واگذار خواهد کرد؟ دیپلماسی ایرانی با مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل خاورمیانه، درباره نتایج و اختلاف‌های شرق و غرب در نشست ژنو گفتگویی داشت که متن آن را در زیر می خوانید:

 

در بیانیه پایانی نشست ژنو به نظر می‌رسد که همچنان میان روسیه و غرب  اختلافاتی وجود دارد. این اختلاف‌ها در چه مواردی خلاصه می‌شود؟

آنچه که در ژنو رخ داد همگرایی مشروط روس‌ها با غرب در ارتباط با سوریه بود که در عمل نشان دهنده ضعف روس‌ها در برخورد نهایی با غرب در معادلات مربوط به خاورمیانه است. اگرچه روس‌ها بیان می‌کنند که حکومت انتقال ملی با حضور بشار اسد باید شکل بگیرد  یا به عبارت دیگر بیان می‌کنند که حکومت انتقال ملی و  قبول آن به معنای حذف بشار اسد نیست،اما در عمل تشکیل این حکومت قصد دارد قدرت را از چه مبدایی و به چه مقصدی انتقال دهد؟! زمانی که می‌پذیریم حکومت انتقال ملی تشکیل شود،در حقیقت آیا مبدا آن بشار اسد است یا ساختار سیاسی از یک وضعیت به وضعیت دیگر انتقال پیدا خواهد کرد. اگر بپذیریم که وجه دوم صحیح است آیا در ساختار سیاسی بعدی جایی برای بشار اسد وجود  دارد؟

تشکیل حکومت انتقال ملی از دو هویت مخالفین رژیم بشار اسد و نخبگان حاکم در این رژیم نمایانگر آن است که غرب به نیروگیری در میان اردوگاه بشاراسد اطمینان دارد و آن را آشکارا  تعریف عملیاتی می‌نماید. در اینجاست که روس‌ها پذیرفته‌اند دور میزی بنشینند که در آن در ارتباط با باانتقال قدرت از بشار اسد به دیگران سخن به میان می‌آید.

این انتقال قدرت بیش از آنکه متوجه تغییر ساختار حکومتی باشد، متوجه  تغییرشخص بشار اسد است. بنابراین این همگرایی روس‌ها بر اساس این استدلال نوعی عقب‌نشینی است.

دوم آنکه روس‌ها اعلام کرده بودند در هیچ کنفراسی درباره سوریه شرکت نخواهندکرد مگر آنکه ایران هم در آن کنفرانس باشد.همچنین بعدها اعلام کردند که انجام مذاکرات بدون ایران را نمی‌پذیرند، اما در ژنو بدون ایران دور میز مذاکره نشستند. اگرچه به ظاهر عربستان در جلسه حضور نداشت و به نوعی در لایه‌های زبرین برخورد در روسیه و ایران تلاش کردند که غیبت عربستان در اجلاس ژنو را به پای ایجاد تعادل در ارتباط با نبود ایران در این اجلاس هموزن نمایند، اما در عمل عربستان هم از نظر داخلی به دلیل درگیر شدن در وضعیت گذار انتقال قدرت قرار داشت و هم ملک عبدالله،پادشاه عربستان سعودی، در وضعیتی ابهام آلود قرار داشته است.

اضافه بر تمامی آنچه که ذکر شد قطر به عنوان نماینده شورای همکاری خلیج فارس و کویت در این کنفرانس شرکت داشتند. از این منظر می‌توان گفت که روسیه باز نشان داد که در این زمنیه عقب‌نشینی کرده است. هرچند که ممکن است این عقب‌نشینی را عقب‌نشینی تاکتیکی بنامیم، اما می‌تواند حامل پیامی معنادار در زمینه رفتارشناسی روسیه باشد.

اکنون باز روسیه می‌گوید که بشاراسد باید تا پایان دوره ریاست جمهور‌ی خود بر قدرت باقی بماند، این در حالیست که غرب و به ویژه امریکایی‌ها از زبان وزیر امورخارجه‌شان صراحتا هدف اصلی را برداشتن بشار اسد از سر قدرت می‌دانند. در اینجاست که باید گفت واقعیت‌های موجود نشان می‌دهد که در تجریه گذشته، آنچه که امریکایی‌ها بیان کردند در تعریف عملیاتی در صحنه قابل پردازش موثق‌تر از بیان روس‌ها بوده است.

تا چه میزان این امکان وجود دارد که بشاراسد از قدرت کناره‌گیری کند،‌اما حکومت و ارتش سوریه از هم نپاشد؟

رفتن بشاراسد از قدرت در باقت موقعیت کنونی بیش از آنچه به نفع امریکا و روسیه باشد بیشتر به نفع سوریه است. اگر بشار اسد به آینده سوریه و مقاومت در این کشور بیندیشد باید در یک نقل و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در بافت حکومتی کنونی وارد عمل شود. اما اینکه چه کسی می‌تواند جایگزین مناسبی باشد که انتقال قدرت به او از یک سو به ساختار قدرت و بالتبع به مقاومت تاثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر باید جایگزین مناسبی برای بشاراسد باشد که بتواند هم ساختار سیاسی و نظامی را حفظ  وهم جایگاه سوریه در مقاومت را بازتعریف نماید.

طرح مدل یمن در سوریه تا چه  اندازه منطقی است؟

درباره اجرای مدل یمن در سوریه تا حدودی می‌توان گفت به نفع آینده سوریه خواهد بود، در صورتی که در برابر آن مدل لیبی قرار داشته باشد. وضعیت مطلوب برای سوری‌ها وضعیتی است که در آن بشاراسد ماندگار باشد،‌اصلاحات صورت پذیرد و ساختار قدرت اصلاح شده توسط بشار اسد  شخصیتی را از در دورن خود بپرورد که پس از او در دوره آینده ریاست جمهوری بتواند جایگزینی مناسب برای سوریه با تعریف اسدی آن باشد. این در حالیست که این سناریو هیچ بردی برای غرب به دنبال نخواهد داشت،‌بنابراین غرب امید دارد که بشار اسد به هیچ وجه کنار نرود، هرچه بشاراسد بیشتر مقاومت کند امکان دگرگون‌سازی ساختار سوریه اسدی بیشتر فراهم خواهد شد؛اگرچه هزینه‌های غرب را در این زمنیه بالا خواهد برد اما خاورمیانه جایی است که امریکا حاضر است برای آن هزینه‌های هنگفتی را حتی در وضعیت اقتصادی کنونی جهان تقبل کند.



همه حرف‌های تندروها درباره ایران
 
 
همه حرف‌های تندروها درباره ایران
 
 
این روزها در همه رسانه‌های جهان و از همه بیشتر در آمریکا، ایران یکی از موضوعات اصلی بحث‌ها و تحلیل‌هاست.
 
همه حرف‌های تندروها درباره ایران
 
 

  این گزارش به نقل از سایت آی‌پی‌اس، مجموعه‌ای از چندین اظهارنظر و نوشته از سوی تندروترین جناح‌ها و افراد در آمریکا درباره ایران، برنامه هسته‌ای‌اش و مذاکرات با غرب است. ویلیام کریستول از نومحافظه‌کارانی که مسئول اجرای پروژه‌هایی چون ابتکار فارین‌پالیسی یا پروژه قرن جدید آمریکا بوده و در گروه حامیان متعصب اسرائیل یا کمیته فوق‌العاده برای اسرائیل عضو است، در مطلبی سعی کرد رئیس‌جمهور آمریکا را به جنگ با ایران نزدیک‌تر کند. در بخشی از مطلب او آمده‌است:
پرزیدنت اوباما می‌گوید ایران هسته‌ای غیرقابل قبول است. تهدید واقعی و عملی به استفاده از زور شاید آخرین امید برای راضی کردن ایران به کوتاه آمدن باشد. پس آیا زمان آن نرسیده که رئیس‌جمهور از کنگره درخواست مجوز استفاده از اقدام نظامی علیه برنامه هسته‌ای ایران را بکند؟ مقامات دولت به جای فرار از این موضوع باید گزینه نظامی را روی میز بگذارند و حتی اگر دولت از این امر طفره رفت، کنگره باید به هر حال صدور این مجوز را در نظر بگیرد.
میت رامنی در برنامه "در مقابل ملت" در تلویزیون سی‌بی‌اس چنین به کریستول پاسخ داد:
به شما اطمینان می‌دهم که اگر رئیس‌جمهور شوم، بدون شک اگر لازم باشد برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک تهدید هسته‌ای برای جهان، از اقدام نظامی استفاده می‌کنم. به نظر من در این باره حتی به دریافت مجوز ویژه از کنگره برای اقدام نظامی نیازی نیست. رئیس‌جمهور چنین توانایی دارد.
چارلز راب سناتور سابق که اکنون از روسای گروه کاری ایران در مرکز سیاست‌گذاری‌های غیرحزبی آمریکاست، این هفته در جلسه کمیته نیروهای مسلح سنا با تاکید دوباره بر ضرورت استفاده از زور علیه ایران در کنار اعمال تحریم‌های بیشتر به عنوان کلید موفقیت دیپلماسی علیه ایران گفت:
تهدید نظامی مطلوب باید سه اصل داشته‌باشد: یک استراتژی موثر اطلاعاتی و پیام‌رسانی، تدارک اقتصادی و فعالیت‌هایی برای آمادگی نظامی. این گام‌ها می‌تواند گزینه نظامی را اثرگذارتر کند و شانس موفقیت تحریم‌ها و دیپلماسی علیه برنامه هسته‌ای ایران را هم بیشتر کند.
خود مرکز سیاست‌گذاریهای غیر حزبی آمریکا که کارگروه ویژه‌ای برای ایران دارد، در سال ۲۰۰۸ اولین گزارش خود را در این زمینه منتشر کرد. نویسنده این گزارش مایکل روبین بود. مسئول گزارش‌های ایران این مرکز مایکل ماکاوسکی برادر دیوید ماکاوسکی از اعضای موسسه خاور نزدیک موسسه واشنگتن است. او یکی از شهرک‌نشینان یهودی کرانه باختری بوده ‌است. ماه گذشته وقتی خبرنگاری از او پرسید گزارش‌های این مرکز درباره ایران دقیق هستند یا نه، او به فعالیت‌های گذشته این مرکز و گزارش‌هایش درباره عراق اشاره کرد و گفت که همه این گزارش‌ها دقیق بوده و هستند. اما پرسش این است که کسی که از شهرک‌سازی اسرائیلی‌ها در سرزمین‌های اشغالی کرانه باختری حمایت می‌کند، چطور می‌تواند مدیر یک مرکز به اصطلاح بی‌طرف در زمینه سیاست خارجی باشد.
پیش از مذاکرات مسکو میان ایران و غرب، نامه‌ای به امضای ۴۴ سناتور آمریکایی خطاب به رئیس جمهور منتشر شد که سناتورها در آن خواستار توقف تلاش‌های دیپلماتیک در صورت عدم موافقت ایران با سه درخواست هسته‌ای آمریکا شده‌بودند. در این نامه آمده‌است:
اگر مذاکرات مسکو به هیچ توافق مشخصی نرسید، ما از شما می‌خواهیم در گزینه مذاکره با ایران تجدید نظر کنید و به جای آن بر فشار بیشتر به دولت ایران از طریق تحریم و تهدید نظامی بیافزایید. همانطور که خود شما به درستی اشاره کردید، فرصت دیپلماسی در حال اتمام است و رهبران ایران باید بدانند که این جمله واقعا چه معنی دارد.
گلن گرین‌والد نویسنده دیگری از جناح تندروی آمریکا به این نامه چنین پاسخ داد:
نتیجه کاملا معلوم است: حمله نظامی علیه ایران توسط آمریکا، اگر نگوییم گزینه اجباری، دست کم باید بگوییم که گزینه توجیه‌پذیری است. این نامه به تنهایی نشان می‌دهد که فعلا دستیابی به توافق ممکن نیست زیرا همه می‌دانند که ایران هرگز به سه خواسته هسته‌ای غرب یعنی تعطیلی تاسیسات فوردو، واگذاری حق غنی‌سازی بالای ۵ درصد و تسلیم اورانیوم غنی‌شده‌اش، گردن نمی‌گذارد. از سوی دیگر ایران باید بداند که نه تنها داشتن سلاح هسته‌ای ، غیرقابل قبول است، بلکه داشتن توانایی و قابلیت آن هم پذیرفته نیست.
جنیفر روبین سردسته نویسندگان تندروی واشنگتن‌پست در مقاله‌ای با اظهار خشنودی از تهدیدهای نظامی کنگره و تاکید بر اینکه ایران با شرایط غرب کنار نخواهد آمد نوشت:
تهدیدهای فلج‌کننده علیه ایران خیلی دیر اعمال شده چون ایران اکنون اورانیوم غنی‌شده کافی برای ساخت چندین بمب را دارد. ما به نقطه‌ای نزدیک می‌شویم که اوباما مجبور می‌شود گزینه‌ای را انتخاب کند که تا به  حال از آن اجتناب می‌کرد. این یعنی اقدام نظامی و یا حمایت از اقدام اسرائیل یا قبول یک امر غیرقابل قبول یعنی ایران انقلابی مسلح به سلاح هسته‌ای. وقتی به این نقطه برسیم، معلوم است که تنها دلیل اسرائیل برای اقدام نظامی علیه ایران این می‌تواند باشد که آمریکا حتی با وجود چنین تهدیدی برای امنیت ملی، وارد عمل نشده‌باشد.
بعد ازمذاکرات مسکو مقاله‌ای با امضای تحریریه روزنامه واشنگتن‌پست در این روزنامه منتشر شد که در آن درخواست رد کردن حق غنی‌سازی صلح‌آمیز ایران (یعنی تکرار موضع اسرائیل) و افزایش فشار بر این کشور مطرح شده‌بود. در این مقاله آمده‌است:
دولت اوباما باید منظر شنیدن پاسخ نه ایران به درخواست‌های غرب باشد و در مقابل هرگونه تلاش روسیه یا اعضای دیگر ائتلاف بین‌المللی برای تضعیف جریان فشار به ایران یا دادن امتیازاتی در زمینه لغو تحریم‌ها علیه ایران به شدت مقاومت کند. همچنان نباید حق غنی‌سازی اورانیوم برای ایران به رسمیت شناخته‌شود. آمریکا و متحدانش همچنین باید برای افزایش فشار بر حکومت ایران در صورت شکست مذاکرات ، استراتژی داشته‌باشند. اسرائیل ممکن است بر اقدام نظامی تاکید کند و اگر قرار است با این گزینه مخالفت شود، حتما باید جایگزینی برای آن وجود داشته‌باشد.
بعد از مذاکرات مسکو، مارک کرک از سناتورهای تندروی آمریکایی خواستار اعمال دور جدیدی از تحریم‌ها علیه ایران شد:
بعد از سه دور مذاکره میان ایران و گروه ۱+۵ ، ایران همچنان قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل که خواستار توقف غنی‌سازی اورانیوم شده‌اند را نقض می‌کند. سنا و مجلس نمایندگان باید فورا درباره یک لایحه جدید برای تحریم‌ها مذاکره کنند و این لایحه را همین ماه برای رئیس‌جمهور ارسال کنند. این قانون باید شامل تحریم‌های سخت و شدید از جمله علیه بخش‌های انرژی و مالی، بیمه و حمل و نقل دریایی ایران باشد.
جد بابین معاون وزیر دفاع در دولت جورج بوش که در سال ۲۰۰۶ گفته‌بود می‌خواهد هر کاری لازم است انجام دهد تا معلوم شود دیپلماسی در مقابل ایران جواب نمی‌دهد، در مطلبی از ضرورت اقدامات سایبری علیه ایران سخن گفت :
توسعه فعالیت‌های جنگ سایبری علیه ایران یکی از بهترین گزینه‌هاست. جنگ سایبری تهاجمی هم ارزان‌تر و هم آسان‌تر از دفاع سایبری است. ما می‌توانیم و باید فعالیت‌های دولت و نظامیان ایران را تا آنجا که می‌توانیم مختل کنیم. ایران در حال انجام اقدامات جدیدی برای دشوار کردن این حملات است. جنگ‌افزارهای سایبری ما باید برای نفوذ در این برنامه‌ها به کار گرفته شوند. رئیس‌جمهور جدیدی که بعد از انتخابات امسال سوگند یاد می‌کند، باید همواره گزینه بدشانسی را در نظر بگیرد. فعالیت‌های مخفی نه تنها توسط نیروهای ویژه و عوامل سیا، بلکه توسط جنگجویان کامپیوتری باید دنبال شود. ما تسلیحات متنوعی در اختیار داریم. رئیس‌جمهور می‌تواند مجوز استفاده از هر کدام ازاین تسلیحات علیه تاسیسات هسته‌ای ایران را بدهد.


سیاست ما


نگاهی به دو روی سکه سیاست‌های اوباما و رامنی در قبال ایران

 

نگاهی به دو روی سکه سیاست‌های اوباما و رامنی در قبال ایران


 

 

کمتر از ۵ ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان باقی است و طی این مدت، دو رقیب نهایی حزب جمهوریخواه و دموکرات، هر نقطه ضعفی از رقیب را سیبل حملات خود قرار می‌دهند تا به این ترتیب دست برتر را داشته باشند. یکی از مهمترین محورهای چالش این دو، رویکردشان در قبال مسائل سیاست خارجی به ویژه در قبال ایران است که یکی (میت رامنی) دیگری را به تعلل در قبال برنامه هسته‌ای ایران متهم می‌کند و دیگری (باراک اوباما) رویکرد طرف مقابل را جنگ طلبانه و تهاجمی می‌خواند.

جالب اینکه میت رامنی برای زیر سوال بردن عملکرد اوباما در دوران ۳ ساله ریاست جمهوریش می‌گوید “اگر می‌خواهید کاری انجام دهید، راه آن ساده است، باید کنار بایستید و ببینید اوباما چه کاری می‌کند، سپس شما برعکس آن را انجام دهید.”این کاندیدای جمهوریخواه در یکی از برنامه تلویزیونی گفته “اگر من رییس جمهور شوم برای حمله به ایران از کنگره اجازه نمی‌گیرم. به شما اطمینان می‌دهم، اگر رییس‌جمهور شوم، ایرانی‌ها هیچ تردیدی نخواهند داشت که من در صورت لزوم دست به حمله نظامی می‌زنم. معتقدم که برای آغاز جنگ نباید اجازه خاصی بگیرم. رییس جمهور خود این توانایی را دارد.” وی در جای دیگری سیاست اوباما را مورد نقد قرار داده و گفته: “در حالی که غرب امکانات حمله به ایران برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای آن را ندارد، اوباما نباید مانع حمله اسرائیل به ایران شود. او بیشتر از اینکه نگران هسته‌ای شدن ایران باشد، نگران حمله اسرائیل به ایران است. من صراحتا اعلام می‌کنم که به هیچ وجه برای ما پذیرفتنی نیست ایران هسته‌ای شود و ما برای جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران هر اقدام انجام می‌دهیم.”موضع‌گیری‌هایی از این دست بود که موجب شد جو بایدن، معاون رییس جمهور آمریکا به سخنان رامنی واکنش نشان دهد و سیاست‌های جنگ طلبانه او در قبال ایران را زیانبار توصیف کند. بایدن تاکید کرد:‌ “سخنان تند فرماندار (رامنی) درباره اقدام نظامی (علیه ایران) تنها حرف است و من این را اضافه می‌کنم که این سخنان دارای نتایج زیانباری است.”ادامه….

  وی با اشاره به جمله مشهور “تئودور روزولت”، رئیس جمهوری اسبق آمریکا گفت: “به نرمی صحبت کنید و یک چوب بزرگ با خود داشته باشید؛ من به شما قول می‌دهم که رئیس جمهور یک چوب بزرگ دارد. ریس جمهور اوباما آنچه را که ظاهرا «رامنی نمی‌فهمد» درک می‌کند؛ آنچه ممکن و در حقیقت یک ضرورت برای آمریکا محسوب می‌شود، این است که قوی و در عین حال هوشمند باشد.”

اوباما نیز اخیرا در گفتگو با سی‌ان‌ان به تشریح سیاست‌های ۳ سال گذشته خود در قبال ایران پرداخته و گفته: “از زمانی که برای حضور در کاخ سفید کاندید شدم، اعلام کردم تمام تلاش خود را برای ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای به کار خواهم گرفت. زمانی که من به قدرت رسیدم، «ایران قدرتی بلامنازعه در منطقه بود». اکنون با توجه به تحریم‌هایی که ما در این سه سال بر ایران تحمیل کردیم و موفقیت نسبی در همراه کردن چین و روسیه با خود، ایران با جبهه‌ای متحد از مخالفان با برنامه هسته‌ایش روبه رو شده! ایران این روزها در حال تجربه فشارهای اقتصادی بی‌شماری است! اکنون می‌توانیم به ایرانی‌ها بگوییم که با نشستن پای میز مذاکره می‌توانند مانند دیگر کشورها بر اساس معاهده منع تکثیر تسلیحات هسته‌ای موسوم به ان‌پی‌تی مانند بسیاری از کشورهای دیگر انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای داشته باشند!”

وی در بخش دیگری از سخنان خود اضافه کرد:‌” جامعه جهانی باید همزمان از اهرم مذاکره و فشار استفاده کند. من همواره تاکید کرده‌ام آمریکا در مواجهه با ایران هیچ گزینه‌ای را از روی میز کنار نگذاشته است. در مواجهه با ایران ما گزینه‌ای را انتخاب می‌کنیم که به تامین هدف ما نزدیک‌تر باشد و البته امنیت آمریکا را هم به خطر نیندازد.”

  رییس جمهور آمریکا طی سخنرانی دیگری در پایگاه بگرام واقع در افغانستان که اردیبهشت ماه سال جاری انجام شد،‌ زیرکانه، جمله‌ای بر زبان آورد که از نظر روانی بسیار حائز اهمیت بود. او گفت:‌ “مردم آمریکا از جنگ خسته‌اند.” خستگی مردم آمریکا از جنگ در رابطه با دو جنگ راه افتاده در دوران بوش یعنی جنگ افغانستان و جنگ عراق قابل دقت است.

آن چه در سخنرانی اوباما جلب توجه می‌کند تکیه بر خستگی مردم آمریکا از جنگ است و این دقیقا در تقابل با دیدگاه جمهوری خواهان و میت رامنی است که بر طبل جنگ با ایران کوبیدند و در طی دوران مبارزات درون حزب جمهوری خواه مساله جنگ با ایران را به موضوعی محوری تبدیل کردند که به نوبه خود بر سیاست‌های کلی ‌آمریکا نیز اثر گذاشت.

اما دموکرات‌ها توانستند از این گردنه در سیاست داخلی آمریکا عبور کرده و با بهره‌برداری از مفهوم خستگی و زدگی از جنگ به نحوی جمهوری خواهان را جنگ طلب معرفی کنند. سخنرانی بایدن در نیویورک نیز از این جهت حائز اهمیت است که او، رامنی را یک جنگ سردی معرفی می‌کند و معتقد است او در قالب‌های کهن و از کار افتاده، به جهان نگاه کرده و اگر سیاست‌های او در دوره انتخابات درون حزب جمهوری‌خواه مبنا باشد، مساله جنگ، راه‌اندازی و تشدید آن، یکی از رفتارهای عادی جمهوری خواهان است و لذا با توجه به شرایط عمومی جامعه آمریکا، اوباما و تیم او سعی می‌کنند که کابینه خود را ضد جنگ و مخالف با ایجاد تنش‌های جدید و موافق با گرایش‌های عمومی جامعه آمریکا معرفی کنند.

البته این به آن معنا نیست که سیاست‌های نظامی آمریکا و تقویت نیروهای مسلح این کشور در دوره اوباما کم اهمیت بوده و یا خواهد بود، اما مساله جنگ، یکی از محورهای انتخاباتی است و به نظر می‌رسد در تبدیل موضوع جنگ به یک پدیده قابل بهره‌برداری، ‌جمهوری خواهان با چالش رو به رو هستند و دموکرات‌ها سعی می‌کنند هم از موفقیت‌های نسبی خود در زمینه دو جنگ افغانستان و عراق سخن بگویند و هم از روش متمرکز بر مذاکرات و تلاش برای جلوگیری از جنگ جدیدی در رابطه با ایران که خواست مشترک بخشی از جمهوری خواهان و بخشی از مقامات صهیونیستی است، حمایت کنند. در غیر اینصورت فارغ از دوران رقابت‌های انتخاباتی، تفاوت ماهوی چندانی در سیاست نهایی روسای جمهور آمریکا و سیاستمداران این کشور در قبال ایران وجود ندارد.

خبرگزاری فارس


نخبگان وال استریت در انتخابات امریکا از رامنی حمایت می‌کنند
 


نخبگان وال استریت در انتخابات امریکا از رامنی حمایت می‌کنند

 

مکان جدید نشست کلوب بیلدربرگ مشخص شد

 

 

يک تحليل‌گر سياسي مي‌گويد نخبگان مالي و سياسي وال استريت قصد دارند در رقابت انتخابات رياست جمهوري امريکا از رامني در برابر اوباما حمايت کنند.
 
نویسنده: وبستر تارپلی، فیلسوف تاریخ
برگردان: سید محمد فقیهی

نظرسنجي‌هاي انجام شده نشان مي دهند رقابت براي ورود به کاخ سفيد بين باراک اوباما، رئيس جمهور امريکا و ويلارد ميت رامني، نامزد حزب جمهوري‌خواه بسيار نزديک است، اما اوباما با خودداري از شرکت در جلسه نخبگان اقتصادي و سياسي گروه نيمه محرمانه بيلدربرگ، بازنده انتخابات است.

گروه بيلدبرگ نشست سالانه خود را اواخر ماه مه سال جاري در شهر چنتلي ايالت ويرجينيا برگزار کرد. بر پايه گزارش‌ها رامني در اين نشست حضور يافت، اما باراک اوباما از شرکت در اين نشست خودداري کرد. وقايعي که از آن زمان تا کنون رخ داده است جاي کوچک‌ترين ترديدي باقي نمي‌گذارد که بخش کليدي و مهم نخبگان حاکم در کشورهاي عضو ناتو اکنون کنار رفتن اوباما و به قدرت رسيدن رامني را خواستار هستند.

صحت اين تحولات در صورتي که مورد تائيد قرار گيرد، براي صلح جهاني بسيار ناميمون است.

اوباما نامزد بيلدربرگ در سال ۲۰۰۸ بود، اما اکنون سرمايه‌داران گمان مي‌کنند که وي کارآيي خود را از دست داده است. بسياري از گروه‌هاي مهم و کليدي در حزب دموکرات به علت خيانت‌هاي مکرر اوباما با او سر مخالفت دارد.

به لحاظ بين‌المللي نيز علامت‌ تجاري و ويژگي مميز انقلاب‌هاي رنگي اوباما با مقاومت شجاعانه سوريه و هم‌پيمانان اين کشور متوقف شده است.

با توجه به مخالفت چين و روسيه با تصويب قطعنامه تجاوز به سوريه، نخبگان ناتو مي‌خواهند به سياست رويارويي بوش-چني بازگردند.


رامني به عنوان جنگ‌طلب‌ترين فرد در هر دو حزب در حال فعاليت است، ‌در حالي که به اوباماي هيجاني به عنوان يک سست عنصر حمله مي‌کند.

رامني مي‌گويد قصد دارد اختيار حمله مخفيانه عليه ايران را داشته باشد نه آن که مانند اوباما آن را بر روي ميز بگذارد.

رامني همچنين روسيه تحت زمامداري پوتين را دشمن ژئوپولتيکي شماره يک امريکا دانسته است .

وي از قصد خود براي کنار گذاري آخرين پيمان استارت (پيمان کاهش جنگ‌افزارهاي راهبردي) بين امريکا و روسيه خبر داده است؛ اقدامي که آغاز رقابت هسته‌اي تازه‌اي را موجب خواهد شد.
رامني همچنين خواهان آن است ۱۰۰ هزار نظامي ديگر به نيروهاي پنتاگون افزوده شوند.

از ديدگاه مشاوران سياست خارجي رامني، وي به شدت به نومحافظه‌کاران حامي اسرائيل تمايل دارد که بازماندگان سياست خارجي فاجعه‌بار سال‌هاي زمامداري بوش و معاون اول او، ديک چني هستند.

از ۴۰ مشاور کليدي رامني که تا کنون شناخته شده‌اند، بيش از ۷۰ درصد آن‌ها به عنوان جنگ‌طلبان دوران بوش- چني شناخته مي‌شوند. به نوشته نشريه "نيشن"، "دشمنان بيشتر، دوستان کمتر" به عنوان شعار اين محفل سر برآورده است.

در فهرست مشاوران رامني نام رابرت کاگان از خانواده نومحافظه‌کار بدنام به چشم مي‌خورد که برادر او طراح جنگ‌هاي فرقه‌اي عراق در سال ۲۰۰۷ بود.

جان بولتون يکي از خشن‌ترين و سخت‌ترين افراد دسيسه نومحافظه‌کاران است. اليوت کوهن نيز بين سال‌هاي ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ مشاور ارشد کاندوليزا رايس، وزير خارجه وقت امريکا بود.

بيشتر اين چهره‌ها بخشي از "پروژه‌اي براي قرن امريکايي جديد" و پروژه جانشين آن يعني طرح سياست خارجي ويليام کريستول بودند.

يکي ديگر از مشاوران، کوفر بلک از سازمان سيا است که مسئول بسياري از شکست‌هاي اطلاعاتي بود و اکنون نيز براي کسب منصبي بلندپايه زمينه‌چيني مي‌کند. رابرت جوزف، کسي که ۱۶ واژه شيطاني را به سخنراني سالانه بوش در سال ۲۰۰۳ افزود به دروغ و اشتباه عراق را به تلاش براي دستيبابي به مواد هسته‌اي در نيجر متهم کرد. روشن است که هيچ يک از مشاوران رامني جنگ عراق را به عنوان اشتباه قلمداد نمي‌کنند.

روزنامه نيوريوک تايمز اوايل ماه آوريل سال جاري گزارش داد رامني دوست نزديک بنيامين نتانياهو، نخست وزير رژيم اسرائيل است. دوستي آنان از سال ۱۹۷۶ ميلادي زماني که هر دو در "گروه مشاوره بوستون" فعاليت مي‌کردند، آغاز شده است.

از آن زمان به بعد، آن دو با يکديگر ارتباط بسيار نزديکي دارند. رامني زماني که فرماندار ايالت ماساچوست بود از نتانياهو مشاوره سياسي مي‌گرفت و نتانياهو نيز رامني را کارشناس ويژه مالي در طراحي تحريم‌ها و ديگر طرح‌هاي جنگ اقتصادي عليه ايران مي‌خواند.

رامني اين رابطه ۳۶ ساله خود با نتانياهو را پنهان نمي‌کند. وي در يک مناظره تلويزيوني با افتخار گفت که هرگز بدون تائيد از سوي نتانياهو اقدامي در خاورميانه انجام نخواهد داد. دن سنور، به عنوان مشاور رامني و عضو حلقه نومحافظه ‌کار (که سخنگوي اشغال هولناک عراق از سوي امريکا بود) به تازگي در صفحه تويتر خود نوشت "ميت- بنيامين، ريگان-تاچر جديد خواهند بود."

برخلاف بيزاري متقابل بين اوباما و نتانياهو، اين گفته سنور درباره رامني و نتانياهو بيش از پيش از جا‌ه‌طلبي‌هاي عملياتي امريکا- اسرائيل عليه کشورهايي همچون ايران خبر مي‌دهد.

برخي از اعضاي گروه بيلدربرگ به محض پايان نشست خود کار تضعيف اوباما را آغاز کردند. پگي نونان، ستون‌نويس ارتجاعي [روزنامه وال استريت ژورنال] در يادداشتي براي روزنامه واشنگتن پست، نوشت رژيم اوباما مانند يک "خانه ساخته شده از کارت" در حال سقوط است.

ايتامار رابينويتز اسرائيلي، يکي از مدعوين گروه بيلدربرگ ادعا کرد اوباما بايد مدت‌ها پيش به سوريه حمله مي‌کرد و زندگي هر انساني که اکنون در سوريه از دست برود از بي‌تدبيري کاخ سفيد نشات خواهد گرفت.

بيل کلينتون که انتظار مي‌رود پشتيبان اوباما باشد همه کارهاي ممکن را براي شکست وي انجام مي‌دهد. بيل و هيلاري کلينتون از اوباما متنفر هستند زيرا او سال ۲۰۰۸ کاخ سفيد را از آن‌ها ربود.

تا زماني که گروه بيلدربرگ از اوباما حمايت مي‌کرد، کلينتون‌ها ناگزير بودند زبان فرو بندند و لب ناگشوده دارند. اکنون که گروه بيلدربرگ از اوباما روي گردانده است، کلينتون‌ها مي‌توانند عملا نفرت خود در حد اعلا نشان دهند.

بيل کلينتون مي‌گويد درست نيست از رامني به عنوان کسي که براي کسب سود کلان چوب حراج به دارايي‌هاي وال استريت زد، کارخانه‌ها را بست و مشاغل، زندگي‌ها و جوامع را ويران کرد انتقاد شود. کلينتون همچنين مي‌گويد سياست کاهش ماليات زمان بوش- چني به سود انگل‌هاي ثروتمند بايد ادامه يابد.

رسوايي‌هاي متعدد و رسوايي‌هاي بالقوه در برابر اوباما پديد آمده‌اند. جو بکر و اسکات شين، برنگاران روزنامه نيويورک تايمز با استفاده از شکاف‌هاي موجود در ميان مقام‌هاي ارشد کاخ سفيد، ۹ خرداد (۲۹ مه) در يادداشتي ديدارهاي اوباما را با مشاوران خود براي تصميم‌گيري درباره صدور مجوز کشتن مظنون هاي تروريستي به دست سازمان سيا بدون انجام محاکمه در يمن، پاکستان و ديگر کشورها، به عنوان "سه‌شنبه وحشت" توصيف کردند.

اوباما خود فرمان قتل را امضا کرد. شايد شعار انتخاباتي اوباما در سال ۲۰۰۸ مبني بر "تغيير و اميد" به "احکام مرگ" تغيير يافته است.

ديويد استرنجر، ديگر خبرنگار روزنامه نيويورک تايمز کتابي را درباره "عمليات بازي‌هاي المپيک" اوباما با عنوان "تقابل و پنهان کردن" منتشر کرد که اين عمليات نبرد مشترک جنگ سايبري امريکا و اسرائيل عليه ايران است. همچنين، اين عمليات ايجاد بدافزارهاي رايانه‌اي مخرب و جديد را شامل مي‌شود که انتظار مي‌رود به شبکه جهاني اينترنت نيز نفوذ کرده باشند.

چنين افشاگري‌هايي از سوي روزنامه‌هايي که سال ۲۰۰۸ به اوباما وفادار بودند بدون شک به کاخ سفيد آسيب مي‌رساند؛ از ديدگاه پايگاه ضدجنگ چپ ليبرال اوباما، اين افشاگري‌ها يادآور آنند که اوباما متجاوزي منفعت‌طلب‌تر و بدبين‌تر نسبت به بوش و چني است.

از ديدگاه جمهوري‌خواهان، اين افشاگري‌ها براي محکوم کردن اوباما به خاطر انتشار عامدانه اسناد محرمانه با هدف نشان دادن خود به عنوان رهبري قدرتمند که بتواند به انتخاب مجدد او نيز کمک کند، فرصتي فراهم مي‌آورند.

مبارزه عليه اوباما به خاطر انتشار اسناد محرمانه دولتي از سوي دياني فين‌اشتاين، سناتور دموکرات ايالت کاليفرنيا هدايت مي‌شود. وي مي‌گويد انتشار اسناد محرمانه از سوي اوباما بدترين واقعه‌در مدت ۱۱ سال عضويت او در کميته اطلاعات سنا بوده است. چند هفته پيش، فين‌اشتاين با بيان اين که برخلاف ادعاهاي کاخ سفيد، طالبان در افغانستان در حال قدرتمندتر شدن هستند، موجب شرمساري اوباما شد.

سهم اوباما در ميان راي‌هندگان حامي حزب دموکرات هرگز تا به اين انداره اندک نبوده است. زماني که او نامزد انتخابات رياست جمهوري بود وعده داد تمام تلاش خود را براي حمايت از حقوق کارگران به کار خواهد بست، اما وي در جنبش ويسکانسين هرگز براي حمايت از کارگران اقدامي نکرد. بسياري از کارگران اکنون مي‌گويند اوباما نماينده آن‌ها نيست و آنان نيز در انتخابات نوامبر به وي راي نخواهند داد.

خبرنگاران هم اکنون براي توهين به اوباما ريسک?پذير شده اند؛ يک خبرنگار "ديلي کالر" هفته گذشته کنفرانس خبري اوباما را با داد و فرياد قطع کرد و وي را از ادامه و پايان دادن به سخنراني اش بازداشت.

سخن شايع اين است: باد تغيير کرده است و ديگر لازم نيست کسي از اوباماي عليل و ناتوان بهراسد.

 

موسسه چشم انداز توسعه وامنیت


این مذاکرات اتلاف وقت است
 
ادعای وزیر خارجه عربستان در مورد مساله هسته ای ایران
این مذاکرات اتلاف وقت است

 

ما در مورد اهمیت مذاکره با تهران برای دستیابی به راهکاری سیاسی توافق داریم. اما تجربه گذشته ما نشان می دهد که مذاکره با ایران می تواند به جای دستیابی به نتیجه، راهی برای خرید زمان باشد. فیصل ادامه داد: به عقیده من باید بازه زمانی را برای مذاکرات با ایران تعیین کرد تا سیاست واقعی خود را نشان دهد.

 

دیپلماسی ایرانی: سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان سعودی که به بلندگوی خاندان سعودی و انعکاس افکار آنها مشهور است در تازه ترین موضع گیری خود در قبال پرونده هسته ای ایران اعلام کرده است که مذاکره با ایران بر سر برنامه های هست ای اش اتلاف زمان است. وی که به عنوان نخستین مقام سعودی در سال گذشته تهدید کرد عربستان از سلاح نفت علیه ایران استفاده می کند اکنون پیشنهاد می دهد محدودیت زمانی برای مذاکرات در نظر گرفته شود.

 

سعود الفیصل این اظهارات را روز دوشنبه در جریان نشست وزرای شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه اروپا در لوکزامبورگ مطرح کرد.

العربیه به نقل از وزیر امور خارجه عربستان که پیش تر در سمت سفیر عربستان در آمریکا مشغول به کار بوده گزارش داد: ما در مورد اهمیت مذاکره با تهران برای دستیابی به راهکاری سیاسی توافق داریم. اما تجربه گذشته ما نشان می دهد که مذاکره با ایران می تواند به جای دستیابی به نتیجه، راهی برای خرید زمان باشد. وی ادامه داد: به عقیده من باید بازه زمانی را برای مذاکرات با ایران تعیین کرد تا سیاست واقعی خود را نشان دهد. از سوی دیگر مذاکره در خصوص پتانسیل های هسته ای مهم نیست و آنچه عملی می شود اهمیت بیشتری دارد.

این در حالی است که روابط تهران و ریاض در یک سال گذشته بسیار متشنج بوده است. ادعای آمریکا در خصوص دست داشتن آمریکا در طرح ترور سفیر عربستان سعودی در واشینگتن، درگیری عربستان و ایران بر سر بحران در بحرین و همچنین اختلاف نظر عمیق دو کشور در کارتل نفتی اوپک بر سر سطح تولید نفت از جمله مواردی است که سیر نزولی روابط تهران – ریاض را تشدید کرده است.

آژانس خبری سعودی گزارش داد، فیصل از تلاش های به عمل آمده از سوی 5 عضو دائم شورای امنیت و آلمان موسوم گروه 1+5 به منظور یافتن راهکاری صلح آمیز برای بحران هسته ای ایران قدردانی کرده و خاطرنشان کرد، کشور های منطقه می توانند به دنبال انرژی هسته ای برای اهداف صلح آمیز باشند اما بر مبنای استاندارد های آژانس بین المللی انرژی اتمی.

عربستان و دیگر کشور های عرب حوزه خلیج فارس تا پیش از بهار عربی در خاورمیانه موضع بسیار محتاطانه تری در خصوص برنامه های هسته ای ایران داشتند. هرچند این برنامه ها برای آنها عامل نگرانی به شمار می رفت اما به صورت علنی از آن انتقاد نمی کردند و گفته می شد در محافل خصوصی از دوستان آمریکایی خود می خواستند این نگرانی را حل کنند. اما پس از بهار عربی که یک سال و نیم از عمر آن می گذرد، اعراب موضع روشن تری در قابل فعالیت های هسته ای ایران اتخاذ کرده و حتی تهدید کردند در صورتی که ایران هسته ای شود، آنها نیز وارد چرخه هسته ای می شوند.

سعود الفیصل در بخش دیگری از اظهارات خود از اینکه تهران به تلاش های انجام شده برای حل مساله هسته ای واکنش نشان نداده؛ ابراز تاسف کرد و در ضمن بر اهمیت ایجاد خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای تاکید کرد.

ادعای وزیر امور خارجه عربستان در خصوص اینکه مذاکرات نوعی اتلاف زمان است در حالی مطرح می شود که مقامات اسرائیلی نیز همواره ادعای مشابهی را مطرح می کنند. اسرائیل تاکید دارد گزینه نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران را همچنان روی میز نگه داشته است.

دیپلماسی ایرانی



جیلیان برنز نخستین مسئول اطلاعاتی در امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریکا

 

جیلیان برنز نخستین مسئول اطلاعاتی در امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریکا


 

 

شورای اطلاعات ملی آمریکا برای نخستین بار یک افسر اطلاعاتی را به عنوان مسوول امور ایران تعیین کرد. جیلیان برنز به عنوان افسر اطلاعاتی این شورا از مدیران خدمات خارجی وزارت امور خارجه آمریکا و کارشناس امور ایران بوده است. خانم جیلیان برنز تا پیش از تصدی این پست، به عنوان مشاور امور ایران در دفتر طرح و برنامه ریزی سیاست خارجی آمریکا در وزارت امور خارجه این کشور فعالیت می کرد. وی همچنین در سوابق خود مدیریت دفتر منطقه ای آمریکا برای ایران در دوبی را بر عهده دارد که این دفتر در سال ۲۰۰۶ توسط وی افتتاح شد.

 این افسر اطلاعاتی که یک دهه پیش کار خود را در دفتر خدمات خارجی وزارت امور خارجه آمریکا آغاز کرده بود همچنین به عنوان مسوول امور میز سوریه، اردن و لهستان فعالیت کرده است. بر اساس بیانیه شورای اطلاعات ملی آمریکا، «وظیفه مسوول امور ایران در این شورا نظارت و هماهنگی بر گزارش ها و ارزیابی های تحلیلی سازمان های اطلاعاتی آمریکا از جمله تحلیل های استراتژیک درباره ایران است». مسوول امور ایران در شورای اطلاعات ملی آمریکا همچنین موظف است تا تحلیل های لازم و حساس درباره ایران را که مورد نیاز تصمیم گیران ارشد دولت ایالات متحده آمریکا و مقام های نظامی این کشور است، فراهم کند. از دیگر وظایف تعریف شده برای مسوول امور ایران در این شورا می توان به «ارائه هشدارهای لازم به تصمیم گیران در خصوص خطرات احتمالی پیش رو» در ارتباط با ایران اشاره کرد که این مسائل «می تواند منافع و فرصت های ایالات متحده آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد». شورای اطلاعات ملی آمریکا که در سال ۱۹۷۹ تشکیل شده است یک بخش مرکزی در میان ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمریکا محسوب می شود که استراتژی های کوتاه مدت و بلندمدت این کشور را تعیین می کند. ادامه….

یکی از مهمترین وظایف این شورا پیش بینی چالش های پیش روی آمریکا در سطح داخلی و بین المللی است. این شورا به درخواست تصمیم گیران ارشد در دولت آمریکا، برآوردهای اطلاعات ملی ارائه می کند که این برآوردها بر پایه اطلاعات جمع آوری شده از نهادهای مختلف اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در مورد یک موضوع خاص است. برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران به مهمترین دغدغه ایالات متحده آمریکا تبدیل شده است و این کشور نگران است که تهران در پوشش فعالیت های هسته ای خود که آن را صلح آمیز می داند در پی ساخت جنگ افزار اتمی باشد. با این حال، شورای اطلاعات ملی آمریکا در دسامبر سال ۲۰۰۷ در گزارشی اعلام کرد که جمهوری اسلامی ایران فعالیت های معطوف به ساخت بمب اتمی را در سال ۲۰۰۳ و همزمان با حمله آمریکا به عراق متوقف کرده است. انتشار این گزارش با انتقادهای دستگاه های اطلاعاتی سایر کشورهای غربی و اسرائیل روبرو شد. آمریکا در سال های اخیر بار دیگر نگرانی خود را از فعالیت های اتمی تهران ابراز کرده و خواستار توقف غنی سازی اورانیوم توسط تهران شده است. این کشور همراه با برخی از شرکای غربی خود تحریم های یکجانبه ای را بر ضد جمهوری اسلامی ایران وضع کرده است.

بررسی استراتژیک


بسته جدید تحریم ها علیه ایران در راه است
 
24 ساعت تا تحریم بانک مرکزی از سوی آمریکا
بسته جدید تحریم ها علیه ایران در راه است
 
 

یک منبع در کنگره آمریکا اعلام کرده است اکنون نمایندگان کنگره و سنا در حال برگزاری نشست هایی برای نهایی کردن قانون تحریم جدید علیه ایران هستند. به گفته وی تلاش های در جریان است تا هرچه سریع تر برخی تفاوت ها بین الگوی کنگره و سنا برای تحریم ایران حل شده و نسخه نهایی آماده شود

 

دیپلماسی ایرانی: برای مدتی طولانی از سال جاری میلادی، تهدید تحریم های سخت تر آمریکا علیه ایران به افزایش بهای نفت و تهدید چشم انداز اقتصاد جهانی منجر شد اما در هفته های اخیر ترکیب افزایش تولید نفتی عربستان سعودی با مشکلات اقتصادی چین و اتحادیه اروپا، 25 درصد از بهای نفت کاسته و پیامد تحریم ها را به ایران بازگردانده است.

 

درحالی که کمتر از 24 ساعت به فرارسیدن تاریخ 28 ژوئن باقیمانده و رئیس جمهور آمریکا می تواند به موجب قانون مصوب تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را اجرایی کند، واشینگتن در حال احیای تلاش های خود برای افزایش فشار بر ایران است. قانونگذاران در کنگره امیدوارند در ماه جولای بسته تحریمی جدیدی را نهایی کنند که فشار مضاعفی را برای محدود کردن درآمد نفتی ایران ایجاد می کند. این رویکرد کنگره پس از شکست مذاکرات مسکو در محدود کردن برنامه های هسته ای ایران با سرعت بیشتری دنبال می شود.

سوران ملونی، از موسسه بروکینگز خاطرنشان می کند که به لطف افزایش تولید عربستان و شرایط نابسامان اقتصادی در اتحادیه اروپا، آمریکا می تواند بار دیگر روند اعمال تحریم ها علیه ایران را با شتاب بیشتری دنبال کند. به گفته وی در شرایط کنونی آمریکا می تواند دست کم در دوره ای کوتاه مدت بهای اقتصادی سنگینی را بابت دنبال کردن اهداف هسته ای به ایران تحمیل کند.

به گزارش خبرگزاری رویترز، چشم انداز تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا موجب شده که هم اکنون صادرات نفتی ایران بیش از یک میلیون بشکه در روز کاهش داشته باشد. البته ایران به عنوان یکی از مهمترین تولید کنندگان نفت در کارتل نفتی اوپک، صندوق اندوخته ای 80 تا 100 میلیارد دلاری در اختیار دارد که می تواند از کاهش بیش از پیش منابع در ایران جلوگیری کند اما همین نکته موجب می شود فشار تحریم ها بر ایران بیشتر شود. هوارد برمن، از کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا ادعا می کند که اکنون زمان اعمال کامل تحریم های فلج کننده علیه ایران است. وی در ادامه اظهار داشت باید روند قطع دسترسی ایران به سیستم مالی جهانی، بستن راه های دور زدن تحریم ها علیه بانک مرکزی جمهوری اسلامی ، افزایش فشار علیه سپاه پاسداران و محدود کردن صنایع نفتی و کشتیرانی ایران، کامل شده و به پایان برسد.

این در حالی است که کنگره از کاخ سفید می خواهد باز هم در مورد ایران جدی تر باشد. در دسامبر گذشته، حتی پیش از اینکه اوباما قانون تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را به تصویب برساند، مجلس نمایندگان دو طرح دیگر برای اقدامات تنبیهی مضاعف علیه ایران را به تصویب رسانده بود که به تعبیر نمایندگان روشی برای بستن راه های دور زدن تحریم ها است.

از سوی دیگر سنا نیز از الگوی کنگره پیروی کرد و در همان ماه طرح مشابهی را به تصویب رساند. این تحریم ها به منظور قطع تبادل ها با شرکت های تانکری و نفتی ایران است و توانایی بانک های ایرانی برای انتقال وجه به صورت الکترونیک را کاهش می دهد.

یک منبع در کنگره آمریکا اعلام کرده است اکنون نمایندگان کنگره و سنا در حال برگزاری نشست هایی برای نهایی کردن قانون تحریم جدید علیه ایران هستند. به گفته وی تلاش هایی در جریان است تا هرچه سریع تر برخی تفاوت ها بین الگوی کنگره و سنا برای تحریم ایران حل شده و نسخه نهایی آماده شود. افزودن بند هایی به قانون تحریم ها به منظور اطمینان یافتن از بسته شدن راه های دور زدن تحریم ها و همچنین ممنوعیت بیمه محموله های نفتی از سوی آمریکا به جز در مورد کشور هایی که از تحریم ها معاف شده اند از جمله نکته های مورد نظر برخی قانونگذاران است. به گفته مندز، در نهایت یک یا دو اقدام دیگر به بسته تحریم ها افزوده خواهد شد و نسخه نهایی به زودی آماده می شود.

تهیه کننده: تحریریه دیپلماسی ایرانی



آخرین مطالب ...
» پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران
» سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا
» اوباما و محدودیت‌های فروش سلاح
» قدرت مانور کره شمالی
» بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
» روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
» آسیاگرایی آمریکا و تحدید چین
» ائتلاف ها در جهان تک قطبی
» غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
» نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
» اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
» معامله در واشنگتن
» ناآرامی‌ها در صحرای سینا؛ ابعاد و پیامدها
» شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
» بیم و امیدهای دموکراسی لیبی
» جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید
» راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر
» امریکای لاتین؛ بازگشت سناریوهای کهنه با چهره جدید
» اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج
» تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com